گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲

بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بی‌وفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
که دیبای بناگوشم به مروارید شد معلم
بگریم من بر این نرگس که بر عارض پدید آمد
مرا، زیرا که بفزاید چو نرگس را بیاید نم
درخت مردمی را نیست اسپرغم به جز پیری
خرد بار درخت اوست شکر طعم و عنبر شم
ز بر خمد درخت، آری، ولیکن بر درخت تو
شکوفه هست و باری نیست، بی بر چون گرفتی خم؟
به چشم دل ببین بستان یزدان را گشن گشته
به گوناگون درختانی که بنشانده‌ستشان آدم
گرفته بر یکی خنجر یکی مرهم یکی نشتر
یکی هپیون یکی عنبر یکی شکر یکی علقم
یکی چون مرغ پرنده ولیک پرش اندیشه
یکی مانندهٔ گزدم ولیکن نیش او در فم
یکی را سر همی ساید ز فر و فخر بر کیوان
یکی را سر نشاید جز به زیر سنگ چون ارقم
یکی را بیخ فضل و، برگ علم و، بار او رحمت
همه گفتار او حکمت همه کردار او محکم
یکی را روی کفر و، دست جور و، پای او تهمت
همه کردار او فاسد همه گفتار او مبهم
یکی چون آب زیر که به قول خوش فریبنده
چو شاخی بار او نشتر ولیکن برگ او مبرم
یکی گوید شریفم من عرابی گوهر و نسبت
یکی گوید عجم را پادشا مر جد من بد جم
شرف در علم و فضل است ای پسر، عالم شو و فاضل
تو علم آور نسب، ماور چو بی‌علمان سوی بلعم
نه چون موسی بود هر کس که عمرانش پدر باشد
نه چون عیسی بود هر کس که باشد مادرش مریم
ز راه شخص ماننده‌است نادان مرد با دانا
چنان کز دور جمع سور ماننده است با ماتم
به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم
ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم
اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد
یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم
اگر دانش بیلفنجی به فضل تو شرف یابد
پدرت و مادر و فرزند و جد خویش و خال و عم
چو چشم از نور و ماه از خور به دانش گشت دل زیبا
چو جسم از جان و باغ از نم به دانش گشت جان خرم
شریعت کان دانش گشت و فرقان چشمهٔ حکمت
یکی مر زر دین را که یکی مر آب دین را یم
مکان علم فرقان است و جان جان تو علم است
از این جان دوم یک دم به جان اولت بر دم
اگر با سر شبان خلق صحبت کرد خواهی تو
کناره کرد بایدت ای پسر زین بی کرانه رم
سخن با سر شبان جز سخته و پخته مگو از بن
ولیکن با رم از هر گونه‌ای کاید همی بر چم
سخن چون تار توزی خوب و باریک و لطیف آور
سخن چون تار باید تا برون آئی ز تار و تم
پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمی
چو فردا این سخن گویان برون آیند از این پیشکم
تو را بر بام زاری زود خواهد کرد نوحه‌گر
تو بیچاره همی مستی کنی بر بانگ زیر و بم
سوی رود و سرود آسان دوی لیکنت مزدوران
سوی محراب نتوانند جنبانید به بیرم
سبک باشی به رقص اندر، چو بانگ مذنان آید
به زانو در پدید آیدت ناگه علت بلغم
ستمگاری و اندر جان خود تخم ستم کاری
ولیکن جانت را فردا گزاید تخم بار سم
تو را فردا ندارد سود آب‌روی دنیائی
اگر بر رویت ای نادان برانی آب رود زم
تو را غم کم نیاید تا به دین دنیا همی جوئی
چو دنیا را به دین دادی همان ساعت شوی کم غم
تو را دیوی است اندر طبع رستم‌خو ستم پیشه
به بند طاعتش گردن ببند و رستی از رستم
در این پیروزه گون طارم مجوی آرام و آسایش
که نارامد به روز و، شب همی ناساید این طارم
اگر حکمت به دست آری به آسانی روی زین جا
وگر حکمت نیلفنجی برون شد بایدت به ستم
نیاید با تو زین طارم برون جز طاعت و حکمت
بچر وز بهر طاعت چر، بچم وز بهر حکمت چم
ز بهر آنچه کاید با تو گر غمگین بوی شاید
ز بهر آنچه کایدر ماند خواهد چون بوی مغتم؟
ز بهر چیز بی‌حاصل نرنجی به بود، زیرا
بسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم
گشاده‌ستی به کوشش دست، بر بسته دهان و دل
دهن بر هم نهاده‌ستی مگر بنهی درم بر هم
نباید نرم کردن گردن از بهر درم کس را
نبشته‌است این سخن در پندنامه سام را نیرم
گهر یابد به شعر حجت اندر طبع خواننده
اگر هرگز به شعر اندر گهر یابد کسی مدغم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
هوش مصنوعی: مدت زیادی را در جستجوی آز و آرزو سپری کردم و در این مسیر، عمرم کم شد و دیگر نتوانستم به آنچه که می‌خواستم برسم.
