برگردان به زبان ساده
پانزده سال برآمد که به یمگانم
چون و از بهر چه؟ زیرا که به زندانم
هوش مصنوعی: پانزده سال است که به دور از وطنم در غم و اندوه به سر میبرم، و نمیدانم چرا چنین سرنوشتی را تحمل میکنم، زیرا که در بند و زندانیام.
به دو بندم من ازیرا که مر این جان را
عقل بسته است و به تن بستهٔ دیوانم
هوش مصنوعی: من به دو چیز وابستهام: یکی اینکه عقل و خرد من این جان را نگهداشته و دیگری اینکه بدن من به زنجیر دیوانگی بسته شده است.
چه عجب گر ننهد دیو مرا گردن؟
سروری اش چه کنم؟ من نه سلیمانم
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است اگر دیو مرا شکست ندهد! چه کار میتوانم با سلطنت او بکنم؟ من که سلیمان نیستم.
مر مرا آنها دادند که سلمان را
نیستم همچو سلیمان که چو سلمانم
هوش مصنوعی: من به بعضی از چیزها دسترسی ندارم و به اندازهی سلمان دانا نیستم، اما با وجود اینکه شبیه او هستم، همچنان درکی از مقام او ندارم.
همچو خورشید منور سخنم پیداست
گر به فرسوده تن از چشم تو پنهانم
هوش مصنوعی: سخن من مانند خورشید روشن است و حتی اگر در ظاهری فرسوده به نظر بیایم، از نگاه تو پنهان نیستم.
نور گیرد دلت از حکمت من چون ماه
که دلت را من خورشید درفشانم
هوش مصنوعی: دل تو از حکمت من روشن میشود، مانند ماه که از نور خورشید بهره میبرد.
کان علم و خردو حکمت یمگان است
تا من مرد خردمند به یمگانم
هوش مصنوعی: دانش و خرد و حکمت همواره در کنار هم قرار دارند، تا من به عنوان یک فرد با خرد و دانا در این زمینه شناخته شوم.
گرد گر گشت تنم نیست عجب زیراک
از تن پیر در این گنبد گردانم
هوش مصنوعی: اگر جسمم به گرد گردش در بیفتد، تعجبی نیست؛ چون من از وجودی کهنتر از تن خودم در این دنیای فانی دارم.
از ره دین که به جان است نگشتهستم
زانکه در زیر فلک نیست چو تن جانم
هوش مصنوعی: با پیروی از اصول دین و ایمان، هیچ گزندی به من نرسیده است، زیرا زیر آسمان موجودی نیست که به اندازه جانم برایم اهمیت داشته باشد.
مر مرا گوئی: چون هیچ برون نائی؟
چه نکوهیم گر از دیو گریزانم؟
هوش مصنوعی: تو از من میپرسی که چرا از اینجا بیرون نمیروم؟ مگر عیب دارد اگر از شیطان فرار کنم؟
چونکه با گاو و خرم صحبت فرمائی
گر تو دانی که نه گوبان و نه خربانم؟
هوش مصنوعی: اگر با گاو و خر صحبت کنی و بدانی که نه من گاو هستم و نه خر، چه فایدهای دارد؟
با گروهی که بخندند و بخندانند
چه کنم چون نه بخندم نه بخندانم؟
هوش مصنوعی: با جمعی که همیشه در حال شادی و خندهاند، چه کنم وقتی که نه حال خوشی دارم که بخندم و نه نیازی دارم که دیگری را بخندانم؟
ور بر این قوم بخندم چو بیازارم
پس بر این خنده جز آزار نخندانم
هوش مصنوعی: اگر به این مردم بخندم و آنها را عذاب دهم، پس در این خنده تنها به آنها آسیب میزنم و لذتی از آن نمیبرم.
از غم آنکه دی از بهر چه خندیدم
خود من امروز به دل خسته و گریانم
هوش مصنوعی: به خاطر غم اینکه دیروز به چه خاطر خندیدم، امروز خودم با دلی خسته و گریانم.
