گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶

ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
زیرا که به روزگار پیری
جز شکر تو نیست غمگسارم
جز گفتن شعر زهد و طاعت
صد شکر تو را که نیست کارم
توفیق دهم برانکه در دل
جز تخم رضای تو نکارم
راز دل هرکسی تو دانی
دانی که چگونه دل فگارم
دانی که چگونه من به یمگان
تنها و ضعیف و خوار و زارم
میخواره عزیز و شاد و، من زانک
می می‌نخورم نژند و خوارم
از بیم سپاه بوحنیفه
بیچاره و مانده در حصارم
زیرا که به دوستی‌ی رسولت
زی لشکر او گناه‌کارم
در دوستی رسول و آلش
بر محنت پای می‌فشارم
تو داد دهی به روز محشر
زین یک رمه گاو بی‌فسارم
با این رمهٔ ستور گمره
هرگز نروم نه من حمارم
هرچند به خوب و خوش سخن‌ها
خرمای عزیز خوش گوارم
زی عامه چو خار خوارم ایراک
در دیدهٔ کور عامه خارم
زین یک رمه گرگ و خرس گمره
یارب به تو است زینهارم
ای یار نبید و رود و ساغر
من یار تو بود می‌نیارم
زیرا که مر این سهٔار بد را
ای خواجه تو یار و من نه یارم
مستی تو و مست مست خواهد
با من چه چخی که هوشیارم؟
رو تو به قطار خویش ایراک
من با تو شتر نه در قطارم
من، گر تو سواری ای جهان جوی،
بر مرکب خوش سخن سوارم
من گرچه تو شاه و پیشگاهی
با قول چو در شاهوارم
من گر تو به بلخ شهریاری
در خانهٔ خویش شهریارم
گر من به سلام زی تو آیم
زنهار مده هگرز ، بارم
من بار نخواهم از تو زیراک
بار تو کشد به زیر بارم
از بهر خور، ای رفیق، چون خر
من پشت به زیر بار نارم
گه نرمم و گه درشت، چون تیغ،
پیداست نهان و آشکارم
با جاهل و بی‌خرد درشتم
با عاقل و نرم بردبارم
تا تو بمنش مرا نخواهی
مندیش که منت خواستارم
آنگه که مرا شکر شماری
من پست ازان پست شمارم
گر موم شوی تو روغنم من
ور سرکه شوی منت شخارم
با غدر ندارم آشنائی
بل هر دو یکی است پود و تارم
کینه نکشم چو عذر خواهی
بل جرم به عذر درگذارم
پاک است ز فحش‌ها زبانم
همچون ز حرام‌ها ازارم
ناید شر و مکر درشمارم
نه دوغ دروغ در تغارم
لافی نزدم بدن فضایل
زیرا که به فضل خود مشارم
بل من به نمایش ره خویش
حق فضلا همی گزارم
زیرا که جهان چو این و آن را
یک چند گرفته بد شکارم
من خفته به جهل و او همی برد
با ناز گرفته در کنارم
گه وعده به باغ مهرگان داد
گه باز به دشت نوبهارم
رویم به گل و به مشک بنگاشت
چون دید که فتنهٔ نگارم
امروز همی ضعیف بینی
این قامت چفتهٔ نزارم
آن روز گرم بدیدیی تو
پنداشتیی که من چنارم
وین چرخ همی کشید خوش‌خوش
چون اشتر سوی چر مهارم
آن روز قوی و شاد بودم
و امروز ضعیف و سوکوارم
بر روی چو زر شده عقیقم
بر فرق چو شیر گشت قارم
زان می که بدان زمانه خوردم
امروز همی کند خمارم
چون سیرت چرخ را بدیدم
کو کرد نژند و خنگ سارم
بیدار شدم زخواب، لابل
بیدارم کرد کردگارم
بزدودم زود زنگ غفلت
از چشم و ز مغز پر بخارم
بستردم گرد بی فساری
از عارض و روی و از عذارم
برکندم جهل و گمرهی را
از بیخ ز باغ و جویبارم
تا رسته شدم ز دهر، با او
بسیاری بود کارزارم
مختار امام عصر گشتم
چون طاعت و دین شدم اختیارم
اکنون چو ز مشکلی بپرسی
سر لاجرم و زنخ نخارم
گوشم شنوا شده است ازیرا
علم است همیشه گوشوارم
چشمم بینا شده‌است ازیرا
از حق و یقین بر انتظارم
زین پس نکند شکار هرگز
نه باز و نه یوز روزگارم
آنگه به تبار بود، پورا،
یکسر همه ناز و افتخارم
وامروز به من کند همی فخر
هم اهل زمین و هم تبارم
آنگه به مثل سفال بودم
و اکنون به یقین زر عیارم
برخیز و بیازمای ار ایدونک
به قول نداری استوارم
وین شعر ز پیش آزمایش
بر خوان و بدار یادگارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
هوش مصنوعی: به خدایا، ای پروردگار من، من سپاسگزار نعمت‌ها و رحمت‌های تو هستم.
