قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳
گر مستمند و با دل غمگینم
خیره مکن ملامت چندینم
زیرا که تا به صبح شب دوشین
بیدار داشت بادک نوشینم
حیران و دل شکسته چنین امروز
از رنج وز تفکر دوشینم
زنهار ظن مبر که چنین مسکین
اندر فراق زلفک مشکینم
یا ز انده و غم الفی سیمین
ایدون چنین چو نونی زرینم
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون
کز عارضین چو خوشهٔ نسرینم؟
بل روز و شب به قولی پوشیده
پندی همی دهند به هر حینم
آئین این دو مرغ در این گنبد
پریدن و شتاب همی بینم
پس من به زیر پر دو مرغ اندر
ظن چون بری که ساکن بنشینم
در مسکنی که هیچ نفرساید
فرسوده گشت هیکل مسکینم
در لشکر زمانه بسی گشتم
پر گرد ازین شده است ریاحینم
از دیدن دگر دگر آئینش
دیگر شدهاست یکسره آئینم
بازی گری است این فلک گردان
امروز کرد تابعه تلقینم
زیرا که دی به جلوه برون آورد
آراسته به حلهٔ رنگینم
بر بستر جهالت و آگنده
یکسر به خواب غفلت بالینم
و امروز باز پاک ز من بربود
آن حلهای خوب و نوآئینم
یکچند پیشگاه همی دیدی
در مجلس ملوک و سلاطینم
آزرده این و آن به حذر از من
گفتی مگر نژادهٔ تنینم
آهو خجل ز مرکب رهوارم
طاووس زشت پیش نمد زینم
واکنون ز گشت دهر دگر گشتم
گوئی نه آن سرشت و نه آن طینم
زین گونه کرد با من بازیها
پرکین دل از جفای فلک زینم
واکنون که چون شناختمش زین پس
برگردم و ازو بکشم کینم
نندیشم از ملوک و سلاطینش
دیگر کنم رسوم و قوانینم
با زخم دیو دنیا بس باشد
پرهیز جوشن و زرهم دینم
سلطان بس است بر فلک جافی
فخر تبار طاها و یاسینم
«مستنصر از خدای» دهد نصرت
زین پس بر اولیای شیاطینم
ارجو که باز بنده شود پیشم
آن بیوفا زمانهٔ پیشینم
مجلس به فر دولت او فردا
جز در کنار حورا نگزینم
خورشید پیشکار و قمر ساقی
لاله سماک و نرگس پروینم
منگر بدان که در درهٔ یمگان
محبوس کردهاند مجانینم
مغلوب گشت از اول ازاین دیوان
نوح رسول، من نه نخستینم
فخرم بس آنکه در ره دین حق
بر مذهب امام میامینم
بر حب آل احمد شاید گر
لعنت همی کنند ملاعینم
گر اهل آفرین نیمی هرگز
جهال چون کنندی نفرینم؟
از جان پاک رفته به علیین
وز جسم تیره مانده به سجینم
شاید اگر ز جسم به زندانم
کز علم دین شکفته بساتینم
سقراط اگر به رجعت باز آید
عشری گمانبریش ز عشرینم
بازی است پیش حکمت یونانم
زیرا که ترجمان طواسینم
گر ناصبی مثل مگسی گردد
بگذشت نارد از سر عرنینم
چون من سخن به شاهین برسنجم
آفاق و انفساند موازینم
نپسندم ار بگردد و بگراید
بر ذرهای زبانهٔ شاهینم
زیرا که بر گرفت به دست عقل
ایزد غشاوت از دو جهان بینم
زی جوهری علوی رهبر گشت
این جوهر کثیف فرودینم
زانم به عقل صافی کاندر دین
بر سیرت مبارز صفینم
نزدیک عاقلان عسل النحلم
واندر گلوی جاهل غسلینم
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سنگینم
افسانها به من بر چون بندی
گوئی که من به چین و به ماچینم؟
بر من گذر یکی که به یمگان در
مشهورتر از آذر برزینم
شهد و طبرزدم ز ره معنی
گرچه به نام تیغ و تبرزینم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲: بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکمقصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴: دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر مستمند و با دل غمگینم
خیره مکن ملامت چندینم
هوش مصنوعی: اگر من نیازمند و دلنگران هستم، مدام مرا سرزنش نکن.