خنده از بی خردان خیزد، چون خندم
چون خرد سخت گرفته است گریبانم؟
هوش مصنوعی: خنده از کنار بیخردان به وجود میآید. حالا وقتی که من لبخند میزنم، چون عقل و درک من به شدت مرا تحت فشار قرار داده است؟
نروم نیز به کام تن بیدانش
چون روم نیز چو از رفته پشیمانم؟
هوش مصنوعی: من به خاطر خودخواهی و بیدانشیام نمیروم، چرا که اگر بروم و سپس پشیمان شوم، دیگر فایدهای نخواهد داشت.
تازه رویم به مثل لالهٔ نعمان بود
کاه پوسیده شد آن لالهٔ نعمانم
هوش مصنوعی: من تازگی و زیباییام به مانند لالهای است که در باغ نعمان شکفته است، اما حالا دیگر مانند لالهٔ نعمان، پژمرده و خشکیده شدهام.
گر به باد تو کنم خرمن خود را باد
نبود فردا جز باد در انبانم
هوش مصنوعی: اگر من مزرعهام را به دست باد بسپارم، فردا جز باد چیزی در کیسهام نخواهد بود.
چون نیندیشم کز بهر چرا بسته است
اندر این کالبد ساخته یزدانم؟
هوش مصنوعی: چرا فکر نمیکنم که به چه دلیلی در این بدن که خداوند ساخته، زندانی هستم؟
دی به دشتاندر چون گوی همی گشتم
وز جفای فلک امروز چو چوگانم
هوش مصنوعی: در آن روز در دشت به مانند یک توپ در حال چرخیدن بودم و امروز به دلیل بیمهریهای سرنوشت، همچون یک چوب بازی چوگان احساس میکنم که بیهدف و بیدفاع در حال حرکت هستم.
گر من آنم که چو دیباجی نو بودم
چونکه امروز چو خفسانهٔ خلقانم؟
هوش مصنوعی: اگر من آن شخصی هستم که مانند پارچهای تازه و زیبا بودم، چرا اکنون مانند موجودی خوار و بیارزش به نظر میآیم؟
زین پسم باز کجا برد همی خواهد
چون برون آرد از این خانهٔ بیرانم؟
هوش مصنوعی: از اینجا به کجا میتوانم بروم، وقتی که میخواهم از این خانهٔ خالی خارج شوم؟
اندر این خانه ستم کردم و خوش خوردم
چون ستوران که تو گفتی که نه انسانم
هوش مصنوعی: در این خانه، ظلم و ستم کردم و از زندگی لذت بردم، مثل حیواناتی که تو گفتی من انسان نیستم.
چون نترسم که چو جائی بروم دیگر
به بد خویش بیاویزم و در مانم؟
هوش مصنوعی: من نگران این هستم که اگر به جایی بروم، دوباره به ویژگیهای منفی خود دچار شوم و در آن وضعیت گیر کنم.
چون هم امروز نگویم که چو درمانم
به چنان جا که کند دارو و درمانم
هوش مصنوعی: اگر همین امروز نگوییم که در مکانی هستم که دارو و درمانم را فراهم کند، چه زمانی باید بگویم.
گر به دندان ز جهان خیره درآویزم
نهلندم، ببرند از بن دندانم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با دندانم به جهان نگاه کنم، حتی اگر جواب ندهند، دندانهایم را از ریشه میبرند.
خیزم اکنون که از این راز شدم آگه
گرد کردار بد از جامه بیفشانم
هوش مصنوعی: حالا که به این حقیقت پی بردم، از خواب غفلت بیدار میشوم و تصمیم دارم اعمال ناپسندم را کنار بگذارم و از لباسهای کهنهای که به آنها چسبیدهام خلاص شوم.
پیشتر زانکه از این خانه بخوانندم
نامهٔ خویش هم امروز فرو خوانم
هوش مصنوعی: قبل از اینکه از این خانه برایم نامهای بفرستند، امروز خودم آن نامه را میخوانم.
