قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷
ای شسته سر و روی به آب زمزم
حج کرده چومردان و گشته بیغم
افزون زچهل سال جهد کردی
دادی کم و خود هیچ نستدی کم
بسیار بدین و بدان به حیلت
کرباس بدادی به نرخ مبرم
تا پاک شد اکنون ز تو گناهان
مندیش به دانگی کنون ز عالم
افسوس نیاید تو را از این کار
بر خویشتن این رازها مفرخم
زین سود نبینم تو را ولیکن
ایمن نهای ای خر ز بیم بیرم
از درد جراحت رهد کسی کو
از سر که نهد وز شخار مرهم؟
کم بیشک پیمانه و ترازوی
هرگز نشود پاک ز آب زمزم
بر خویشتن ار تو بپوشی آن را
آن نیست بسوی خدای مبهم
از باد فراز آمد و به دم شد
آن مال حرامی چه باد و چه دم
زین کار که کردی برون زدهستی
بر خویشتن، ای خر، ستون پشکم
بیدارشو از خواب جهل و برخوان
یاسین و به جان و به تن فرو دم
بفریفت تو را دیو تا گلیمی
بفروختت، ای خر، به نرخ ملحم
گوئی که به سور اندرم، ولیکن
از دور بماند به سور ماتم
در شور ستانت چنان گمان است
کان میوهستان است و باغ خرم
از سیم طراری مشو به مکه
مامیز چنین زهر و شهد برهم
بر راه به دین اندرون برد راست
زین خم چه جهی بیهده بدان خم؟
گر ز آدمی، ای پور، توبه باید
کردن زگناهانت همچو آدم
گر رنجهای از آفتاب عصیان
از توبه درون شو به زیر طارم
گر رحمت و نعمت چرید خواهی
از علم چر امروز و بر عمل چم
مر تخم عمل را به نم نه از علم
زیرا که نرویدت تخم بینم
آویخته از آسمان هفتم
اینجا رسنی هست سخت محکم
آن را نتوانی تو دید هرگز
با خاطر تاریک و چشم یرتم
شو دست بدو در زن و جدا شو
زین گم ره کاروان و بیشبان رم
علم است مجسم، ندید هرگز
کس علم به عالم جز از مجسم
آید به دلم کز خدا امین است
بر حکمت لقمان و ملکت جم
مهمان و جراخوار قصر اویند
با قیصر و خاقان امیر دیلم
در حشر مکرم بود کسی کو
گشتهاست به اکرام او مکرم
بر خلق مقدم شد او به حکمت
با حکمت نیکو بود مقدم
این دهر همه پشت و ملک او روی
این خلق صفر جمله واو محرم
زو یافت جهان قدر و قیمت ایراک
او شهره نگین است و دهر خاتم
او داد مرا بر رمه شبانی
زین می نروم با رمه رمارم
ای تشنه تو را من رهی نمودم،
گر مست نهای سخت، زی لب یم
گر تو بپذیری زمن نصیحت
از چاه برآئی به چرخ اعظم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شسته سر و روی به آب زمزم
حج کرده چومردان و گشته بیغم
هوش مصنوعی: ای کسی که به آب زمزم خود را شستیده و مانند مردان به سفر حج رفتهای، اکنون بیغم و شادمان هستی.
افزون زچهل سال جهد کردی
دادی کم و خود هیچ نستدی کم
هوش مصنوعی: طی بیش از چهل سال تلاش و کوشش کردی، اما در پایان چیزی به دست نیاوردی و هیچ چیز از خود نشان ندادی.
بسیار بدین و بدان به حیلت
کرباس بدادی به نرخ مبرم
هوش مصنوعی: به دلیل فریب و ترفند، تو ناچار شدی که از قیمت اصلی یک کالا بگذری و آن را به دیگران بفروشی.