زیرا که به روزگار پیری
جز شکر تو نیست غمگسارم
هوش مصنوعی: چون به سن پیری می‌رسم، تنها چیزی که می‌تواند مرا تسلی دهد، شکرگذاری توست.
جز گفتن شعر زهد و طاعت
صد شکر تو را که نیست کارم
هوش مصنوعی: جز اینکه شعرهای زهد و عبادت را بگویم، شکر تو را که کار دیگری ندارم.
توفیق دهم برانکه در دل
جز تخم رضای تو نکارم
هوش مصنوعی: به من توفیق بده تا در دل خود جز دانه‌ای از رضایت تو نکارم.
راز دل هرکسی تو دانی
دانی که چگونه دل فگارم
هوش مصنوعی: هر کسی را رازی در دل است که تو می‌دانی، و تو خود می‌دانی که دل من چقدر غمگین و رنجور است.
دانی که چگونه من به یمگان
تنها و ضعیف و خوار و زارم
هوش مصنوعی: می‌دانی چگونه من در دریا تنها و ناتوان و ضعیف و اندوهگین هستم؟
میخواره عزیز و شاد و، من زانک
می می‌نخورم نژند و خوارم
هوش مصنوعی: عزیزان با شراب خوشحال و سرمست هستند، اما من چون شراب نمی‌نوشم، غمگین و حقیر هستم.
از بیم سپاه بوحنیفه
بیچاره و مانده در حصارم
هوش مصنوعی: از ترس گروه بوحنیفه، در واسطه و محاصره‌ام.
زیرا که به دوستی‌ی رسولت
زی لشکر او گناه‌کارم
هوش مصنوعی: به علت دوستی با پیامبرت، من نیز از لشکر او هستم و در این مسیر ممکن است خطا کنم.
در دوستی رسول و آلش
بر محنت پای می‌فشارم
هوش مصنوعی: در دوستی پیامبر و خانواده‌اش، با وجود مشکلات و سختی‌ها، استوار و پایدار می‌مانم.
تو داد دهی به روز محشر
زین یک رمه گاو بی‌فسارم
هوش مصنوعی: در روز قیامت تو حساب و کتاب تمامی اعمال را با شجاعت انجام خواهی داد، حتی اگر در مقابل آن تنها یک گله گاو بدون هدایت و کنترل باشم.
با این رمهٔ ستور گمره
هرگز نروم نه من حمارم
هوش مصنوعی: هرگز در این گروه گمراهان نخواهم رفت، چرا که من مثل آن‌ها نیستم و به پایینی‌های آن‌ها سقوط نمی‌کنم.
هرچند به خوب و خوش سخن‌ها
خرمای عزیز خوش گوارم
هوش مصنوعی: هرچند که اگر از کلام زیبا و شیرین بگویند، اما من از خرمای گرانبها و لذت‌بخش بیشتر خوشم می‌آید.
زی عامه چو خار خوارم ایراک
در دیدهٔ کور عامه خارم
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه مردم عادی مرا نمی‌شناسند و ارزشی برایم قائل نیستند، برای آنها مثل خاری هستم که در چشم کوران دیده می‌شود.