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بی‌وفا عالم
هوش مصنوعی: بارش مروارید در اطراف این پارچه سیاه، که بر دو طرف چهره‌ام برآمده، نشانه‌ای از بی‌وفایی جهان است.
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
که دیبای بناگوشم به مروارید شد معلم
هوش مصنوعی: هر کسی از زیبایی‌ها و نعمت‌ها خوشنود است، اما من به خاطر زیبایی‌های خاص خودم، که شبیه به مروارید و پارچه‌های گران‌قیمت است، حسرت می‌خورم.
بگریم من بر این نرگس که بر عارض پدید آمد
مرا، زیرا که بفزاید چو نرگس را بیاید نم
هوش مصنوعی: من بر نرگسی که بر چهره‌ام جلوه کرده است، می‌گریم؛ چون او با آمدن باران، رشد و زیبایی بیشتری پیدا می‌کند.
درخت مردمی را نیست اسپرغم به جز پیری
خرد بار درخت اوست شکر طعم و عنبر شم
هوش مصنوعی: درخت مردم، غم و اندوهی ندارد جز در دوران پیری و حکمت، و میوه‌اش شیرینی و عطر و بوی خوبی دارد.
ز بر خمد درخت، آری، ولیکن بر درخت تو
شکوفه هست و باری نیست، بی بر چون گرفتی خم؟
هوش مصنوعی: از درخت برمی‌خیزد، اما درخت تو شکوفه دارد و میوه‌ای نیست. وقتی برهنه و بدون میوه‌ای، چگونه خمیدگی را از آن درخت پذیرفتی؟
به چشم دل ببین بستان یزدان را گشن گشته
به گوناگون درختانی که بنشانده‌ستشان آدم
هوش مصنوعی: با دل خود به باغ خداوند نگاه کن، که درختان مختلفی که آدم کاشته، به باروری و زندگی رسیده‌اند.
گرفته بر یکی خنجر یکی مرهم یکی نشتر
یکی هپیون یکی عنبر یکی شکر یکی علقم
هوش مصنوعی: در این مصراع، به تنوع ابزارها و وسایلی اشاره شده است که هر کدام تاثیر خاصی بر روی انسان دارند. برخی از این ابزارها می‌توانند دردی را کاهش دهند یا به بهبود کمک کنند، در حالی که برخی دیگر می‌توانند باعث درد و سختی شوند. این تصویر می‌تواند نمادی از تجربیات مختلف زندگی باشد که گاه شادی و آرامش را به ارمغان می‌آورد و گاه درد و رنج را.
یکی چون مرغ پرنده ولیک پرش اندیشه
یکی مانندهٔ گزدم ولیکن نیش او در فم
هوش مصنوعی: این بیت به بیان تفاوت بین ظاهر و باطن افرادی می‌پردازد. برخی افراد مانند پرنده‌ای هستند که از دور زیبا و خوش پرواز به نظر می‌آیند، اما وقتی نزدیک می‌شوید، با اندیشه‌های عمیق و پیچیده‌ آنها مواجه می‌شوید. برعکس، افرادی هم وجود دارند که ممکن است ابتدا بی‌خطر و آرام به نظر برسند، اما در واقع می‌توانند آسیب زننده و سمی باشند. در نهایت، این بیت تأکید می‌کند که همیشه نمی‌توان به ظواهر اعتماد کرد و باید به عمق شخصیت و نیت افراد توجه کرد.
یکی را سر همی ساید ز فر و فخر بر کیوان
یکی را سر نشاید جز به زیر سنگ چون ارقم
هوش مصنوعی: برخی افراد به خاطر زیبایی و افتخار خود بر آسمان‌ها بلند می‌شوند، در حالی که برخی دیگر به خاطر وضعیت و سرنوشتشان جز زیر سنگ نمی‌توانند سر بلند کنند.