تا پاک شد اکنون ز تو گناهان
مندیش به دانگی کنون ز عالم
هوش مصنوعی: فراموش کن که گذشته چه کردهای و اکنون خود را از گناهان پاک کن تا به روشنایی و آگاهی برسید.
افسوس نیاید تو را از این کار
بر خویشتن این رازها مفرخم
هوش مصنوعی: متاسفانه از این کار به خودت آسیب نرسانی. این رازها را برای خودت نگهدار.
زین سود نبینم تو را ولیکن
ایمن نهای ای خر ز بیم بیرم
هوش مصنوعی: از این منفعت به تو نخواهم رسید، اما تو هم از خطر در امان نیستی ای الاغ!
از درد جراحت رهد کسی کو
از سر که نهد وز شخار مرهم؟
هوش مصنوعی: کسی که از درد شدید رنج میبرد، چگونه میتواند به درمان زخمهایش بپردازد، در حالی که هنوز دچار جراحات عمیق است؟
کم بیشک پیمانه و ترازوی
هرگز نشود پاک ز آب زمزم
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان پیمانه و ترازویی را از آب زمزم پاک کرد، این بیانگر این است که هر چیزی نشانهای از خود دارد و پاک کردن آن ممکن نیست.
بر خویشتن ار تو بپوشی آن را
آن نیست بسوی خدای مبهم
هوش مصنوعی: اگر تو خود را بپوشانی، آن به سوی خدا قابل فهم نیست.
از باد فراز آمد و به دم شد
آن مال حرامی چه باد و چه دم
هوش مصنوعی: از بلندیها وزید و به پایانی رسید، این ثروت ناصحیح، چه باد باشد، چه پایانی.
زین کار که کردی برون زدهستی
بر خویشتن، ای خر، ستون پشکم
هوش مصنوعی: از این کاری که کردی، خودت را به دردسر انداختی، ای نادان، مثل ستونی که روی پسپشت آن ایستادهای.
بیدارشو از خواب جهل و برخوان
یاسین و به جان و به تن فرو دم
هوش مصنوعی: از خواب نادانی بیدار شو، و سورهی یاسین را بخوان، و به جان و تن خود روح تازهای ببخش.
بفریفت تو را دیو تا گلیمی
بفروختت، ای خر، به نرخ ملحم
هوش مصنوعی: دیو تو را فریب داد و به خاطر خری که هستی، تو را با قیمت پایین، به گلیمی فروخت.
گوئی که به سور اندرم، ولیکن
از دور بماند به سور ماتم
هوش مصنوعی: انگار که در جشن و خوشحالی هستم، اما در واقع از دور نظارهگر سوگواری و غم هستم.
در شور ستانت چنان گمان است
کان میوهستان است و باغ خرم
هوش مصنوعی: در هیجان و شادی تو، گویی گمان میرود که تو میوهای را برداشت کردهای و مانند یک باغ سرسبز و آرامی.
از سیم طراری مشو به مکه
مامیز چنین زهر و شهد برهم
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر ظاهر فریبنده و زیبایی، به جایی نرو که زهر و شهد در آن تداخل دارد. در واقع، به زیباییهای ظاهری نباید اعتماد کرد، زیرا ممکن است درونشان خطرناک باشد.
بر راه به دین اندرون برد راست
زین خم چه جهی بیهده بدان خم؟
هوش مصنوعی: در مسیر دین، انسان باید مستقیم و بیدردسر حرکت کند و نیازی به انحراف و پیچیدگیهای اضافی نیست.
گر ز آدمی، ای پور، توبه باید
کردن زگناهانت همچو آدم
هوش مصنوعی: اگر از انسان بودن، ای پسر، میخواهی درست رفتار کنی، باید از گناهانت توبه کنی مثل آدمیان.
گر رنجهای از آفتاب عصیان
از توبه درون شو به زیر طارم
هوش مصنوعی: اگر از تابش آفتاب آزار میبینی، درونت را زیر سایهای از توبه پنهان کن و به آرامش برس.