زین یک رمه گرگ و خرس گمره
یارب به تو است زینهارم
هوش مصنوعی: از این گروهی که در اطراف من هستند، گرگ و خرس به چشم می‌خورند. ای خدا، تو را به جان خودم قسم می‌دهم مرا از این خطر نجات بده.
ای یار نبید و رود و ساغر
من یار تو بود می‌نیارم
هوش مصنوعی: ای محبوب من، شراب و رود و جام، همه برای توست و من جز این نمی‌خواهم.
زیرا که مر این سهٔار بد را
ای خواجه تو یار و من نه یارم
هوش مصنوعی: زیرا که تو دوست من نیستی، ای آقا، و من هم دیگر یاری برای تو نیستم.
مستی تو و مست مست خواهد
با من چه چخی که هوشیارم؟
هوش مصنوعی: مستی تو باعث می‌شود که مستی من هم بیشتر شود، اما من با وجود این اوضاع هوشیار و آگاه هستم.
رو تو به قطار خویش ایراک
من با تو شتر نه در قطارم
هوش مصنوعی: تو در مسیر خودت به راهی می‌روی، اما من با تو نیستم و فقط به صورت جداگانه در راه خودم حرکت می‌کنم.
من، گر تو سواری ای جهان جوی،
بر مرکب خوش سخن سوارم
هوش مصنوعی: اگر تو همچون سواری در این جهان به جست و جو هستی، من بر اسب کلام نیکو سوارم.
من گرچه تو شاه و پیشگاهی
با قول چو در شاهوارم
هوش مصنوعی: هرچند که تو در مقام و قدرت بالایی هستی، من نیز در کلام و بیانی همچون یک شاه هستم.
من گر تو به بلخ شهریاری
در خانهٔ خویش شهریارم
هوش مصنوعی: اگر تو در بلخ به مقام پادشاهی باشی، من نیز در خانه‌ام مانند یک پادشاه هستم.
گر من به سلام زی تو آیم
زنهار مده هگرز ، بارم
هوش مصنوعی: اگر من به دیدن تو بیایم، خواهش می‌کنم که مرا رنجان نکنید.
من بار نخواهم از تو زیراک
بار تو کشد به زیر بارم
هوش مصنوعی: من از تو هیچ توقعی ندارم، زیرا مسئولیت تو بر دوش من سنگینی می‌کند.
از بهر خور، ای رفیق، چون خر
من پشت به زیر بار نارم
هوش مصنوعی: به خاطر مسائل و مشکلات زندگی، مثل یک الاغ، بار سنگینی را بر دوش دارم و باید به جلو بروم.
گه نرمم و گه درشت، چون تیغ،
پیداست نهان و آشکارم
هوش مصنوعی: گاهی نرم و ملایم هستم و گاهی خشن و تند. مانند تیغ، که هم در خفا و هم در جلوه، مشخص است.
با جاهل و بی‌خرد درشتم
با عاقل و نرم بردبارم
هوش مصنوعی: من با نادان و بی‌خرد سختگیر و تندخو هستم، اما با عاقل و سنجیده‌رو، مهربان و بردبارم.
تا تو بمنش مرا نخواهی
مندیش که منت خواستارم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو مرا نمی‌خواهی، نیندیش که من به دنبال منت تو هستم.
آنگه که مرا شکر شماری
من پست ازان پست شمارم
هوش مصنوعی: وقتی تو مرا شکر می‌کنی، من خود را از آنچه هستم پایین‌تر می‌دانم.
گر موم شوی تو روغنم من
ور سرکه شوی منت شخارم
هوش مصنوعی: اگر تو به نرمی و لطافت موم باشی، من روغن توام و اگر تو به تندی سرکه شوی، من همچنان شکر تو هستم.
با غدر ندارم آشنائی
بل هر دو یکی است پود و تارم
هوش مصنوعی: من با خیانت آشنایی ندارم، زیرا هر دو به نوعی به هم وابسته‌اند و وجودم ترکیبی از هر دو است.
