گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵

از بهر چه این کبود طارم
پر گرد شده است باز و مغتم؟
زیرا که درو خزان به زر آب
بر دشت نبشت سبز مبرم
گشت آب پر از تم و کدر صاف
گر گشت هوای صاف پرتم
ور گشت شمیده گلبن زرد
داده است به سیب گونه وشم
ور بلبل را شکسته شد زیر
بربست غراب بی‌مزه بم
چون باد خزان بتاخت بر باغ
زو ریخته گشت لاله را دم
وز درد چو گشت زرد و پر گرد
رخسار ترنج و سیب از این غم
پوشیده لباس خز ادکن
بر ماتم لاله چرخ اعظم
آن نار نگر چو حلق سهراب
وان آب بنگر چو تیغ رستم
بربود خزان ز باغ رونق
بستد ز جهان جمال بستم
وز جهل و جنون خویش بنهاد
بر تارک نرگس افسر جم
این بود همیشه رسم گیتی
شادیش غم است و شکرش سم
گه خرم زید و، عمرو غمگین
گه غمگین زید و، عمرو خرم
چونانکه از این چهار خواهر
کاین نظم ازان گرفت عالم
دو نرم و بلند و بی‌قرارند
دو پست و خموش و سخت و محکم
وز خلق یکی به سان میش است
پر خیر و یکی به شر ضیغم
این در خور عذر و خواندن حمد
وان از در غدر و راندن ذم
وز قول یکی چو نیش تیز است
در جان و، یکی چو نرم مرهم
این ناخوش و خوار همچو خون است
وان خوش و عزیز همچو زمزم
بسیار مگوی هرچه یابی
با خار مدار گل رمارم
ناگفته سخن خیوی مرد است
خوش نیست خیو مگر که در فم
بگسل طمع از وفای جاهل
هرچند که بینیش مقدم
زیرا که اگر چو ابر بر شد
از دود سیه نیایدت نم
مردم مشمار بی‌وفا را
هرچند نسب برد به آدم
زیرا که زشاخ رست خرما
با خار و نیامدند چون هم
خواراست ز فعل زشت خودخار
خرما زخوشی چو دست مکرم
کس همچو مسیح نیست هر چند
مادرش بود به نام مریم
واندر شرف رسول کی بود
همسایه و یار او چون بن عم
از غدر حذر کن و میازار
کس را پنهان چو مار ارقم
کردار مدار خار و سوزن
گفتار حریر و خز و ملحم
وز عقل ببین به فعل پیداش
اندر دل دهر راز مبهم
زیرا که جهان از آزمایش
بس نادره ناطقی است ابکم
از جنبش بی‌قرار یک حال
افتاده بر این بلند پشکم
وین تاختن شب از پس روز
چون از پس نقره خنگ ادهم
آواز همی دهد خرد را
کاین کار هنوز نیست مبرم
رازی است که می‌بگفت خواهد
با تیره بساط سبز طارم
کان راز کند رمیده آخر
گرگان رمیده را از این رم
وان راز کند زمین اعدا
از خون دل و دو دیده‌شان یم
وان راز برد به جان شیطان
از جان رسول حق ماتم
ای فرد و محیط هر دو عالم
آن نور لطیف، این مجسم
بر قهر عدوی خود برون آر
مر حجت خویش را از این خم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از بهر چه این کبود طارم
پر گرد شده است باز و مغتم؟
هوش مصنوعی: چرا این آسمان آبی رنگ این‌گونه تیره و غمگین شده است؟
زیرا که درو خزان به زر آب
بر دشت نبشت سبز مبرم
هوش مصنوعی: زیرا که در آنجا، فصل خزان با طلا به دشت نوشته شده است، که من را سبز مبرم.
گشت آب پر از تم و کدر صاف
گر گشت هوای صاف پرتم
هوش مصنوعی: وقتی که آب به خاطر آلودگی و کثیفی نامشخص می‌شود، نشان‌دهنده شرایط جوی ناپایدار و ناآرام است. اگر آسمان صاف و بی‌دود باشد، آب هم باید در شرایط خوبی باشد و تمیزی خود را حفظ کند.
ور گشت شمیده گلبن زرد
داده است به سیب گونه وشم
هوش مصنوعی: اگر گل زرد درخت جوانه زده باشد، به گونه سیب رنگ و شکل خواهد داشت.
ور بلبل را شکسته شد زیر
بربست غراب بی‌مزه بم
هوش مصنوعی: اگر بلبل به خاطر بی‌مزه بودن چغچغه‌های کلاغ آزار ببیند و دچار شکست شود، به معنای آن است که زیبایی و لطافت در مقابل زشتی و نکوهش‌ها ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد.