گر رحمت و نعمت چرید خواهی
از علم چر امروز و بر عمل چم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی رحمت و نعمت بهرهمند شوی، امروز از علم بهرهبرداری کن و به عمل بپرداز.
مر تخم عمل را به نم نه از علم
زیرا که نرویدت تخم بینم
هوش مصنوعی: هر کاری که میخواهی انجام دهی، به علم و دانش تنها تکیه نکن. برای اینکه عمل نتیجه دهد، نیاز به تلاش و تلاش مستمر نیز داری. مانند دانهای که برای رشد به آب نیاز دارد، عمل تو هم برای بارور شدن به کوشش و تلاش نیازمند است.
آویخته از آسمان هفتم
اینجا رسنی هست سخت محکم
هوش مصنوعی: از آسمان هفتم، رشتهای محکم به اینجا آویزان شده است.
آن را نتوانی تو دید هرگز
با خاطر تاریک و چشم یرتم
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانی آن را با ذهن تاریک و چشمی که به وضوح نمیبیند، مشاهده کنی.
شو دست بدو در زن و جدا شو
زین گم ره کاروان و بیشبان رم
هوش مصنوعی: دستت را به او بده و از این راه گم شده دور شو، مانند پرندهای که در شب به پرواز درمیآید.
علم است مجسم، ندید هرگز
کس علم به عالم جز از مجسم
هوش مصنوعی: علم به صورت واضح و عینی وجود دارد و هیچکس آن را جز از طریق تجلی و شکلگیری آن در عالم نمیتواند ببیند.
آید به دلم کز خدا امین است
بر حکمت لقمان و ملکت جم
هوش مصنوعی: به دل من خطور میکند که از جانب خداوند، بر دانش و حکمت لقمان و سلطنت جم اطمینان دارم.
مهمان و جراخوار قصر اویند
با قیصر و خاقان امیر دیلم
هوش مصنوعی: مهمانان و مهماندار قصر او هستند، با قیصر و سرداران بزرگ دیلم.
در حشر مکرم بود کسی کو
گشتهاست به اکرام او مکرم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی که به احترام و بزرگداشت خداوند توجه داشته باشد، مورد احترام و بزرگداشت قرار خواهد گرفت.
بر خلق مقدم شد او به حکمت
با حکمت نیکو بود مقدم
هوش مصنوعی: او با حکمت و دانشش بر مردم پیشی گرفت و این مقدم بودنش نیز نیکو و شایسته بود.
این دهر همه پشت و ملک او روی
این خلق صفر جمله واو محرم
هوش مصنوعی: این دنیا همه ماجراها و حوادثش را پشت خود دارد و چهرهاش به روی انسانها تهی از محتوا و بیمعنا است. این افراد همگی در یک حالت خاص به سر میبرند و از واقعیت دورند.
زو یافت جهان قدر و قیمت ایراک
او شهره نگین است و دهر خاتم
هوش مصنوعی: از این دیده میشود که جهان ارزشی و مقام خاصی دارد. ایراک به مانند نگینی درخشان شناخته میشود و در طول زمان، عمری برجسته و باارزش دارد.
او داد مرا بر رمه شبانی
زین می نروم با رمه رمارم
هوش مصنوعی: او به من اختیار و مسئولیت یک گله را داده است، اما من با این حال از این کار خارج میشوم و نمیخواهم در میان آنها باقی بمانم.
ای تشنه تو را من رهی نمودم،
گر مست نهای سخت، زی لب یم
هوش مصنوعی: ای تشنه، من راهی به تو نشان دادم، اگر مست نیستی، سخت به لب آب نزدیک شو.
گر تو بپذیری زمن نصیحت
از چاه برآئی به چرخ اعظم
هوش مصنوعی: اگر تو سخن مرا بپذیری و نصیحت را گوش کنی، از مشکلاتی که در آن گیر کردهای آزاد خواهی شد و به اوج قدرت و مقام خواهی رسید.