زیرا که تا به صبح شب دوشین
بیدار داشت بادک نوشینم
هوش مصنوعی: زیرا که تا صبح شب گذشته بیدار ماندم و از شراب خوش طعم لذت بردم.
حیران و دل شکسته چنین امروز
از رنج وز تفکر دوشینم
هوش مصنوعی: امروز به خاطر رنج و افکاری که داشتم، دلم شکسته و سرگردانم.
زنهار ظن مبر که چنین مسکین
اندر فراق زلفک مشکینم
هوش مصنوعی: مواظب باش که گمان نکنی این بیچاره در جدایی از آن زلفهای تیرهاش، حالش خوب است.
یا ز انده و غم الفی سیمین
ایدون چنین چو نونی زرینم
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساسی عمیق از اندوه و ناراحتی است. شاعر به نوعی از محنت و غم میگوید که زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده، و خود را مانند نانی زرین، باارزش و زیبا، اما در دل غم و اندوهی عمیق میبیند. این تضاد میان زیبایی و درد در قالب تصویرسازیهای شاعرانه به خوبی نمایان است.
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون
کز عارضین چو خوشهٔ نسرینم؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم حالا که زیباییام مانند خوشههای نسرین است، با نسرین زلف و خطی که بر چهرهام هست، برخورد کنم؟
بل روز و شب به قولی پوشیده
پندی همی دهند به هر حینم
هوش مصنوعی: در این زندگی، هر لحظه نصیحت و راهنمایی به ما میشود که باید به آن توجه کنیم.
آئین این دو مرغ در این گنبد
پریدن و شتاب همی بینم
هوش مصنوعی: من در این گنبد، رفتار این دو پرنده را میبینم که در حال پرواز و شتاب هستند.
پس من به زیر پر دو مرغ اندر
ظن چون بری که ساکن بنشینم
هوش مصنوعی: من در حالی که به دو پرنده نزدیک میشوم، به این فکر میکنم که چگونه میتوانم بیحرکت و آرام بمانم، در حالی که همه چیز در اطرافم در حال حرکت است.
در مسکنی که هیچ نفرساید
فرسوده گشت هیکل مسکینم
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ کس به راحتی نمیتواند زندگی کند، بدن من پیر و فرسوده شده است.
در لشکر زمانه بسی گشتم
پر گرد ازین شده است ریاحینم
هوش مصنوعی: در میان دنیای پرتنش و تغییر، سفرهای زیادی داشتم و از این حالت، روح و وجودم پر از احساسات سرشار و لطیف شده است.
از دیدن دگر دگر آئینش
دیگر شدهاست یکسره آئینم
هوش مصنوعی: با دیدن رفتار و رویهی جدید او، تمام اصول و شیوههای من تغییر کرده است.
بازی گری است این فلک گردان
امروز کرد تابعه تلقینم
هوش مصنوعی: این دنیا همچون یک بازی است که امروز با توجه به گفتهها و آموزههایم، دنبالهرو آنها شدهام.
زیرا که دی به جلوه برون آورد
آراسته به حلهٔ رنگینم
هوش مصنوعی: چون دی ماه با زیبایی و جلوهای خاص به دنیا آمد، مرا نیز آراسته و رنگین نشان داد.
بر بستر جهالت و آگنده
یکسر به خواب غفلت بالینم
هوش مصنوعی: در دل جهل و نادانی، تمام وجودم در خواب غفلت فرو رفته است.
و امروز باز پاک ز من بربود
آن حلهای خوب و نوآئینم
هوش مصنوعی: امروز دوباره آن خوشیها و زیباییهای تازهای که داشتم، از من گرفته شد.
یکچند پیشگاه همی دیدی
در مجلس ملوک و سلاطینم
هوش مصنوعی: مدتی را در محضر پادشاهان و حاکمان نشسته بودی و به تماشای زیباییهای آنجا مشغول بودی.
