قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱
که پرسد زین غریب خوار محزون
خراسان را که بیمن حال تو چون؟
همیدونی چو من دیدم به نوروز؟
خبر بفرست اگر هستی همیدون
درختانت همی پوشند مبرم
همی بندند دستار طبرخون؟
نقاب رومی و چینی به نیسان
همی بندد صبا بر روی هامون؟
نثار آرد عروسان را به بستان
ز گوهرهای الوان ماه کانون؟
همی سازند تاج فرق نرگس
به زرّ حقه و لولوی مکنون؟
گر ایدونی و ایدونست حالت
شبت خوش باد و روزت نیک و میمون
مرا باری دگرگون است احوال
اگر تو نیستی بیمن دگرگون
مرا بر سر عمامهی خزّ ادکن
بزد دستِ زمان خوش خوش به صابون
مرا رنگ طبرخون دهر جافی
بشست از روی بندم به آب زریون
زجور دهر الف چون نون شدهستم
زجور دهر الف چون نون شود،نون
مرا دونان ز خان و مان براندند
گروهی از نماز خویش ساهون
خراسان جای دونان گشت، گنجد
به یک خانه درون آزاده با دون؟
نداند حال و کار من جز آن کس
که دونانش کنند از خانه بیرون
همانا خشم ایزد بر خراسان
بر این دونان بباریده است گردون
که اوباشی همی بیخان و بیمان
درو امروز خان گشتند و خاتون
بر آن تربت که بارد خشم ایزد
بلا روید نبات از خاک مَسنون
بلا روید نبات اندر زمینی
که اهلش قوم هاماناند و قارون
نبات پر بلا غزّست و قفچاق
که رستهستند بر اطراف جیحون
شبیخون خدای است این بر ایشان
چنین شاید، بلی، ز ایزد شبیخون
نه او را مکر او را کس ببیند
چه بیند مکر او را مست و جنون؟
به مکر و غدر میرد هر که دل را
به مکر و غدر دارد کرده معجون
همی خوانند بر منبر ز مستی
خطیبان آفرین بر دیو ملعون
قضا آن یابد از میر خراسان
که خاتون زو فزونتر یابد اکنون
چو باز از در درآید، عدل،چون مرغ
همان ساعت برون پرّد ز پرهون
کند مبطل محقی را به قولی
روایت کرده حمّاد از فریغون
چه حال است این که مدهوشند یکسر؟
که پنداری که خوردهستند هپیون
ازیرا دشمنیی هارون امّت
سرشتهست اندر ایشان دیو وارون
سزد گر ز ابر از این شومی بر ایشان
به جای قطر باران خون چکد، خون
به دنیا دین فروشانند ایشان
به دوزخ در همی برّند آهون
گَزیدهی مار را افسون پدید است
گزیدهی جهل را که شناسد افسون؟
مرا بر دوستیی آل پیمبر
نیاید کم حسود و دشمن اکنون
چو بر خوانند اشعارم، منقش
به معنیها، چو سقلاطون مدهون
کسی کَاندُه برد از نور خورشید
بود مغبون به عمر خویش و محزون
تو ای جاهل برو با آل هامان
مرا بگذار با اولاد هارون
بهشت کافر و زندان مؤمن
جهان است، ای به دنیا گشته مفتون
ازیرا تو به بلخ چون بهشتی
وزینم من به یمگان مانده مسجون
تو از جهلی به ملک اندر چو فرعون
من از علمم به سجن اندر چو ذوالنون
ز تصنیفات من زادالمسافر
که معقولات را اصل است و قانون
اگر بر خاک افلاطون بخوانند
ثنا خواند مرا خاک فلاطون
وگر دیدی مرا عاجز نگشتی
در اقلیدس به پنجم شکل مامون
مرا گر ملک مامون نیست شاید
که افزونم ز مامون هست ماذون
به آل مصطفی بر عالم نطق
فریدونم فریدونم فریدون
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
که پرسد زین غریب خوار محزون
خراسان را که بیمن حال تو چون؟
هوش مصنوعی: کسی از حال این غریب و دلتنگ اهل خراسان میپرسد، که بدون من تو چه حالی داری؟
همیدونی چو من دیدم به نوروز؟
خبر بفرست اگر هستی همیدون
هوش مصنوعی: میدانی وقتی که نوروز را دیدم چه احساسی داشتم؟ اگر هستی، خبرم کن.
