قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲
بشنو که چه گوید همیت دوران
پیغام ازین چرخ گرد گردان
زین قبهٔ پر چشمهای بیدار
زین طارم پر شمعهای رخشان
این سبز بیابان که چون شب آید
پر لاله شود همچو باغ نیسان
وین بحر بیآرامش نگونسار
آراسته قعرش به در و مرجان
زین کلهٔ نیلی کزو نمایند
رخشنده رخان دختران ریان
پیغام فلک بر زبان دوران
آن است به سوی نبات و حیوان
کای نو شدگانی که میفزائید
یک روز بکاهید هم بر این سان
چونان که همی بامداد روشن
تاریک شود وقت شامگاهان
نابوده که بوده شود نپاید
زین است جهان در زوال و سیلان
جنبنده همه جمله بودگانند
برهانت بس است بر فنای گیهان
اولاد جهان چون همی نپایند
پاینده نباشد همان پدرشان
تو عالم خردی ضعیف و دانا
وین عالم مردی بزرگ و نادان
عمر تو چو تو خرد و، عمر عالم
مانند کلان شخص او فراوان
آن عمر که آخر فنا پذیرد
پیوسته بود به ابتداش پایان
فرسودن اشخاص بودشی را
ایام بسنده است تیز سوهان
هرچ آن به زمان باقی است بودش
سوهان زمانش بساید آسان
پس عالم گر بیزمانه بوده است
نابود شود بیزمان به فرمان
آباد که کردهاست این جهان را؟
ناچار همان کس کندش ویران
از بهر که کرد آنکه کرد، گوئی،
این پر ز نعیم و فراخ بستان؟
از بهر چه کرد آنکه کرد پنهان
در خاک سیه زر و، سیم در کان؟
زندان تو است این اگرت باغ است
بستان نشناسی همی ز زندان؟
بر خویشتن این بندهای بسته
بنگر به رسنهای سخت و الوان
بنگر که بدین بند بسته در، چیست
در بند چرا بسته گشت پنهان؟
در بند بود مستمند بندی
تو شاد چرائی به بند و خندان؟
بندی که شنوده است مانده هموار
بر هر که رها شد ز بند گریان؟
این قفل که داند گشادن از خلق؟
آن کیست که بگشاد قفل یزدان؟
چون باز نجوئی که اندر این باب
تازیت چه گفت و چه گفت دهقان؟
یا از طلب این چنین معانی
مشغول شدهستی به فرج و دندان؟
وان را که همی جوید این چنینها
می چیز نبخشند ترکمانان
گویدت فلان ک «ز چنین سخنها
مانده است به زندان فلان به یمگان
منگر به سخنهای او ازیرا
ترکانش براندند از خراسان
نه میر خراسان پسندد او را
نه شاه کرکان نه میر جیلان
گر مذهب او حق و راست بودی
در بلخ بدی به اتفاق اعیان
این بیهدهها را اگر ندانی
در کار نیایدت هیچ نقصان»
ای کرده تو را فتنه اهل باطل
بر حدثنا عن فلان و بهمان
گر جهل تو را درد کردی، از تو
بر گنبد کیوان رسیدی افغان
مغز است تو را ریم گرچه شوئی
دستار به صابون و تن به اشنان
طعنه چه زنی مر مرا بدان کهم
از خانه براندند اهل عصیان؟
زیرا که براندند مصطفی را
ذریت شیطان از اهل و اوطان
بر نوح همی سرزنش نیامد
کو رفت به کوه از میان طوفان
من بستهٔ آداب و فضل خویشم
در تنگ زمینی زجور دیوان
از لحن فراوان و خوش بماند
در تنگ قفسها هزاردستان
وز بهر هنر گوز را به خردی
بیرون فگنند از میان اغصان
چون من به بیان بر زبان گشادم
لرزان شود آفاق و لولو ارزان
خورشید به آواز خاطرم را
گوید که فگندی مرا ز سرطان
در دین به خراسان که شست جز من
رخسارهٔ دعوی به آب برهان
پیغام فلک مر تو را نمایم
بر خاک نبشته به خط رحمان
چشمیت گشایم کزو ببینی
بنوشته به خط خدای فرقان
لیکن ننمایت راه هارون
تا باز نگردی ز راه هامان
دیوان برمیدند چون بدیدند
در دست من انگشتریی سلیمان
زین است که ایدون خران دین را
از من بفشرده است سخت پالان
من شیعت اولاد مصطفیام
در دین نروم جز به راه ایشان
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بشنو که چه گوید همیت دوران
پیغام ازین چرخ گرد گردان
هوش مصنوعی: بشنو که این دنیا چه پیامی دارد، از این چرخ زمان که همیشه در حال چرخش است.
