گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴

دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
زایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم
تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل
عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم
گاهی ز درد عشق پس خوب چهرگان
گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم
نه باک داشتم که همی عمر شد به باد
نه شرم داشتم که ضمیری خطا شدم
وقت خزان به بار رزان شد دلم خراب
وقت بهار شاد به آب و گیا شدم
وین آسیا دوان و درو من نشسته پست
ایدون سپید سار در این آسیا شدم
پنداشتم که دهر چراگاه من شده‌است
تا خود ستوروار مر او را چرا شدم
گر جور کرد، باز دگر باره سوی او
میخواره‌وار از پس هیهایها شدم
یک چندگاه داشت مرا زیر بند خویش
گه خوب‌حال و باز گهی بی‌نوا شدم
وز رنج روزگار چو جانم ستوه گشت
یک چند با ثنا به در پادشا شدم
گفتم مگر که داد بیابم ز دیو دهر
چون بنگریستم ز عنا در بلا شدم
صد بندگی شاه ببایست کردنم
از بهر یک امید کزو می‌روا شدم
جز درد و رنج چیز نیامد به‌حاصلم
زان کس که سوی او به امید شفا شدم
وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم
زی اهل طیلسان و عمامه و ردا شدم
گفتم که راه دین بنمایند مر مرا
زیرا که ز اهل دنیا دل پرجفا شدم
گفتند «شاد باش که رستی زجور دهر
تا شاد گشت جانم و اندر دعا شدم
گفتم چو نامشان علما بود و حال خوب
کز دست جهل و فقر چو ایشان رها شدم
تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف
از عمر چند سال میان‌شان فنا شدم
گفتم، چو رشوه بود و ریا مال و زهدشان،
«ای کردگار باز به چه مبتلا شدم؟»
از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم
مکر است بی‌شمار و دها مر زمانه را
من زو چنین رمیده به مکر و دها شدم
چون غدر کرد حیله نماندم جز انک ازو
فریادخواه سوی نبی مصطفی شدم
فریاد یافتم ز جفا و دهای دیو
چون در حریم قصر امام اللوا شدم
دانی که چون شدم چو ز دیوان گریختم ؟
ناگاه با فریشتگان آشنا شدم
بر جان من چو نور امام‌الزمان بتافت
لیل السرار بودم شمس الضحی شدم
«نام بزرگ» امام زمان است، از این قبل
من از زمین چو زهره بدو بر سما شدم
دنیا به قهر حاجت من می روا کند
از بهر آنکه حاجت دینی روا شدم
فرعون روزگار زمن کینه‌جوی گشت
چون من به علم در کف موسی عصا شدم
اعدای اولیای خدایم عدو شدند
چون اولیاء او را من ز اولیا شدم
ای امتی ز جهل عدوی رسول خویش
حیران من از جهالت و شومی‌ی شما شدم
گر گفتم از رسول علی خلق را وصی‌است
سوی شما سزای مساوی چرا شدم؟
ور گفتم اهل مدح و ثنا آل مصطفاست
چون زی شما سزای جفا و هجا شدم؟
عیبم همی کنند بدانچه‌م بدوست فخر
فخرم بدانکه شیعت اهل عبا شدم
از بهر دین زخانه براندند مر مرا
تا با رسول حق به هجرت سوا شدم
معروف و ناپدید سها بود بر فلک
من بر زمین کنون به مثال سها شدم
شکر آن خدای را که به یمگان زفضل او
برجان و مال شیعت فرمان‌روا شدم
تا میر مؤمنان جهان مرحبام گفت
نزدیک مؤمنان ز در مرحبا شدم
نه پیش جز خدای جهان ایستاده‌ام
زان پس، نه هیچ نیز کسی را دو تا شدم
احرار روزگار رضاجوی من شدند
چون من گزیدهٔ علی مرتضی شدم
احمد لوای خویش علی را سپرده بود
من زیر این بزرگ و مبارک لوا شدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
زایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر رفتارها و گفتارهای مردم زمانه‌ام قرار گرفت و از آن‌ها جدا شدم.
تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل
عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند زید و عمرو، دلم بی‌خبر از عیب‌ها بود، هیچ‌کس انتقادی به من نداشت، هرجا که رفتم.