چون باد خزان بتاخت بر باغ
زو ریخته گشت لاله را دم
هوش مصنوعی: وقتی باد پاییزی به باغ وزید، گل‌های لاله به زمین افتادند.
وز درد چو گشت زرد و پر گرد
رخسار ترنج و سیب از این غم
هوش مصنوعی: از درد و اندوه، چهره‌اش زرد و پژمرده شده است، مانند میوه‌ی ترنج و سیب که از غم و درد رنج می‌برند.
پوشیده لباس خز ادکن
بر ماتم لاله چرخ اعظم
هوش مصنوعی: با لباس ابریشمی خود، بر سر سوگ لاله‌های عرش بزرگ بگذار.
آن نار نگر چو حلق سهراب
وان آب بنگر چو تیغ رستم
هوش مصنوعی: به آن نار نگاه کن که به گردن سهراب می‌ماند و به آن آب نگاه کن که شبیه تیغ رستم است.
بربود خزان ز باغ رونق
بستد ز جهان جمال بستم
هوش مصنوعی: خزان زیبایی را از باغ نابود کرد و جمال و زیبایی را از دنیا گرفت.
وز جهل و جنون خویش بنهاد
بر تارک نرگس افسر جم
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی و دیوانگی خود، تاجی بر سر نرگس گذاشته است.
این بود همیشه رسم گیتی
شادیش غم است و شکرش سم
هوش مصنوعی: این همیشه رسم زندگی است که شادی همراه با غم است و پیامدهای آن نیز دو وجهی می‌باشد.
گه خرم زید و، عمرو غمگین
گه غمگین زید و، عمرو خرم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات شخصی شاد و خوشحال است و زمان دیگری همان شخص غمگین و ناراحت است.
چونانکه از این چهار خواهر
کاین نظم ازان گرفت عالم
هوش مصنوعی: شاید منظور این باشد که مانند این چهار خواهر که از یک نظم خاص برخوردارند، جهانی هم که ما در آن هستیم از همان نظم بهره‌مند شده است. به بیان دیگر، همه چیز در این عالم تحت تأثیر یک نظام و قاعده مشخص قرار دارد.
دو نرم و بلند و بی‌قرارند
دو پست و خموش و سخت و محکم
هوش مصنوعی: دو چیز در کنار هم وجود دارند: یکی آرام و بالا، و دیگری پایین و بی‌صدا، ولی محکم و ساکت.
وز خلق یکی به سان میش است
پر خیر و یکی به شر ضیغم
هوش مصنوعی: از میان مردم، یکی مانند میشی است که نیکوکار است و دیگری مانند شیری است که بدکار است.
این در خور عذر و خواندن حمد
وان از در غدر و راندن ذم
هوش مصنوعی: این افراد برای معذرت‌خواهی و بیان شکر و ستایش مناسب هستند، و آن‌ها که به نیرنگ و فریب می‌پردازند، مستحق تقبیح و سرزنش هستند.
وز قول یکی چو نیش تیز است
در جان و، یکی چو نرم مرهم
هوش مصنوعی: یکی از انسان‌ها می‌تواند با گفتاری تند و آزاردهنده به دل دیگران آسیب برساند، در حالی که دیگری با کلامی ملایم و آرامش‌بخش می‌تواند زخم‌ها را التیام بخشد.
این ناخوش و خوار همچو خون است
وان خوش و عزیز همچو زمزم
هوش مصنوعی: این فرد بی‌ارزش و حقیر مانند خون بی‌فایده است، در حالی که آن فرد محترم و عزیز مانند آب زمزم با ارزش و گواراست.
بسیار مگوی هرچه یابی
با خار مدار گل رمارم
هوش مصنوعی: بسیار سخن نگو و هر چیزی را که پیدا کردی، با چیزهای بی‌ارزش مقایسه نکن.
ناگفته سخن خیوی مرد است
خوش نیست خیو مگر که در فم
هوش مصنوعی: سخن گفتن در مورد زیبایی و ویژگی‌های خوی باید با دقت و احتیاط باشد، زیرا اگر نادرست یا غیرمنصفانه بیان شود، ممکن است نتیجه‌ی خوشایندی نداشته باشد. تنها در زمانی که این حرف‌ها به درستی و با احساس بیان شود، می‌تواند تاثیرگذار باشد.
بگسل طمع از وفای جاهل
هرچند که بینیش مقدم
هوش مصنوعی: از انتظار و امید به وفای کسی که نادان است پرهیز کن، هرچند که به تو توجه و علاقه نشان می‌دهد.
زیرا که اگر چو ابر بر شد
از دود سیه نیایدت نم
هوش مصنوعی: زیرا اگر همانند ابرها از غبار تیره‌ای پاک شوی، دیگر تماشا نتوانی کرد.