زین قبهٔ پر چشمهای بیدار
زین طارم پر شمعهای رخشان
هوش مصنوعی: از این آسمان پر از نگاههای هوشیار و از این سقف پر از شمعهای درخشان و روشن.
این سبز بیابان که چون شب آید
پر لاله شود همچو باغ نیسان
هوش مصنوعی: این بیابان سرسبز که در شبها پر از لاله میشود، مانند باغی در فصل بهار است.
وین بحر بیآرامش نگونسار
آراسته قعرش به در و مرجان
هوش مصنوعی: این دریا که همیشه متلاطم و بیقرار است، در عمق خود به زیبایی با گوهرها و مرجانها زینت یافته است.
زین کلهٔ نیلی کزو نمایند
رخشنده رخان دختران ریان
هوش مصنوعی: از این سر آبی که به آن مینگرند، صورتهای درخشان دختران زیبای ریان نمایان میشود.
پیغام فلک بر زبان دوران
آن است به سوی نبات و حیوان
هوش مصنوعی: پیام آسمان، به زبان زمان، اشاره به توجهی دارد که به موجودات زنده و گیاهان میشود.
کای نو شدگانی که میفزائید
یک روز بکاهید هم بر این سان
هوش مصنوعی: ای کسانی که در حال رشد و افزایش هستید، روزی خواهد آمد که باید با همان شدت نیز کاهش یابید.
چونان که همی بامداد روشن
تاریک شود وقت شامگاهان
هوش مصنوعی: مانند صبح که به تدریج روشن میشود، شب هم به تدریج تاریک میشود.
نابوده که بوده شود نپاید
زین است جهان در زوال و سیلان
هوش مصنوعی: چیزی که وجود ندارد، نمیتواند در آینده باقی بماند. به همین دلیل، این جهان دائماً در حال تغییر و زوال است.
جنبنده همه جمله بودگانند
برهانت بس است بر فنای گیهان
هوش مصنوعی: تمام موجودات در حال حرکت و زندگی، نشانههایی از وجود دارند. دلیل روشنی برای اثبات زوال و فنا در جهان وجود دارد.
اولاد جهان چون همی نپایند
پاینده نباشد همان پدرشان
هوش مصنوعی: فرزندان جهان اگر به اصول و اخلاق توجه نکنند، مانند پدرانشان پایدار نخواهند ماند.
تو عالم خردی ضعیف و دانا
وین عالم مردی بزرگ و نادان
هوش مصنوعی: تو در دایره علم و خرد فردی ضعیف و دانا هستی، اما آن کسی که در عالم مردانگی و تجربه است، فردی بزرگ و نادان به شمار میآید.
عمر تو چو تو خرد و، عمر عالم
مانند کلان شخص او فراوان
هوش مصنوعی: عمر تو مانند یک موجود خرد و کوچک است، اما عمر جهان مانند یک فرد بزرگ و وسیع بسیار طولانی و زیاد است.
آن عمر که آخر فنا پذیرد
پیوسته بود به ابتداش پایان
هوش مصنوعی: عمر انسانی که در نهایت به زوال و فنا منتهی میشود، همیشه به آغاز آن وابسته است و از همان ابتدا، سرانجامش مشخص است.
فرسودن اشخاص بودشی را
ایام بسنده است تیز سوهان
هوش مصنوعی: زمان کافی است تا افراد را فرسوده و خسته کند، مانند اینکه سوهان تیز، به تدریج کاری را انجام میدهد.
هرچ آن به زمان باقی است بودش
سوهان زمانش بساید آسان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زمان باقی بماند، به تدریج تحت تأثیر و تغییرات زمانی قرار میگیرد و به راحتی دچار ساییدگی و فرسودگی میشود.
پس عالم گر بیزمانه بوده است
نابود شود بیزمان به فرمان
هوش مصنوعی: اگر عالم همواره بیزمان بوده، پس به فرمانی بیزمان نابود خواهد شد.