گاهی ز درد عشق پس خوب چهرگان
گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر درد عشق، زیبایی‌ها و ظرافت‌ها را حس کرده‌ام و گاهی به خاطر حرص و طمع مال، به دنبال تبدیل چیزهای ساده به ارزشمند بوده‌ام.
نه باک داشتم که همی عمر شد به باد
نه شرم داشتم که ضمیری خطا شدم
هوش مصنوعی: من نگران نبودم که عمرم به هدر رفت و نه از این شرم داشتم که مرتکب خطا شدم.
وقت خزان به بار رزان شد دلم خراب
وقت بهار شاد به آب و گیا شدم
هوش مصنوعی: در فصل پاییز وقتی که باران می‌بارد، دل من گرفته و خراب است؛ اما در فصل بهار با شکوفه‌ها و آب و گیاهان شاداب می‌شوم.
وین آسیا دوان و درو من نشسته پست
ایدون سپید سار در این آسیا شدم
هوش مصنوعی: من در این آسیا نشسته‌ام و در حال حرکت و گردش است، در اینجا من با نگاهی خیره به سپیدی درخشان این پرنده‌ سار، خودم را مشغول کرده‌ام.
پنداشتم که دهر چراگاه من شده‌است
تا خود ستوروار مر او را چرا شدم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسید که زمانه تبدیل به چراگاهی برای من شده است، تا من مانند یک حیوان، در آنجا بچر من و به زندگی خود ادامه دهم.
گر جور کرد، باز دگر باره سوی او
میخواره‌وار از پس هیهایها شدم
هوش مصنوعی: اگر دوباره او بدرفتاری کند، من بار دیگر مانند یک میخانه‌نشین از دنبال ناله و فریادهایش به سوی او می‌روم.
یک چندگاه داشت مرا زیر بند خویش
گه خوب‌حال و باز گهی بی‌نوا شدم
هوش مصنوعی: مدتی مرا به دام خود گرفتار کرد، گاهی حال خوبی داشتم و گاهی هم به شدت بی‌خبر و ناتوان شدم.
وز رنج روزگار چو جانم ستوه گشت
یک چند با ثنا به در پادشا شدم
هوش مصنوعی: وقتی که از سختی‌های زندگی خسته و درمانده شدم، مدتی با ستایش و دعا به دربار پادشاه رفتم.
گفتم مگر که داد بیابم ز دیو دهر
چون بنگریستم ز عنا در بلا شدم
هوش مصنوعی: گفتم شاید بتوانم از سختی‌ها و مشکلات زندگی رهایی پیدا کنم، اما وقتی به اطرافم نگاه کردم و دیدم چه مصائبی وجود دارد، خود را در درد و رنج غرق یافتم.
صد بندگی شاه ببایست کردنم
از بهر یک امید کزو می‌روا شدم
هوش مصنوعی: باید برای یک امید، صد بار به خدمت شاه بروم و بندگی او را بپذیرم، چرا که از این امید به زندگی و ادامه حیات می‌رسیم.
جز درد و رنج چیز نیامد به‌حاصلم
زان کس که سوی او به امید شفا شدم
هوش مصنوعی: جز درد و رنج چیزی از آن کسی که به امید درمان نزدش رفتم عاید من نشد.
وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم
زی اهل طیلسان و عمامه و ردا شدم
هوش مصنوعی: وقتی از ثروت و دارایی شاه و مقامات ناامید شدم، به دنبال افرادی رفتم که پوشش‌های خاصی مانند زیل و عمامه و ردا دارند.
گفتم که راه دین بنمایند مر مرا
زیرا که ز اهل دنیا دل پرجفا شدم
هوش مصنوعی: گفتم که راه و روش دین را برایم نشان دهند، زیرا دل‌تنگ و خسته از مشکلات و ناراحتی‌های دنیا شده‌ام.
گفتند «شاد باش که رستی زجور دهر
تا شاد گشت جانم و اندر دعا شدم
هوش مصنوعی: گفتند خوشحال باش که از سختی‌های زندگی رهایی یافته‌ای تا جانم شاد شد و در دعا و خواسته‌هایم مشغول شدم.