هرچه دانم که برهنه شود آن فردا
خیره بر خویشتن امروز چه پوشانم؟
هوش مصنوعی: هر چه میدانم که فردا در آینده چه خواهد شد و ممکن است برهنه و عریان باشم، امروز چه چیزی میتوانم بر تن داشته باشم تا از خودم محافظت کنم؟
بد من نیکی گردد چو کنم توبه
که چنین کرد ایزد وعده به فرقانم
هوش مصنوعی: اگر من بدی کنم و پس از آن توبه کنم، نیکی من به حساب میآید، چون خداوند به من وعده داده که وقتی توبه کنم، به من بخشیده میشود.
بکنم هرچه بدانم که درو خیر است
نکنم آنچه بدانم که نمیدانم
هوش مصنوعی: هر کاری که میدانم برایم خوب است انجام میدهم و کارهایی را که نمیدانم خوب هستند، انجام نمیدهم.
حق هرکس به کم آزاری بگزارم
که مسلمانی این است و مسلمانم
هوش مصنوعی: هر فردی را به اندازه کمترین آسیبی که به او میزنم، حقش را رعایت کنم؛ چرا که این نشان از انسانیت و مسلمانی من است.
نروم جز سپس پیشرو رحمان
گر درست است که من بندهٔ رحمانم
هوش مصنوعی: هرگز از کنار رحمان دور نخواهم شد، اگر واقعاً بندهٔ او هستم.
حق نشناسم هرگز دو مخالف را
اینقدر دانم ایرا که نه حیرانم
هوش مصنوعی: من هرگز حق را نمیشناسم و آن دو مخالف را فقط به همین اندازه میدانم که در بلاتکلیفی و سردرگمی نیستم.
گه چنین گه نه چنین، این سخن مست است
چشم دارم که نخوانی سوی مستانم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به این صورت و گاهی دیگر به آن صورت، این سخنان ناب هستند. من چشمی دارم که امیدوارم به سوی مستان ننگری.
هرکهم او از پس تقلید همی خواند
نتوانم سپسش رفتن، نتوانم
هوش مصنوعی: هر کسی که فقط به تقلید شعر میخواند، نمیتوانم از او پیروی کنم و به او ملحق شوم.
چند پرسی که «چگوئی تو به یاران در؟»
چون نپرسی زهمه امت یکسانم؟
هوش مصنوعی: چند بار از من میپرسی که با دوستان چه میگویی؟ در حالی که اگر نپرسی، من برای همه یکسان هستم.
گر مسلمانان یاران نبی بودند
من مسلمانم، من نیز ز یارانم
هوش مصنوعی: اگر مسلمانان، همراهان پیامبر بودند، من هم مسلمانم و من نیز از یاران آنها هستم.
گر چو تو شیعت ایشان نبوم من نیست
بس شگفتی که نه من امت ایشانم
هوش مصنوعی: اگر من هم مانند تو از پیروان آنها بودم، شگفتی نیست که من نیز از امت آنها به شمار آیم.
گر بباید گرویدن به کسی دیگر
با محمد، پس پیش آر تو برهانم
هوش مصنوعی: اگر باید به کسی دیگر غیر از محمد ایمان بیاوری، پس دلیل و برهانت را بیاور تا من نشان دهم.
خشم یک سو فگن اینک تو و اینک من
گر سواری پس پیش آی به میدانم
هوش مصنوعی: غضب و خشم را کنار بگذار و اکنون توجهت را به من و خودت بده. اگر قرار است که نزاعی پیش بیاید، پس به میدان بیایید.
پیش من سرکه منه تا نکنی در دل
که بخری به دل سرکه سپندانم
هوش مصنوعی: نمیخواهی که من را آزردهخاطر کنی، پس لطفاً چیزی که باعث ناراحتیام میشود، نزد من نیاور. من از دل پاک و صمیمیام نمیخواهم که از سرکه و تلخیهای زندگی پر شود.
چون به حرب آئی با دشنهٔ نرم آهن؟
مکن، ای غافل، بندیش ز سوهانم
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهی به میدان جنگ بروی و با دشنهای ساخته شده از نرمترین آهن به نبرد بپردازی، مراقب باش! این را بگویم که من با سوهانی قوی میتوانم بند و زنجیر تو را تضعیف کنم.