آباد که کردهاست این جهان را؟
ناچار همان کس کندش ویران
هوش مصنوعی: کیست که این جهان را ساخته و آباد کرده است؟ به طور حتم همان فرد میتواند آن را ویران کند.
از بهر که کرد آنکه کرد، گوئی،
این پر ز نعیم و فراخ بستان؟
هوش مصنوعی: برای چه کسی آنچه را که انجام داده، انجام داد؟ گویا این باغ سرشار از نعمت و وسعت، به خاطر اوست؟
از بهر چه کرد آنکه کرد پنهان
در خاک سیه زر و، سیم در کان؟
هوش مصنوعی: چرا کسی که طلا و نقره را در زمین سیاه مخفی کرد، این کار را انجام داد؟
زندان تو است این اگرت باغ است
بستان نشناسی همی ز زندان؟
هوش مصنوعی: اگرچه به نظر میرسد که این مکان، باغی زیبا باشد، اما در حقیقت تو در یک زندان به سر میبری و حتی اگر از آن خبر نداشته باشی، همچنان در این قید و بند هستی.
بر خویشتن این بندهای بسته
بنگر به رسنهای سخت و الوان
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و ببین که چگونه در بندهای محکم و رنگی گرفتار شدهای.
بنگر که بدین بند بسته در، چیست
در بند چرا بسته گشت پنهان؟
هوش مصنوعی: بنگر که چه چیزی در این در بسته شده است، و چرا آن چیز به طور پنهانی در بند قرار گرفته است؟
در بند بود مستمند بندی
تو شاد چرائی به بند و خندان؟
هوش مصنوعی: در حالی که یک نفر نیازمند و گرفتار است، تو چرا در بند و خوشحال و خندان هستی؟
بندی که شنوده است مانده هموار
بر هر که رها شد ز بند گریان؟
هوش مصنوعی: بندی که شنیده شده، همیشه بر روی کسی که از بند رهایی پیدا کرده، باقی میماند و او را به گریه میآورد.
این قفل که داند گشادن از خلق؟
آن کیست که بگشاد قفل یزدان؟
هوش مصنوعی: این قفل که میتواند از دست مردم باز شود، چه کسی است؟ آن کس که قفل الهی را گشود، چه کسی است؟
چون باز نجوئی که اندر این باب
تازیت چه گفت و چه گفت دهقان؟
هوش مصنوعی: وقتی دوباره سؤال کنی که در مورد این موضوع چه گفته شده و دهقان چه نظری دارد؟
یا از طلب این چنین معانی
مشغول شدهستی به فرج و دندان؟
هوش مصنوعی: یا اینکه در جستجوی این معانی، مشغول به آسایش و خوشحالی شدهای؟
وان را که همی جوید این چنینها
می چیز نبخشند ترکمانان
هوش مصنوعی: آن کسی که در جستجوی این چیزهاست، ترکمانان به او چیزی نمیدهند.
گویدت فلان ک «ز چنین سخنها
مانده است به زندان فلان به یمگان
هوش مصنوعی: میگوید فلان شخص که به خاطر چنین صحبتهایی در زندان فلان به سر میبرد.
منگر به سخنهای او ازیرا
ترکانش براندند از خراسان
هوش مصنوعی: به آنچه او میگوید توجه نکن، زیرا سخنانش به این علت است که ترکان او را از خراسان بیرون کردند.
نه میر خراسان پسندد او را
نه شاه کرکان نه میر جیلان
هوش مصنوعی: این فرد نه مورد پسند میر خراسان است، نه شاه کرکان و نه میر جیلان.
گر مذهب او حق و راست بودی
در بلخ بدی به اتفاق اعیان
هوش مصنوعی: اگر مذهب او درست و حقیقی بود، پس در بلخ باید به تأسیس آن با همکاری بزرگان و مشهوران اقدام میکرد.
این بیهدهها را اگر ندانی
در کار نیایدت هیچ نقصان»
هوش مصنوعی: اگر به کارهای بیهوده توجه نکنی، هیچ کمبودی در زندگیات حس نخواهی کرد.
ای کرده تو را فتنه اهل باطل
بر حدثنا عن فلان و بهمان
هوش مصنوعی: ای دچار فتنهای که اهل باطل برایت فراهم کردهاند، از ما درباره فلان و بهمان بگو.