یکی را بیخ فضل و، برگ علم و، بار او رحمت
همه گفتار او حکمت همه کردار او محکم
هوش مصنوعی: شخصی که دارای فضیلت است و علم و دانش را در اختیار دارد، به واسطه‌ی رحمت و خوش‌رفتاری‌اش، همه‌ی سخنانش پر از حکمت و همه‌ی کردارهایش محکم و استوار است.
یکی را روی کفر و، دست جور و، پای او تهمت
همه کردار او فاسد همه گفتار او مبهم
هوش مصنوعی: شخصی را می‌بینیم که در چهره‌اش نشانه‌های کفر و نفاق دیده می‌شود. دست او به ظلم و ستم آلوده است و هر قدمی که برمی‌دارد، به او نسبت‌های نادرست و تهمت‌هایی زده می‌شود. کردار او ناپسند و گفتارش مبهم و گمراه‌کننده است.
یکی چون آب زیر که به قول خوش فریبنده
چو شاخی بار او نشتر ولیکن برگ او مبرم
هوش مصنوعی: شخصی مانند آب، زیر سطح به ظاهر آرام و فریبنده است، اما در واقع با مشکلات و سختی‌هایی مانند چوبی تیز و برنده در زیرش مواجه است. پس به ظاهر زیبا و دلربای او توجه نکن، زیرا در زیر آن، درد و رنجی نهفته است.
یکی گوید شریفم من عرابی گوهر و نسبت
یکی گوید عجم را پادشا مر جد من بد جم
هوش مصنوعی: یکی می‌گوید من بسیار با شخصیتم و از نژاد عربم، به خاطر این که خصلت‌ها و افتخارات زیادی دارم. اما دیگری می‌گوید من نیز از نسل یک پادشاه عجم هستم و نیاکان من به جمشید، یکی از بزرگترین پادشاهان ایرانی، برمی‌گردد.
شرف در علم و فضل است ای پسر، عالم شو و فاضل
تو علم آور نسب، ماور چو بی‌علمان سوی بلعم
هوش مصنوعی: ارزش و بزرگی انسان در علم و دانش اوست، پسرم. سعی کن عالم و فاضل باشی، زیرا علم باعث افتخار و جایگاه تو می‌شود، و اگر بی‌علم باشی، به هیچ‌وجه به مقام بالایی نخواهی رسید.
نه چون موسی بود هر کس که عمرانش پدر باشد
نه چون عیسی بود هر کس که باشد مادرش مریم
هوش مصنوعی: هر کسی که پدرش عمران باشد هرگز همانند موسی نیست و هر کسی که مادرش مریم باشد هرگز مانند عیسی نخواهد بود.
ز راه شخص ماننده‌است نادان مرد با دانا
چنان کز دور جمع سور ماننده است با ماتم
هوش مصنوعی: در این بیت به مقایسه رفتار و ویژگی‌های انسان‌ها پرداخته شده است. فرد نادان و ناآگاه مانند یک شخص دانا به مسائل نگاه نمی‌کند و از دور بودن یک جمع خوشحالی و سرور را نمی‌تواند تجربه کند. او بیشتر به غم و اندوه خود متمرکز است و نمی‌تواند از شادی جمع بهره‌مند شود. به طور کلی، این ابیات نشان‌دهنده تفاوت در درک و احساسات افراد است.
به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم
ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم
هوش مصنوعی: پیغمبر عرب به طور کلی بر همه مردم از کشورهایی مانند ترکیه، روم، روسیه، هند، سند، گیلان و دیلمان تأثیر گذاشت و به آن‌ها نفوذ کرد.
اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد
یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم
هوش مصنوعی: اگر برکات و فضایل پیامبر از رکن و چاه زمزم سرچشمه بگیرد، در آن صورت یکی از آنها فقط یک سنگ است و دیگری فقط آبی برای نوشیدن. یعنی آنچه که ارزش و حقیقت دارد، به خود شخصیت و مقام پیامبر بستگی دارد و صرفاً به مکان‌ها و نشانه‌ها مربوط نیست.
اگر دانش بیلفنجی به فضل تو شرف یابد
پدرت و مادر و فرزند و جد خویش و خال و عم
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش از فضل و لطف تو بهره‌مند شود، سپس پدر و مادر، فرزندان، جد و خاله و عمو همگی به آن افتخار می‌کنند و شرافت پیدا می‌کنند.