آزرده این و آن به حذر از من
گفتی مگر نژادهٔ تنینم
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که نسبت به تو چه احساسی دارم، برای همین هم از من دوری میکنی؟ مگر نه اینکه من فرزند این احساسات هستم؟
آهو خجل ز مرکب رهوارم
طاووس زشت پیش نمد زینم
هوش مصنوعی: آهو از زیبایی و لطافت گامهای من شرمنده است، مانند طاووس که به خاطر زشتیاش در برابر نمد شرم میکند.
واکنون ز گشت دهر دگر گشتم
گوئی نه آن سرشت و نه آن طینم
هوش مصنوعی: اکنون از چرخش زمان تغییر کردهام، گویی نه آن ویژگیهای قبلی را دارم و نه از همان جنس خویش هستم.
زین گونه کرد با من بازیها
پرکین دل از جفای فلک زینم
هوش مصنوعی: او با من بازیهایی کرد که دل مرا از ظلم و ن injustice روزگار پر کرد.
واکنون که چون شناختمش زین پس
برگردم و ازو بکشم کینم
هوش مصنوعی: حال که او را شناختم، دیگر به او باز نخواهم گشت و از او انتقام میگیرم.
نندیشم از ملوک و سلاطینش
دیگر کنم رسوم و قوانینم
هوش مصنوعی: دیگر به فکر پادشاهان و سلطنت آنان نیستم و میخواهم رسوم و قوانین خود را برقرار کنم.
با زخم دیو دنیا بس باشد
پرهیز جوشن و زرهم دینم
هوش مصنوعی: با جراحات و زخمهای ناشی از سختیهای زندگی دنیا، دیگر نیازی به زره و لباسهای گرانبها ندارم، زیرا ایمان من کافی است.
سلطان بس است بر فلک جافی
فخر تبار طاها و یاسینم
هوش مصنوعی: به اندازه کافی افتخار دارم که نسبت به آسمانها به تبار خود، یعنی طاها و یاسین، فخر کنم.
«مستنصر از خدای» دهد نصرت
زین پس بر اولیای شیاطینم
هوش مصنوعی: از خداوند یاری میطلبم، و از این پس بر دوستان و یاران ستمگر پیروزی خواهم یافت.
ارجو که باز بنده شود پیشم
آن بیوفا زمانهٔ پیشینم
هوش مصنوعی: امید دارم که آن بیوفای گذشته دوباره به نزد من بازگردد.
مجلس به فر دولت او فردا
جز در کنار حورا نگزینم
هوش مصنوعی: فردا در محفل و مجلس به خاطر مقام و عظمت او، جز در کنار زیبایی و دلبری حوری نخواهم نشست.
خورشید پیشکار و قمر ساقی
لاله سماک و نرگس پروینم
هوش مصنوعی: در اینجا خورشید به عنوان پیشکار به تصویر کشیده شده و ماه به عنوان ساقی باده را سرو میکند. لاله و نرگس نیز به زیباییهای شب در آسمان اشاره دارند و شاعر با این تصویرسازی، زیبایی و شکوه طبیعت را توصیف میکند.
منگر بدان که در درهٔ یمگان
محبوس کردهاند مجانینم
هوش مصنوعی: به افرادی که در درهٔ یمگان زندانی شدهاند نگاه نکن، زیرا آنجا دیوانهها را به بند کشیدهاند.
مغلوب گشت از اول ازاین دیوان
نوح رسول، من نه نخستینم
هوش مصنوعی: از ابتدای این داستان، من با پیام نوح درگیر شدم. من تنها کسی نیستم که به این حال دچار شدهام.
فخرم بس آنکه در ره دین حق
بر مذهب امام میامینم
هوش مصنوعی: من به این افتخار میکنم که در راه حقیقت دین، بر مذهب امام میایستم.
بر حب آل احمد شاید گر
لعنت همی کنند ملاعینم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به خانواده پیامبر، ممکن است کسانی که بدخواهند، به من نفرین کنند.
گر اهل آفرین نیمی هرگز
جهال چون کنندی نفرینم؟
هوش مصنوعی: اگر نیمی از اهل آفرین (مدح) باشند، جاهلان چگونه میتوانند نفرین کنند؟
از جان پاک رفته به علیین
وز جسم تیره مانده به سجینم
هوش مصنوعی: روان انسان بعد از مرگ به مقام عالی و فرشتگان میپیوندد، در حالی که جسم او در دنیای مادی و تاریکی باقی میماند.