گفتم چو نامشان علما بود و حال خوب
کز دست جهل و فقر چو ایشان رها شدم
هوش مصنوعی: گفتم چون نامشان دانشمندان است و حالشان خوب است، من از دست جهل و فقر رها شدم.
تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف
از عمر چند سال میان‌شان فنا شدم
هوش مصنوعی: زمانی که در بحث‌ها و جدل‌های مختلف و سخنرانی‌های گوناگون عمرم را سپری کردم، به تدریج به بیهودگی این کار پی بردم.
گفتم، چو رشوه بود و ریا مال و زهدشان،
«ای کردگار باز به چه مبتلا شدم؟»
هوش مصنوعی: گفتم، وقتی که ثروت و دین‌داری آن‌ها با فریب و تظاهر آراسته شده، ای خدا، من به چه بلایی گرفتار شدم؟
از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم
هوش مصنوعی: از حکایت‌های زندگی‌ام این گونه می‌توان فهمید که رفتنم به خاطر ترس و نگرانی، به اندازه‌ای بود که مثل این است که به درون دهان یک اژدها رفتم، در حالی که از مورچه‌ای می‌ترسیدم.
مکر است بی‌شمار و دها مر زمانه را
من زو چنین رمیده به مکر و دها شدم
هوش مصنوعی: انسان در زندگی با دسیسه‌ها و نیرنگ‌های فراوانی مواجه می‌شود و من از این دسیسه‌ها دوری گزیده‌ام و به نوعی به دور از این دسیسه‌ها قرار گرفته‌ام.
چون غدر کرد حیله نماندم جز انک ازو
فریادخواه سوی نبی مصطفی شدم
هوش مصنوعی: وقتی که خیانت به من شد و هیچ راهی جز این نداشتم که از او فریاد بزنم، به سوی پیامبر اکرم رفتم.
فریاد یافتم ز جفا و دهای دیو
چون در حریم قصر امام اللوا شدم
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم به ستوه آمده‌ام و فریاد می‌زنم، شبی که به حریم ودامان مقام والای رهبری نزدیک شدم.
دانی که چون شدم چو ز دیوان گریختم ؟
ناگاه با فریشتگان آشنا شدم
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که وقتی از دیوانگی بیرون آمدم چه اتفاقی افتاد؟ ناگهان با فرشتگان آشنا شدم.
بر جان من چو نور امام‌الزمان بتافت
لیل السرار بودم شمس الضحی شدم
هوش مصنوعی: نور امام زمان بر جان من تابید و من که در شب رازها بودم، مانند خورشید صبح شدم.
«نام بزرگ» امام زمان است، از این قبل
من از زمین چو زهره بدو بر سما شدم
هوش مصنوعی: امام زمان به عنوان یک شخصیت بزرگ و قابل احترام شناخته می‌شود. من از این زمین به سمت آسمان برخاسته‌ام، همان‌طور که زهره (ناهید) در آسمان می‌درخشد.
دنیا به قهر حاجت من می روا کند
از بهر آنکه حاجت دینی روا شدم
هوش مصنوعی: دنیا با بی‌مهری به خواسته‌های من پاسخ می‌دهد، چون توانسته‌ام نیازهای دینی‌ام را برآورده کنم.
فرعون روزگار زمن کینه‌جوی گشت
چون من به علم در کف موسی عصا شدم
هوش مصنوعی: فرعون زمان ما به خاطر حسادت و کینه‌توزی، چون من در دانش به مانند موسی، نشانه‌ای قوی و تاثیرگذار شدم.
اعدای اولیای خدایم عدو شدند
چون اولیاء او را من ز اولیا شدم
هوش مصنوعی: بعضی از دشمنان، نسبت به بندگان خاص خداوند بی‌رحم و خصمانه رفتار می‌کنند. اما من به خاطر محبت و نزدیکیت به او، به جمع بندگان خاص او پیوسته‌ام.
ای امتی ز جهل عدوی رسول خویش
حیران من از جهالت و شومی‌ی شما شدم
هوش مصنوعی: ای قوم، به خاطر جهل‌تان، دشمن پیامبر خود شده‌اید. من از نادانی و بدبختی شما حیرت‌زده‌ام.
