قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۳
اگر بر تن خویش سالار و میرم
ملامت همی چون کنی خیر خیرم؟
چه قدرت رود بر تن منت ازان پس؟
نه من همچو تو بندهٔ چرخ پیرم
اسیرم نکرد این ستمگاره گیتی
چو این آرزو جوی تن گشت اسیرم
چو من پادشاه تن خویش گشتم
اگر چند لشکر ندارم امیرم
به تاج و سریرند شاهان مشهر
مرا علم دین است تاج و سریرم
چو مر جاهلان را، سوی خود نخواند
نه بوی نبیذ و نه آوای زیرم
چه کار است پیش امیرم چو دانم
که گر میر پیشم نخواند نمیرم؟
به چشمم ندارد خطر سفله گیتی
به چشم خردمند ازیرا خطیرم
ازان پس که این سفله را آزمودم
به جرّش درون نوفتم، گر بصیرم
حقیر است اگر اردشیر است زی من
امیری که من بر دل او حقیرم
به نزدیک من نیست جز ریگ و شوره
اگر نزد او من نه مشکین عبیرم
به گاه درشتی درشتم چو سوهان
به هنگام نرمی به نرمی حریرم
چون من دست خویش از طمع پاک شستم
فزونی ازین و ازان چون پذیرم؟
زمن تا کسی پنج و شش برنگیرد
ازو من دو یا سه مثل برنگیرم
به جان خردمند خویش است فخرم
شناسند مردان، صغیر و کبیرم
هم از روی فضل و هم از روی نسبت
ز هر عیب پاکیزه چون تازه شیرم
به باریک و تاری ره مشکل اندر
چو خورشید روشن به خاطر منیرم
نظام سخن را خداوند دو جهان
دل عنصری داد و طبع جریرم
ز گردون چو بر نامهٔ من بتابد
ثنا خواند از چرخ تیر دبیرم
تن پاک فرزند آزادگانم
نگفتم که شاپور بن اردشیرم
ندانم جزین عیب مر خویشتن را
که بر عهد معروف روز غدیرم
بدانَست فخرم که جهال امت
بدانند دشمن قلیل و کثیرم
وزان گشت تیره دل مرد نادان
کزوی است روشن به جان در ضمیرم
زمن سیر گشتند و نشگفت ازیرا
سگ از شیر سیر است و من نره شیرم
ازیرا نظیرم همی کس نیابد
که بر راه آن رهبر بینظیرم
کنون رهبری کرد خواهند کوران
مرا، زین قبل با فغان و نفیرم
چگونه به پیش من آید ضعیفی
که از ننگ او ننگ دارد خمیرم؟
وز امروز او هست بهتر پریرم
وگر او سموم است من زمهریرم
نهای آگه ای مانده در چاه تاری
که بر آسمان است در دین مسیرم؟
نه بس فخرم آنک از امام زمانه
سوی عاقلان خراسان سفیرم؟
چو من بر بیان دست خاطر گشادم
خردمند گردن دهد ناگزیرم
چو تیر سخن را نهم پرّ حجت
نشانه شود ناصبی پیش تیرم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر بر تن خویش سالار و میرم
ملامت همی چون کنی خیر خیرم؟
هوش مصنوعی: اگر بر تن خودم هم حاکم و رئیس باشم و مورد سرزنش قرار بگیرم، آیا این برای من خوب خواهد بود؟
چه قدرت رود بر تن منت ازان پس؟
نه من همچو تو بندهٔ چرخ پیرم
هوش مصنوعی: چه بر قدرت رود که از من شرمسار باشد؟ من که مانند تو، بندگی زمانه را نمیپذیرم.
اسیرم نکرد این ستمگاره گیتی
چو این آرزو جوی تن گشت اسیرم
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از ظلم و ستم است، من به خاطر آرزوی خود، به شکل دیگری به بند کشیده شدهام و این آرزو مرا اسیر کرده است.