درختانت همی پوشند مبرم
همی بندند دستار طبرخون؟
هوش مصنوعی: درختانت به طوری که پوشش میدهند، مبرم (دستار) را محکم میبندند. آیا این نشاندهنده فراوانی و غنای طبیعت نیست؟
نقاب رومی و چینی به نیسان
همی بندد صبا بر روی هامون؟
هوش مصنوعی: باد صبا در حالتی بازیگوشانه و لطیف، نقابهای زیبا و رنگین از رومی و چینی بر روی هامون میافکند. این تصویر نشاندهندهی زیبایی و جلوههای طبیعت است که با جاذبههای خود، دل هر بینندهای را میرباید.
نثار آرد عروسان را به بستان
ز گوهرهای الوان ماه کانون؟
هوش مصنوعی: برای عروسان در باغ، از گوهرهای رنگارنگ ماه کانون هدیهای میآورد.
همی سازند تاج فرق نرگس
به زرّ حقه و لولوی مکنون؟
هوش مصنوعی: چرا با زر و زیبایی، تاجی برای نرگس میسازند و رازهای پنهان را در این کار مخفی میکنند؟
گر ایدونی و ایدونست حالت
شبت خوش باد و روزت نیک و میمون
هوش مصنوعی: اگر در شب به یاد کسی باشی و او هم به یاد تو باشد، شبات خوش و روزت نیکو و خوشبخت خواهد بود.
مرا باری دگرگون است احوال
اگر تو نیستی بیمن دگرگون
هوش مصنوعی: حال و روز من دگرگون شده است؛ اگر تو در کنارم نباشی، همه چیز برایم متفاوت و بدتر شده است.
مرا بر سر عمامهی خزّ ادکن
بزد دستِ زمان خوش خوش به صابون
هوش مصنوعی: مرا با دست خود بر روی عمامه خز دارم نوازش میکنی و زمان خوب خوشی را با صابون میگذرانیم.
مرا رنگ طبرخون دهر جافی
بشست از روی بندم به آب زریون
هوش مصنوعی: زمانه با سختیها و مشکلاتش، چهره من را از رنگ و روح واقعیام پاک کرد و به نوعی مرا از خودم دور ساخت.
زجور دهر الف چون نون شدهستم
زجور دهر الف چون نون شود،نون
هوش مصنوعی: من از سختیها و مشکلات زمانه مانند الفهایی که به نون تبدیل شدهاند، دچار سختی شدهام و وقتی زمانه به من سختی میدهد، من هم مانند نون متحول میشوم.
مرا دونان ز خان و مان براندند
گروهی از نماز خویش ساهون
هوش مصنوعی: گروهی به خاطر رفتار نادرست و ناپسند، من و افرادی چون من را از عبادت و نماز خود دور کردند.
خراسان جای دونان گشت، گنجد
به یک خانه درون آزاده با دون؟
هوش مصنوعی: خراسان به مکانی برای افراد پست و حقیر تبدیل شده است، آیا ممکن است که در یک خانه، یک انسان آزاده و یک انسان دون و پست همزمان جا بگیرند؟
نداند حال و کار من جز آن کس
که دونانش کنند از خانه بیرون
هوش مصنوعی: فقط کسی که مرا از خانه بیرون کرده است از حال و اوضاع من خبر دارد.
همانا خشم ایزد بر خراسان
بر این دونان بباریده است گردون
هوش مصنوعی: خشم خداوند بر خراسان نازل شده است و آسمان بر این انسانهای پست فرو میریزد.