گر گفتم از رسول علی خلق را وصی‌است
سوی شما سزای مساوی چرا شدم؟
هوش مصنوعی: اگر گفتم که علی به عنوان وصی پیامبر برای مردم برگزیده شده، چرا باید به خاطر این حقیقت عادلانه، مورد بی‌مهری قرار بگیرم؟
ور گفتم اهل مدح و ثنا آل مصطفاست
چون زی شما سزای جفا و هجا شدم؟
هوش مصنوعی: اگر بگویم که ستایش و مدح فقط مخصوص اهل بیت پیامبر است، چه کنم که هنگام حضور شما دچار ظلم و بدگویی شدم؟
عیبم همی کنند بدانچه‌م بدوست فخر
فخرم بدانکه شیعت اهل عبا شدم
هوش مصنوعی: عیب من را به آنچه دوست دارم می‌گویند، اما من به خود می‌بالم که پیرو اهل بیت شده‌ام.
از بهر دین زخانه براندند مر مرا
تا با رسول حق به هجرت سوا شدم
هوش مصنوعی: به خاطر دین مرا از خانه بیرون کردند تا جدا از همه، با پیامبر خدا هجرت کنم.
معروف و ناپدید سها بود بر فلک
من بر زمین کنون به مثال سها شدم
هوش مصنوعی: در آسمان، ستاره‌ای به نام سها وجود داشت که معروف و در عین حال ناپدید بود. اکنون من نیز مانند آن ستاره بر زمین به وجود آمده‌ام.
شکر آن خدای را که به یمگان زفضل او
برجان و مال شیعت فرمان‌روا شدم
هوش مصنوعی: سپاس خدای را که به لطف او در سرزمین یمگان بر جان و مال شیعیان حاکم شدم.
تا میر مؤمنان جهان مرحبام گفت
نزدیک مؤمنان ز در مرحبا شدم
هوش مصنوعی: مؤمنان به من خوش آمد گفتند و من به سمت آن‌ها آمدم و سلام و احوالپرسی کردم.
نه پیش جز خدای جهان ایستاده‌ام
زان پس، نه هیچ نیز کسی را دو تا شدم
هوش مصنوعی: من فقط برای خداوند جهان ایستاده‌ام و به همین دلیل هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند مرا دوتا کند یا دلسرد کند.
احرار روزگار رضاجوی من شدند
چون من گزیدهٔ علی مرتضی شدم
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در روزگارم به دنبال رضایت من هستند، زیرا من از کسانی هستم که به علی مرتضی وابسته‌ام.
احمد لوای خویش علی را سپرده بود
من زیر این بزرگ و مبارک لوا شدم
هوش مصنوعی: احمد علم و پرچم خود را به علی سپرده بود و من زیر این پرچم بزرگ و با برکت قرار گرفتم.

حاشیه ها

1393/11/14 11:02
مجتبی خراسانی

یَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ
قصیده های ناصرخسرو را می خواندم که رسیدم به این بیت:
وقت خزان به بار رزان شد دلم خراب
وقت بهار شاد به آب و گیا شدم
خود جنابش فرموده:
"شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: "قولوا الحق و لو علی انفسکم. " شبی در خواب دیدم یکی مرا گفت: "چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند. اگر به هوش باشی بهتر." من جواب گفتم که "حکما جز این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند." جواب داد که "بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد. چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید" چون از خواب بیدار شدم آن حال تمام بر یادم بود. بر من کار کرد و باد خود گفتم که " از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم." ."
این بنده ی خدا از باده توبه کرده و رهسپار کعبه شده بود. خود را به بیت الله الحرام رسانده بود که استغفر الله ربی واتوب الیه و بعد رفته بود مصر و افتاده بود در تور اسماعیلیه و خیال کرده بود که حالا کارش درست شده و البته ما چه می دانیم؟ شاید خدا از او قبول کرده باشد که "حالا تو همینجوری هم بیای پیش ما خیلی خوبه." فرقه ی مذکور به دوست عزیز ما لقب اقا حجت داده بودند و او هم زود آمده بود خراسان و به همه گفته بود که ای جماعت نادان دور من جمع بشوید که من حجت خدا بر شما هستم و امام زمان (آقای المستنصر فاطمی) به ما گفته که برو مردم را آدم کن و من آمده ام که شما را آدم کنم.