چو من پادشاه تن خویش گشتم
اگر چند لشکر ندارم امیرم
هوش مصنوعی: وقتی بر نفس خود فرمانروا شوم، حتی اگر سپاهی نداشته باشم، باز هم مانند یک فرمانده هستم.
به تاج و سریرند شاهان مشهر
مرا علم دین است تاج و سریرم
هوش مصنوعی: شاهان به تاج و تخت خود معروف هستند، اما من علم دین را تاج و تخت خود میدانم.
چو مر جاهلان را، سوی خود نخواند
نه بوی نبیذ و نه آوای زیرم
هوش مصنوعی: هرگاه که نادانها را به سوی خود دعوت نکنم، نه عطر شراب و نه صدای موسیقی را احساس میکنند.
چه کار است پیش امیرم چو دانم
که گر میر پیشم نخواند نمیرم؟
هوش مصنوعی: چه اهمیتی دارد که در حضور امیرم باشم، وقتی میدانم اگر او بیاید، به من توجهی نخواهد کرد و من نخواهم مرد؟
به چشمم ندارد خطر سفله گیتی
به چشم خردمند ازیرا خطیرم
هوش مصنوعی: برای من خطر افرادی که در زندگی بیارزش و نادان هستند، مهم نیست، چون یک انسان عاقل و دانا از دیدگاه من، این مسائل را بیاهمیت میداند.
ازان پس که این سفله را آزمودم
به جرّش درون نوفتم، گر بصیرم
هوش مصنوعی: از زمانی که این آدم پست را شناختم، بر اثر آزمایش او به درونم پی بردم، اگرکه بصیرت و بینش داشته باشم.
حقیر است اگر اردشیر است زی من
امیری که من بر دل او حقیرم
هوش مصنوعی: اگر اردشیر هم باشد، او برای من حقیر است، چون من در دل او کوچک و حقیر هستم.
به نزدیک من نیست جز ریگ و شوره
اگر نزد او من نه مشکین عبیرم
هوش مصنوعی: به جز ریگ و شوره چیزی در کنار من نیست، اگر من نزد او نباشم، بوی خوش و دلنشین را حس نمیکنم.
به گاه درشتی درشتم چو سوهان
به هنگام نرمی به نرمی حریرم
هوش مصنوعی: در زمانهایی که نیاز به سختی و جدیت باشد، مانند سوهان که برای صیقل دادن استفاده میشود، رفتارم جدی و خشن است. اما در مواقعی که نرمی و لطافت لازم باشد، همانند حریر نرم و ملایم هستم.
چون من دست خویش از طمع پاک شستم
فزونی ازین و ازان چون پذیرم؟
هوش مصنوعی: وقتی که من از خواستههای دنیوی و اجرای طمع خود دست برداشتم، چرا باید به چیزهای بیشتر و اضافی نیاز داشته باشم؟
زمن تا کسی پنج و شش برنگیرد
ازو من دو یا سه مثل برنگیرم
هوش مصنوعی: من از کسی که به دیگران اهمیت نمیدهد و تنها به خود میاندیشد، توجهی نمیکنم و از او چیزی نمیگیرم. در عوض، از کسی که ارزش و حکمت دارد، دو یا سه مثال میآورم.
به جان خردمند خویش است فخرم
شناسند مردان، صغیر و کبیرم
هوش مصنوعی: به روح و دانایی خود میبالم و میخواهم که همگان، چه بزرگ و چه کوچک، این ویژگی را بشناسند.
هم از روی فضل و هم از روی نسبت
ز هر عیب پاکیزه چون تازه شیرم
هوش مصنوعی: من به خاطر لطف و کرامت و همچنین به خاطر نسبت و ارتباط خود، مانند شیر تازه و پاک به دور از هر عیبی هستم.
به باریک و تاری ره مشکل اندر
چو خورشید روشن به خاطر منیرم
هوش مصنوعی: در مسیر سخت و دشوار زندگی، همچون خورشید درخشان و روشنی، من وجود دارم و در یادهایم تابناکم.