کینه نکشم چو عذر خواهی
بل جرم به عذر درگذارم
هوش مصنوعی: من از کینه‌ورزی پرهیز می‌کنم، و اگر کسی از من عذرخواهی کند، بدون در نظر گرفتن جرم او، به خاطر عذرش از او می‌گذرم.
پاک است ز فحش‌ها زبانم
همچون ز حرام‌ها ازارم
هوش مصنوعی: زبانم پاک و دور از ناسزا است، همان‌طور که لباس من از چیزهای حرام پاک است.
ناید شر و مکر درشمارم
نه دوغ دروغ در تغارم
هوش مصنوعی: در هیچ محاسبه و شمارشی، شر و فریب را نمی‌پذیرم، همانطور که دوغ و دروغ را در ظرف خود نمی‌گذارم.
لافی نزدم بدن فضایل
زیرا که به فضل خود مشارم
هوش مصنوعی: من هیچ ادعایی از فضایل خود نکردم، زیرا که به نیروی فضل و برکت خداوند تأکید دارم.
بل من به نمایش ره خویش
حق فضلا همی گزارم
هوش مصنوعی: من در مسیر خود به حق و حقیقت، همواره در تلاش هستم که فضلا و اهل علم را ارج نهیم و به آنها احترام بگذاریم.
زیرا که جهان چو این و آن را
یک چند گرفته بد شکارم
هوش مصنوعی: زیرا که دنیا به این شکل است و مدتی است که من درگیر آن هستم.
من خفته به جهل و او همی برد
با ناز گرفته در کنارم
هوش مصنوعی: من در خواب غفلت به سر می‌برم و او با ناز و عشوه در کنارم است.
گه وعده به باغ مهرگان داد
گه باز به دشت نوبهارم
هوش مصنوعی: گاهی وعده‌های دل‌انگیز به من می‌دهد که به باغ‌های پاییزی بروم و گاهی هم به من نوید سرسبزی و زیبایی بهار را می‌دهد.
رویم به گل و به مشک بنگاشت
چون دید که فتنهٔ نگارم
هوش مصنوعی: صورت من به گل و مشک می‌ماند چون نگارم را دید که چه شور و حالی دارد.
امروز همی ضعیف بینی
این قامت چفتهٔ نزارم
هوش مصنوعی: امروز هم می‌بینی که این اندام ضعیف و نحیف من به چه حالتی است.
آن روز گرم بدیدیی تو
پنداشتیی که من چنارم
هوش مصنوعی: در آن روز گرم، تو فکر کردی که من شبیه درخت چنار هستم.
وین چرخ همی کشید خوش‌خوش
چون اشتر سوی چر مهارم
هوش مصنوعی: این چرخ زندگی با لذت و شادابی حرکت می‌کند، همچنان که یک شتر به آرامی به سمت مهار خود می‌کشد.
آن روز قوی و شاد بودم
و امروز ضعیف و سوکوارم
هوش مصنوعی: دیروز احساس قدرت و شادی می‌کردم، اما امروز احساس ضعف و اندوه دارم.
بر روی چو زر شده عقیقم
بر فرق چو شیر گشت قارم
هوش مصنوعی: عقیق که به رنگ طلا درآمده، بر سر من نشسته و من به شجاعت مانند شیر شده‌ام.
زان می که بدان زمانه خوردم
امروز همی کند خمارم
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که در آن زمان مصرف کردم، امروز هنوز هم حالت بی‌خیالی و مستی به من می‌دهد.
چون سیرت چرخ را بدیدم
کو کرد نژند و خنگ سارم
هوش مصنوعی: وقتی چهره چرخ را دیدم، حس کردم که آن را خسته و بی‌حالت ساخته‌اند.
بیدار شدم زخواب، لابل
بیدارم کرد کردگارم
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شدم، در حالی که خداوند مرا بیدار کرد.