گر تو را پشت به سلطان خراسان است
هیچ غم نیست ز سلطان خراسانم
هوش مصنوعی: اگر تو از این که به سلطان خراسان پشت کردهای نگران نیستی، هیچ دلیلی برای نگرانی از وجود خودش وجود ندارد.
صد گواه است مر عدل که من ز ایزد
بر تو و بر سر سلطان تو سلطانم
هوش مصنوعی: من به عدالت خود و به قدرت خدا، بر تو و بر سر سلطنتت تسلط دارم.
از در سلطان ننگ است مرا زیراک
من به نیکو سخنان بر سر سرطانم
هوش مصنوعی: به خاطر جایگاه بدم، از درِ سلطان وارد نمیشوم، چون من خود را در مقام کسی میدانم که با گفتار نیکو فراتر از اینگونه ملاقاتها هستم.
نه به جز پیش خدای از بنه برپایم
نه جز او را چو تو منحوس بفرمانم
هوش مصنوعی: من فقط در برابر خداوند سر به فرمان میآورم و هیچکس دیگری را حتی تو را که بدشانس میدانم، نمیپذیرم.
حجتم روشن از آن است که من بر خلق
حجت نایب پیغمبر سبحانم
هوش مصنوعی: دلیل روشنی بر حقانیت من وجود دارد و آن این است که من نمایندهی پیامبر خدا بر روی زمین هستم.
پیش دنیا نکنم دست همی تا او
نکشد در قفس خویش به دستانم
هوش مصنوعی: من برای جلب توجه دنیا هرگز دست دراز نمیکنم، زیرا او ممکن است با دستان خودم، مرا در قفس خود گرفتار کند.
تختهٔ کشتی نوحم به خراسان در
لاجرم هیچ خطر نیست ز طوفانم
هوش مصنوعی: کشتی نوح من در خراسان است و هیچ خطر و طوفانی نمیتواند آن را تهدید کند.
غرقهاند اهل خراسان و نیآگاهند
سر به زانو بر من مانده چنین زانم
هوش مصنوعی: مردم خراسان در غم و اندوه هستند و از حال من بیخبرند، من هم به حالت افسردگی و نگرانی بر زانو نشستهام و نمیدانند که من چقدر ناراحتم.
ای سر مایهٔ هر نصرت، مستنصر،
من اسیر غلبهٔ لشکر شیطانم
هوش مصنوعی: ای منبع هر پیروزی، من نیازمند یاری تو هستم، چرا که در چنگال برتری لشکر شیطان گرفتار شدهام.
عدل و احسان تو طوق است در این گردن
غرقهٔ عدل تو و بندهٔ احسانم
هوش مصنوعی: توفیق و خوبیهای تو به گردن من است و من در ظرافت و زیبایی عدل تو غرق شدهام، و به رحمت و لطف تو وابستهام.
کس به میزان خرد نیست مرا پاسنگ
چون گران است به احسان تو میزانم
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند خرد مرا بسنجد، زیرا قدر و ارزش من به خوبی و بخشندگی توست که سنگین و پرارزش است.
من به بستان بهشت اندرم از فضلت
حکمت توست درو میوه و ریحانم
هوش مصنوعی: من در باغ بهشت به خاطر حکمت و بزرگی تو قرار دارم و در آنجا میوهها و گلهای خوشبو دارم.
تو نبیره و پسر موسی و هارونی
زین قبل من عدو لشکر هامانم
هوش مصنوعی: تو فرزند مستقیم موسی و هارون هستی و من از قبل دشمن لشکر هامان به شمار میروم.
همچو پر نور دل تو، ز عوار و عیب،
من بیچاره ز عصیان تو عریانم
هوش مصنوعی: دل پاک و نورانی تو باعث میشود که من، با تمام نقصها و خطاهایم، از اشتباهاتت بیپناه و بیکس باشم.
دفترم پر ز مدیح تو و جد توست
که من از عدل و زاحسانت چو حسانم
هوش مصنوعی: دفتر من پر از ستایش و توصیف تو و جد بزرگوار تو است، چرا که من از رحمت و خوبیهای تو مانند حسان شاعر بزرگ هستم.