نظام سخن را خداوند دو جهان
دل عنصری داد و طبع جریرم
هوش مصنوعی: خداوند در دو جهان، نظام سخن را به دو شخص با استعداد و ذوق عطا کرده است: دل عنصری و طبع جریر.
ز گردون چو بر نامهٔ من بتابد
ثنا خواند از چرخ تیر دبیرم
هوش مصنوعی: زمانی که نور آسمان بر نوشتهام بتابد، گویی که دستان تقدیر در حال ستایش من هستند.
تن پاک فرزند آزادگانم
نگفتم که شاپور بن اردشیرم
هوش مصنوعی: من فرزند افراد آزاد و بزرگ هستم و هیچگاه نگفتم که من شاپور، پسر اردشیر هستم.
ندانم جزین عیب مر خویشتن را
که بر عهد معروف روز غدیرم
هوش مصنوعی: نمیدانم چه عیبی دارم جز اینکه بر اساس پیمانی که در روز غدیر بسته شده، رفتار نکردهام.
بدانَست فخرم که جهال امت
بدانند دشمن قلیل و کثیرم
هوش مصنوعی: من میدانم که افتخارم این است که افرادی نادان از قوم و قومیت من، احوال دشمنانم را بشناسند، چه کم تعداد باشند و چه زیاد.
وزان گشت تیره دل مرد نادان
کزوی است روشن به جان در ضمیرم
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که دل تاریک مرد نادان، سبب میشود که در دل من روشنایی نباشد. این نشاندهنده تأثیر منفی افراد نادان بر روح و جان دیگران است.
زمن سیر گشتند و نشگفت ازیرا
سگ از شیر سیر است و من نره شیرم
هوش مصنوعی: از من دور شدند و برایشان عجیب نیست، زیرا سگ از شیر سیر میشود و من شیر نرهام.
ازیرا نظیرم همی کس نیابد
که بر راه آن رهبر بینظیرم
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند مانند من را پیدا کند، چرا که من در مسیر آن رهبر بینظیر قرار دارم.
کنون رهبری کرد خواهند کوران
مرا، زین قبل با فغان و نفیرم
هوش مصنوعی: اکنون رهبران نابینایان مرا هدایت میکنند و من از قبل با فریاد و نالهای دردناک در این وضعیت قرار داشتم.
چگونه به پیش من آید ضعیفی
که از ننگ او ننگ دارد خمیرم؟
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی که به خاطر شرم و عذاب وجدان خود احساس ضعف میکند، به من نزدیک شود؟
وز امروز او هست بهتر پریرم
وگر او سموم است من زمهریرم
هوش مصنوعی: از امروز او بهتر از من است و اگر او گرما و سوزی دارد، من خودم سرما و سردی را احساس میکنم.
نهای آگه ای مانده در چاه تاری
که بر آسمان است در دین مسیرم؟
هوش مصنوعی: آیا میدانید که آیا هنوز چیزی در چاه تاریکی مانده است که بر آسمان دین من تأثیری داشته باشد؟
نه بس فخرم آنک از امام زمانه
سوی عاقلان خراسان سفیرم؟
هوش مصنوعی: من به خود نمیبالم که از طرف امام زمان، پیامآور عاقلان خراسان هستم؟
چو من بر بیان دست خاطر گشادم
خردمند گردن دهد ناگزیرم
هوش مصنوعی: وقتی که من به بیان احساسات و افکارم پرداختم، ناگزیر در برابر من به افراد خردمند و آگاه احترام میگذارند.
چو تیر سخن را نهم پرّ حجت
نشانه شود ناصبی پیش تیرم
هوش مصنوعی: وقتی که سخن را با دلایل محکم و قوی بیان کنم، در آن صورت ناصبی (دشمن اهل بیت) به عنوان هدفی برای تیرهای کلام من قرار میگیرد.
حاشیه ها
1399/08/12 08:11
نعمت الله کرم پور
تعجب می کنم این قصیده حاشیه نداره
به نظر من این معروفترین اثر ناصر خسرو است