اقا حجت رفته بود خراسان و شروع کرده بود که من ال میکنم و بل میکنم و شراب بد است و کعبه خوب است و خلیفه...است و فعلا هفت امامی ها از همه بهترند و من هم حجت شما هستم. (و مسلم است که ان ها برنمی تابیدند این مهم را)
خبر که به خلیفه ی...(فلان فلان شده ی) بغداد رسید پیغام داده بود به غزنوی ها که پدر فلان کس را دربیاورید و آن ها هم آقا حجت را از خراسان انداخته بودند بیرون که برو یک جای دیگر زندگی کن. و البته صحیح این است که آقا حجت فرار کرده است و به افغانستان امروز ما رفته و یک عده مثل خودش را پیدا کرده است که از مستنصر خان فاطمی خوششان می آمده و جایی بوده به نام یمگان که البته چند تا ا سم دیگر هم داشته است. بگذریم حالا.
جناب ناصر شروع کرده بود به شعر گفتن از نوع فارسی و عربی(البته عربی ان موجود نیست متاسفانه) و خلاصه به همه گفته بود که کسایی (کسایی مروزی خودمان) و این ها و امثالهم باید بروند (بوق بزنند) چرا که حرف های آقایان کهنه شده و امروز این منم که حرف جدید دارم و حامی نسل جوانم.(این شعار از قدیم الایام بوده است) و اگر در آن گیر و دار مذاهب که حاکم (فلان فلان شده ی) بغداد از هر که خوشش نمی آمده انگ رافضی و قرمطی بودن را به او می زده. جاداشت که آقا حجت لااقل به خاطر تشیع اثنی عشری مرحوم کسایی مروزی علم (رایت) حمایت از اشعار او را بلند می کرده است ولی از آنجا که مستنصرخان فاطمی گفته بود تو حجت خدا بر مردم خراسان هستی آقاحجت ما کسایی مرحوم را هم جزو بندگان گذشته ی خود می دانسته که توفیق درک محضر حجت خود را نداشته است.
اقایی که شما باشی(خانم ها هم می توانند این متن را بخوانند) آقا حجت بنا را گذاشته بود که من پرچم دار تقوی هستم و تشیع یعنی همین و بس. شروع کرده بود به تازاندن به فقه عامه و انصافا در این یک مورد خوب...کرده همه را. از حنبل گرفته تا تنبل و زرنگ و کودن و حنفی منفی و این ها. رحم هم نکرده. از صدور جواز نگهداری گلابی در خانه به واسطه ی حکم مالک و فتوای خوردن ساکی (شراب مثلث) توسط حنفی گرفته تا حلیت لواط همه را گفته. (جا دارد واقعا از ایشان تشکر کرد و گفت: دست مریزاد)
به هر حال شخصیت جالبی داشته و هر جا می رفته غوغا می کرده ولی ای کاش اسماعیلیه را انتخاب نمی کرد تا تشیعش کامل می شد.
غفرالله لنا و له والسلام

1396/10/31 10:12
بهی

هجویات قشنگی استاد نوشتید
این ناصر خسرو عزیز رازی رو اشاره کرده است که باید امثال شما اون رو خنثی کنید و ببندید به اسماعیلیه توجه داشته باشید که ایشون از امام زمان نام میبره و میگه در هر عصری بزرگ اون عصر جانشین حضرت است و از یک بیعت با بزرگ وقتش صحبت میکنه همونجوری که جناب مولوی می فرمایند پس به هر دوری ولیی قائم است
آزمایش تا قیامت دائم است
پس این شعر رو گفته که آقا من هر راهی رو بگید رفتم دنبال مسجد و میخانه رفتم چیزی دستگیرم نشد ولی بزرگ دوران خودم تونست من رو نجات بده و دستگیرم باشه
این واژه دستگیری در ادبیات ما به فراوان اشاره شده

1397/10/03 14:01
شاپور بختیار

از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم...کزبیم مور در دهن اژدها شدم
واقعا حق گفتی