مردم مشمار بی‌وفا را
هرچند نسب برد به آدم
هوش مصنوعی: به دیگران وفاداری را مشاور نکن، حتی اگر نسل آن‌ها به آدم نیز برسد.
زیرا که زشاخ رست خرما
با خار و نیامدند چون هم
هوش مصنوعی: چرا که از درخت خرما، خار و نی روییده نمی‌شود.
خواراست ز فعل زشت خودخار
خرما زخوشی چو دست مکرم
هوش مصنوعی: انسانی که به کارهای زشت و ناشایست خود ادامه دهد، در واقع خود را به بی‌عرضگی و خوارگی می‌کشاند. حتی اگر به خوشی یا لذت‌های دنیوی دست یابد، این لذت‌ها نمی‌توانند به او اعتبار و ارجمندی ببخشند.
کس همچو مسیح نیست هر چند
مادرش بود به نام مریم
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند مسیح نیست، هرچند مادرش، مریم، به او نسبت داده شده است.
واندر شرف رسول کی بود
همسایه و یار او چون بن عم
هوش مصنوعی: در زمانی که رسول (پیشوای بزرگ) در اوج مقام و منزلت خود بود، همسایه و یار او چه کسی می‌تواند باشد جز پسر عمش؟
از غدر حذر کن و میازار
کس را پنهان چو مار ارقم
هوش مصنوعی: از بدی دوری کن و کسی را ناراحت نکن، مانند مار که در خفا می‌زند.
کردار مدار خار و سوزن
گفتار حریر و خز و ملحم
هوش مصنوعی: عمل و کردار انسان مانند خار و سوزن می‌تواند زخم‌زننده باشد، اما گفتار او می‌تواند لطیف و نرم مانند حریر، یا فاخر مانند خز و ملحم باشد.
وز عقل ببین به فعل پیداش
اندر دل دهر راز مبهم
هوش مصنوعی: نگاهی به کارهای او بینداز و در دل زمان، رازهای نامعلوم را کشف کن.
زیرا که جهان از آزمایش
بس نادره ناطقی است ابکم
هوش مصنوعی: زیرا که این دنیا پر است از آزمایش‌ها و امتحانات، در نتیجه انسان‌های زیادی هستند که در این شرایط صدا و نظر خود را بیان نمی‌کنند و خاموش هستند.
از جنبش بی‌قرار یک حال
افتاده بر این بلند پشکم
هوش مصنوعی: به خاطر حرکات بی‌تاب و ناآرام من، وضعیتی بر این بلندی و در این مکان دچار شدم.
وین تاختن شب از پس روز
چون از پس نقره خنگ ادهم
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف عبور شب از روز می‌پردازد و شب را به مانند یک اسب تندرو می‌داند که پس از روز می‌آید، مشابه نقره‌ای زیبا که از پشت پس‌زمینه‌ای تاریک و بی‌روح مانند رنگ سیاه بیرون می‌آید. به طور کلی، تصویر زیبایی از تغییر روز به شب و تضاد بین روشنایی و تاریکی را به ذهن می‌آورد.
آواز همی دهد خرد را
کاین کار هنوز نیست مبرم
هوش مصنوعی: خرد به من می‌گوید که این کار هنوز ضروری و فوری نیست.
رازی است که می‌بگفت خواهد
با تیره بساط سبز طارم
هوش مصنوعی: یک راز وجود دارد که به زودی با ظاهری تاریک و نامشخص به سراغ ما خواهد آمد، اما در پس آن، نشانه‌های روشنی از شادابی و سرسبزی وجود دارد.
کان راز کند رمیده آخر
گرگان رمیده را از این رم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در نهایت، راز و رمزهای نهفته و پنهان در حقایق وجود، مثل گرگانی که سعی دارند پنهان بمانند، ممکن است آشکار شود. به نوعی از این متن می‌توان فهمید که ممکن است اطلاعات و دانش پنهان، در نهایت از طریق تلاش و کاوش به دست آید.
وان راز کند زمین اعدا
از خون دل و دو دیده‌شان یم
هوش مصنوعی: این راز را زمین برای دشمنان فاش می‌کند، از خون دل و اشک‌هایشان.
وان راز برد به جان شیطان
از جان رسول حق ماتم
هوش مصنوعی: این راز را به جان شیطان در دل جان رسول خدا به روز عزاداری بردند.
ای فرد و محیط هر دو عالم
آن نور لطیف، این مجسم
هوش مصنوعی: ای تو که در هر دو جهان، هم فردی خاص و هم محیطی زیبا هستی، آن نور نازک و درخشان، تو شکل و جلوه یافته‌ای.
بر قهر عدوی خود برون آر
مر حجت خویش را از این خم
هوش مصنوعی: بر دشمن خود پیروز شو و دلیل و برهان خود را از این گرداب به بیرون بیاور.