بزدودم زود زنگ غفلت
از چشم و ز مغز پر بخارم
هوش مصنوعی: به سرعت پرده‌ی غفلت را از چشمانم کنار زدم و از ذهن پر از دخمه‌ام پاکسازی کردم.
بستردم گرد بی فساری
از عارض و روی و از عذارم
هوش مصنوعی: من خود را در دایره‌ای از زیبایی و زرق و برق چهره و رخسارم قرار دادم.
برکندم جهل و گمرهی را
از بیخ ز باغ و جویبارم
هوش مصنوعی: من جهل و نادانی را به طور کامل از ریشه از زندگی‌ام پاک کردم.
تا رسته شدم ز دهر، با او
بسیاری بود کارزارم
هوش مصنوعی: وقتی از دنیای مادی و مشکلات آن رهایی یافتم، در کنار او با چالش‌ها و سختی‌های زیادی روبرو شدم.
مختار امام عصر گشتم
چون طاعت و دین شدم اختیارم
هوش مصنوعی: من مانند مختار، که جان خود را وقف یاری امام زمانش کرد، وقتی به اوامر و دین خداوند عمل کردم، اختیار زندگی‌ام را به او سپردم.
اکنون چو ز مشکلی بپرسی
سر لاجرم و زنخ نخارم
هوش مصنوعی: اکنون که از مشکلی می‌پرسی، ناگزیر به این نکته اشاره می‌کنم که از مویم نمایان است.
گوشم شنوا شده است ازیرا
علم است همیشه گوشوارم
هوش مصنوعی: گوش من به خاطر داشتن علم و آگاهی، همیشه آماده شنیدن است.
چشمم بینا شده‌است ازیرا
از حق و یقین بر انتظارم
هوش مصنوعی: چشمم روشن و بیدار شده است، زیرا با شناخت حقیقت و اعتماد به آن در انتظار هستم.
زین پس نکند شکار هرگز
نه باز و نه یوز روزگارم
هوش مصنوعی: از این به بعد نه طعمه‌ای برای شکار خواهم شد و نه باز و نه یوزی می‌توانند مرا به دام بیندازند.
آنگه به تبار بود، پورا،
یکسر همه ناز و افتخارم
هوش مصنوعی: سپس به خانواده‌ام تعلق دارد، فرزندم، تمام زیبایی و افتخار من.
وامروز به من کند همی فخر
هم اهل زمین و هم تبارم
هوش مصنوعی: امروز من به حیثیت و افتخار خود می‌بالم، هم از نظر مردم سرزمینم و هم از خانواده‌ام.
آنگه به مثل سفال بودم
و اکنون به یقین زر عیارم
هوش مصنوعی: در گذشته مانند سفالی بودم که شکننده و ضعیف بود، اما حالا با اطمینان می‌دانم که ارزش و کیفیتی مانند طلا دارم.
برخیز و بیازمای ار ایدونک
به قول نداری استوارم
هوش مصنوعی: برخیز و تلاشت را امتحان کن، اگر به حرف خود ثابت و پایدار هستی.
وین شعر ز پیش آزمایش
بر خوان و بدار یادگارم
هوش مصنوعی: این شعر را از قبل امتحان کن و به یادگار بگذار.

حاشیه ها

1395/03/13 10:06
پرورش

درود بیکران! لطفاً بیت شمارۀ 53 اصلاح گردد چرار که با و مطابقت با دیوان استاد مینوی و شرح دکتر محقق و همینطور با در نظر گرفتن معنی و وزن «شدم» باید به «شد» بدل گردد.
53
مختار امام عصر گشتم
چون طاعت و دین شدم اختیارم
=چون طاعت و دین شد اختیارم
سپاس! اندیشۀ تان استوار و درست!

1401/04/09 06:07
جهن یزداد

وین چرخ  همیکشید خوش خوش
 زی چر چو شتر همی  فسارم
گه مژده مرا به مهرگان داد
گه باز به دشت نوبهارم

1402/12/13 11:03
ر.غ

چون طاعت و دین شدم اختیارم، نادرست - چون طاعت و دین شد اختیارم، درست است.