که اوباشی همی بیخان و بیمان
درو امروز خان گشتند و خاتون
هوش مصنوعی: امروز افرادی بیسرپرست و بیخانمان، به یکباره به مقام و منزلت رسیدند و به عنوان خان و سرور شناخته شدند.
بر آن تربت که بارد خشم ایزد
بلا روید نبات از خاک مَسنون
هوش مصنوعی: بر روی آن قبر، که خشم خدا بر آن فرو میریزد، گیاهی از خاک ناپاک میروید.
بلا روید نبات اندر زمینی
که اهلش قوم هاماناند و قارون
هوش مصنوعی: اگر در زمینی که ساکنان آن از افراد زبون و ستمگر هستند، گیاهی رشد کند، بدانید که آنجا به خوبی و برکت دست نخواهد یافت.
نبات پر بلا غزّست و قفچاق
که رستهستند بر اطراف جیحون
هوش مصنوعی: نباتی که با مشکلات توانسته رشد کند و در کنار جیحون به سر میبرد، نشاندهنده قدرت و استقامت در برابر سختیهاست.
شبیخون خدای است این بر ایشان
چنین شاید، بلی، ز ایزد شبیخون
هوش مصنوعی: این حمله و غافلگیری از جانب خداوند است و چنین چیزی از او جایز است، بله، این نوع حمله از سوی خداوند ممکن است.
نه او را مکر او را کس ببیند
چه بیند مکر او را مست و جنون؟
هوش مصنوعی: وقتی کسی در حال مستی یا جنون است، دیگران نمیتوانند حقیقت او را ببینند. در واقع، حالتی که او دارد به قدری خاص و متفاوت است که هیچکس نمیتواند او را به درستی درک کند.
به مکر و غدر میرد هر که دل را
به مکر و غدر دارد کرده معجون
هوش مصنوعی: هر کسی که با فریب و نیرنگ دل خودش را آلوده کند، در نهایت خود به همین وسیله نابود خواهد شد.
همی خوانند بر منبر ز مستی
خطیبان آفرین بر دیو ملعون
هوش مصنوعی: بر روی منبر، خطبایی به سبب سرخوشی و شوق سخن میگویند و به دیو ملعون بد و بیرحم تحسین و ستایش میکنند.
قضا آن یابد از میر خراسان
که خاتون زو فزونتر یابد اکنون
هوش مصنوعی: قضا و سرنوشت به دست فرمانده خراسان رقم میخورد، که اکنون جایگاه او بالاتر از مقام خاتون است.
چو باز از در درآید، عدل،چون مرغ
همان ساعت برون پرّد ز پرهون
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت به عرصه فکر و عمل وارد میشود، همانند پرندهای که به آرامی و به موقع از آشیانهاش خارج میشود، تأثیرات مثبت و سازندهای بر جای میگذارد.
کند مبطل محقی را به قولی
روایت کرده حمّاد از فریغون
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که شخصی به نام حماد از فریغون روایت کرده است که کسی که به باطل میپردازد، به یک سخن درست یا حق برمیگردد. به طور کلی، این بیان نشان میدهد که افراد ممکن است در مسیر خود اشتباهاتی داشته باشند، اما در نهایت میتوانند به حقیقت و صداقت برگردند.
چه حال است این که مدهوشند یکسر؟
که پنداری که خوردهستند هپیون
هوش مصنوعی: این وضعیت چه حالتی است که همه به طور کامل مدهوش و غرق در شور و آرامش هستند؟ انگار که در حالت سرمستی و بیخبری به سر میبرند.
ازیرا دشمنیی هارون امّت
سرشتهست اندر ایشان دیو وارون
هوش مصنوعی: به دلیل دشمنی، ویژگیهای منفی در میان مردم مانند دیوها وجود دارد که برخواسته از رفتار هارون است.