شاید اگر ز جسم به زندانم
کز علم دین شکفته بساتینم
هوش مصنوعی: شاید اگر از بدن به زندانم بیفکنند، از دانایی دینیام بهرهمند و سرسبز خواهم شد.
سقراط اگر به رجعت باز آید
عشری گمانبریش ز عشرینم
هوش مصنوعی: اگر سقراط دوباره بازگردد، از شوق و هیجان او میتوان فهمید که من چقدر به او علاقهمندم و نسبت به او احساس نزدیکی دارم.
بازی است پیش حکمت یونانم
زیرا که ترجمان طواسینم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من در زمینهای عمیق و فلسفی فعالیت میکنم و به نوعی درک عمیق از مسائل پیچیده دارم، زیرا میتوانم معانی و نکات ظریف را به وضوح بیان کنم.
گر ناصبی مثل مگسی گردد
بگذشت نارد از سر عرنینم
هوش مصنوعی: اگر دشمن اهل بیت مانند مگسی باشد، دمی بیشتر مهلت نخواهد داشت و زود از سر من خواهد گذشت.
چون من سخن به شاهین برسنجم
آفاق و انفساند موازینم
هوش مصنوعی: وقتی من گفتار خود را به دقت تحلیل کنم، تمام جهان و درون انسانها به عنوان معیارهای سنجش من قرار میگیرد.
نپسندم ار بگردد و بگراید
بر ذرهای زبانهٔ شاهینم
هوش مصنوعی: من دوست ندارم اگر به خاطر کوچکترین چیز، بر یک ذره از قدرت و شکوه من تملق کند و به آن بیاعتنا شود.
زیرا که بر گرفت به دست عقل
ایزد غشاوت از دو جهان بینم
هوش مصنوعی: زیرا که با مدد عقل الهی، پردههای نادانی را از دو جهان برمیدارم.
زی جوهری علوی رهبر گشت
این جوهر کثیف فرودینم
هوش مصنوعی: از ذات علی (ع) الهام گرفتم، ولی این جوهر آلوده و پست است.
زانم به عقل صافی کاندر دین
بر سیرت مبارز صفینم
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که در دین، رفتار و کردار نیکو به اندازه اندیشه صحیح اهمیت دارد و من در این مسیر خود را آماده و درگیر با چالشها میبینم.
نزدیک عاقلان عسل النحلم
واندر گلوی جاهل غسلینم
هوش مصنوعی: در میان افراد عاقل، سخنان شیرین و دلپذیر مطرح میشود، اما در دهان نادان، حرفهای بیمعنی و زشت وجود دارد.
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سنگینم
هوش مصنوعی: اگر از من سخن میگویی، مانند ساکنی باش که از شیر مینوشد، زیرا من نه سنگینبار هستم و نه در تحمل دشواریها.
افسانها به من بر چون بندی
گوئی که من به چین و به ماچینم؟
هوش مصنوعی: داستانها و افسانهها را برای من نقل میکنی، گویی که من بخشی از سرزمین چین و ماچین هستم؟
بر من گذر یکی که به یمگان در
مشهورتر از آذر برزینم
هوش مصنوعی: در مسیر من کسی عبور کرد که در یمگان، معروفتر از آذر برزین بود.
شهد و طبرزدم ز ره معنی
گرچه به نام تیغ و تبرزینم
هوش مصنوعی: از نظر معنا و مفهوم، اگرچه من به ابزارهایی مانند تیغ و تبرزین شناخته میشوم، اما در حقیقت از شیرینی و لطافت برخوردارم.
حاشیه ها
1397/03/06 15:06
موسی روستایی
آزرده این و آن به حذر از من گفتی مگر نژاده تنینم
تنین: اژدها
اما امروز همه از من پرهیز و دوری می کنند و با من دشمن شده اند، گویی که من از نژاد و زاده اژدهایم
1397/03/06 15:06
موسی روستایی
ورشید پیشکار و قمر ساقی
لاله سماک و نرگس پروینم
مفهوم این بیت :
مقام من بالاتر از خورشید، ماه و سماک و پروین است