گر جهل تو را درد کردی، از تو
بر گنبد کیوان رسیدی افغان
هوش مصنوعی: اگر نادانی تو برایت دردسر ایجاد کرده، پس چه چیزی باعث شده که از تو صدای ناله و فریاد به گوش برسد؟
مغز است تو را ریم گرچه شوئی
دستار به صابون و تن به اشنان
هوش مصنوعی: اگرچه میکوشی خود را با ظاهری آراسته و پاکیزه نشان بدهی، اما درون تو هنوز نابسامان و ناپاک است.
طعنه چه زنی مر مرا بدان کهم
از خانه براندند اهل عصیان؟
هوش مصنوعی: چرا به من ضربه میزنی در حالی که من از خانهام به خاطر نافرمانی و عصیان دیگران دور شدهام؟
زیرا که براندند مصطفی را
ذریت شیطان از اهل و اوطان
هوش مصنوعی: زیرا که فرزندان شیطان، پیامبر (مصطفی) را از اهل و دیار خود طرد کردند.
بر نوح همی سرزنش نیامد
کو رفت به کوه از میان طوفان
هوش مصنوعی: هیچ کس به نوح انتقادی نکرد که چرا در زمان طوفان به کوه رفت و از آنجا جلوگیری کرد.
من بستهٔ آداب و فضل خویشم
در تنگ زمینی زجور دیوان
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر آداب و فضائل خودم هستم، اما در شرایط سخت و محدود زندگی میکنم که مانند فشار و ظلم دیوان بر من سنگینی میکند.
از لحن فراوان و خوش بماند
در تنگ قفسها هزاردستان
هوش مصنوعی: در میان قفسهای تنگ، صدای زیبا و متنوعی باقی خواهد ماند.
وز بهر هنر گوز را به خردی
بیرون فگنند از میان اغصان
هوش مصنوعی: به دلیل هنر و خلاقیت، وز (پرندهای مانند با وز) را با دقتی خاص از میان شاخهها بیرون میاندازند.
چون من به بیان بر زبان گشادم
لرزان شود آفاق و لولو ارزان
هوش مصنوعی: وقتی من شروع به بیان حقایق میکنم، تمام دنیا تحت تأثیر قرار میگیرد و به همان اندازه که لولو قیمتی است، ارزش آن نیز پایین میآید.
خورشید به آواز خاطرم را
گوید که فگندی مرا ز سرطان
هوش مصنوعی: خورشید به من میگوید که فکر و خیال تو مرا از غم و اندوه رهایی بخشیده است.
در دین به خراسان که شست جز من
رخسارهٔ دعوی به آب برهان
هوش مصنوعی: در دین خراسان، جز من کسی ظهور واقعی ندارد و حقیقت دعوی را نمیتواند با دلایل روشن اثبات کند.
پیغام فلک مر تو را نمایم
بر خاک نبشته به خط رحمان
هوش مصنوعی: پیامی که آسمان برای تو دارد، بر زمین نوشته شده است به خط رحمان.
چشمیت گشایم کزو ببینی
بنوشته به خط خدای فرقان
هوش مصنوعی: چشمانت را میآشوبم تا ببینی نوشتهای از طرف خداوند، که به صورت روشن و واضح آمده است.
لیکن ننمایت راه هارون
تا باز نگردی ز راه هامان
هوش مصنوعی: اما تو راه هارون را نشان نمیدهی تا اینکه از مسیر هامان بازگردی.
دیوان برمیدند چون بدیدند
در دست من انگشتریی سلیمان
هوش مصنوعی: زمانی که دیوان، یعنی موجودات غیبی و شگفت، انگشتری سلیمان را در دست من دیدند، شروع به شورش و طغیان کردند.
زین است که ایدون خران دین را
از من بفشرده است سخت پالان
هوش مصنوعی: به این دلیل است که اکنون خران دین به شدت بر روی من فشار میآورند و بار سنگینی را به دوش من انداختهاند.
من شیعت اولاد مصطفیام
در دین نروم جز به راه ایشان
هوش مصنوعی: من از پیروان اهل بیت پیامبر هستم و در دین هیچ راهی غیر از راه آنها نمیروم.