سزد گر ز ابر از این شومی بر ایشان
به جای قطر باران خون چکد، خون
هوش مصنوعی: اگر از ابرهای تار و تیره، به جای باران، خون بر سر آنها بریزد، سزاوار است.
به دنیا دین فروشانند ایشان
به دوزخ در همی برّند آهون
هوش مصنوعی: این افراد دنیا را با فروش دینشان میفروشند و در نتیجه به دوزخ خواهند رفت.
گَزیدهی مار را افسون پدید است
گزیدهی جهل را که شناسد افسون؟
هوش مصنوعی: اگر کسی از مار گزیده شده باشد، ممکن است به دلیل تجربهٔ تلخی که داشته، از آن دچار جادو و فریبی شود. اما کسی که تحت تأثیر جهل قرار گرفته، چگونه میتواند فریب را بشناسد؟
مرا بر دوستیی آل پیمبر
نیاید کم حسود و دشمن اکنون
هوش مصنوعی: من نمیتوانم نسبت به دوستی با اهل بیت پیامبر کم حسد و دشمنی داشته باشم.
چو بر خوانند اشعارم، منقش
به معنیها، چو سقلاطون مدهون
هوش مصنوعی: وقتی که شعرهای من را میخوانند، که پر از مفاهیم است، مانند کسی که به زیبایی و ظرافت عنایت شده است.
کسی کَاندُه برد از نور خورشید
بود مغبون به عمر خویش و محزون
هوش مصنوعی: کسی که با نور خورشید ارتباط دارد و از آن بهرهمند میشود، در زندگی خود احساس ناکامی و ناراحتی میکند.
تو ای جاهل برو با آل هامان
مرا بگذار با اولاد هارون
هوش مصنوعی: ای نادان، از من دور شو و برو با پیروان هامان، من را بگذارید با فرزندان هارون.
بهشت کافر و زندان مؤمن
جهان است، ای به دنیا گشته مفتون
هوش مصنوعی: بهشت برای کافر و زندان برای مؤمن در این دنیا وجود دارد، ای کسی که به دنیا جذب شدهای و مجذوب آن شدهای.
ازیرا تو به بلخ چون بهشتی
وزینم من به یمگان مانده مسجون
هوش مصنوعی: چون تو به بلخ مانند بهشت هستی، من در یمگان مانند کسی هستم که گرفتار و زندانی شدهام.
تو از جهلی به ملک اندر چو فرعون
من از علمم به سجن اندر چو ذوالنون
هوش مصنوعی: تو به واسطهی نادانیات در مقام فرعون به سلطنت رسیدهای، اما من با علم و آگاهیام در زندانی همانند زندانی معروف ذوالنون قرار دارم.
ز تصنیفات من زادالمسافر
که معقولات را اصل است و قانون
هوش مصنوعی: تولیدات من کتاب «زادالمسافر» است که اساس و قاعدهای برای اندیشههای منطقی به شمار میرود.
اگر بر خاک افلاطون بخوانند
ثنا خواند مرا خاک فلاطون
هوش مصنوعی: اگر بر روی خاک افلاطون گویی مدح و ستایش کنند، این خاک نیز به من افتخار میکند.
وگر دیدی مرا عاجز نگشتی
در اقلیدس به پنجم شکل مامون
هوش مصنوعی: اگر من را در حالتی ناتوان ببینی، بدان که مانند چیزی که در هندسه اقلیدس بهعنوان پنجمین شکل مطرح شده، اطمینان خاطری در من وجود دارد.
مرا گر ملک مامون نیست شاید
که افزونم ز مامون هست ماذون
هوش مصنوعی: اگرچه من به مقام و قدرت مامون نرسم، اما ممکن است از مقام و لطف خداوند بیشتر بهرهمند شوم.
به آل مصطفی بر عالم نطق
فریدونم فریدونم فریدون
هوش مصنوعی: من مانند فریدون، که از خاندان پیامبر است، در جهان سخنی یگانۀ خاصی دارم.