چو چشم از نور و ماه از خور به دانش گشت دل زیبا
چو جسم از جان و باغ از نم به دانش گشت جان خرم
هوش مصنوعی: وقتی که چشم به نور و ماه به خورشید می‌نگرد، دل زیبا می‌شود، همان‌طور که جسم به روح وابسته است و باغ از رطوبت جان می‌گیرد. این‌گونه است که جان انسان نیز خرم و شاداب می‌شود.
شریعت کان دانش گشت و فرقان چشمهٔ حکمت
یکی مر زر دین را که یکی مر آب دین را یم
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که شریعت به عنوان یک علم و دانش محسوب می‌شود و فرقان (معنی‌دار بودن) به عنوان منبعی از حکمت در نظر گرفته می‌شود. دین دارای دو جنبه است: یکی به عنوان گنجینه‌ای ارزشمند و دیگری به عنوان آب حیات‌بخش که انسان‌ها را سیراب می‌کند و به آنها wisdom می‌بخشد.
مکان علم فرقان است و جان جان تو علم است
از این جان دوم یک دم به جان اولت بر دم
هوش مصنوعی: مکان علم، محل جدایی حق از باطل است و روح تو، همان علم حقیقی است. از این روح دومی که داری، هرگز حتی به مدت کوتاهی از روح اولت غافل نشو.
اگر با سر شبان خلق صحبت کرد خواهی تو
کناره کرد بایدت ای پسر زین بی کرانه رم
هوش مصنوعی: اگر با سر شبان مردم صحبت کنی، باید آماده باشی که از این سرزمین بی‌پایان دور شوی، ای پسر.
سخن با سر شبان جز سخته و پخته مگو از بن
ولیکن با رم از هر گونه‌ای کاید همی بر چم
هوش مصنوعی: در سخنرانی با شبان، فقط باید از موضوعات روشن و واضح صحبت کرد و از امور پیچیده و ناپخته خودداری کرد. همچنین، در مورد هر موضوعی با احتیاط و زیرکی برخورد کن.
سخن چون تار توزی خوب و باریک و لطیف آور
سخن چون تار باید تا برون آئی ز تار و تم
هوش مصنوعی: سخن باید مانند تارهای نازک و باریک باشد، لطیف و زیبا، تا بتواند به روشنی و وضوح از میان مشکلات و پیچیدگی‌ها عبور کند.
پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمی
چو فردا این سخن گویان برون آیند از این پیشکم
هوش مصنوعی: سخن و کلام هر انسانی تأثیری در شکل‌گیری و تغییر دنیا دارد. فردا افرادی که در حال حاضر در حالت غیبت هستند، به مکالمه و بیان دیدگاه‌های خود خواهند پرداخت و از این سکوت بیرون خواهند آمد.
تو را بر بام زاری زود خواهد کرد نوحه‌گر
تو بیچاره همی مستی کنی بر بانگ زیر و بم
هوش مصنوعی: تو به زودی بر بام خانه‌ات صدای نوحه‌گران را خواهی شنید، در حالی که تو همچنان در حال شادی و بی‌خیالی هستی و به سر و صدای زندگی بی‌توجهی.
سوی رود و سرود آسان دوی لیکنت مزدوران
سوی محراب نتوانند جنبانید به بیرم
هوش مصنوعی: به سمت رودخانه و آوازها به راحتی حرکت می‌کنند، اما مزدوران نمی‌توانند به سوی محراب تکانی دهند.
سبک باشی به رقص اندر، چو بانگ مذنان آید
به زانو در پدید آیدت ناگه علت بلغم
هوش مصنوعی: وقتی که به رقص می‌پردازی و صدای نی‌نوازان به گوش می‌رسد، ناگهان احساساتی در تو پدیدار می‌شود که به خودت می‌فهمانی دلیلی برای غم یا نارضایتی وجود دارد.
ستمگاری و اندر جان خود تخم ستم کاری
ولیکن جانت را فردا گزاید تخم بار سم
هوش مصنوعی: ستمگری در درونت نشسته و بذر ظلم را در وجودت کاشته است، اما روح تو در آینده از این بذر که به بار سمی می‌رسد، رها خواهد شد.
تو را فردا ندارد سود آب‌روی دنیائی
اگر بر رویت ای نادان برانی آب رود زم
هوش مصنوعی: اگر با آبروی خود در دنیا بازی کنی و آن را از دست بدهی، فردا هیچ نفعی برایت نخواهد داشت. به ویژه اگر بر دیگران تکیه کنی و خود را از مسیر درست دور کنی، مثل آنکه آب یک رود را به بیراهه بیندازی.
تو را غم کم نیاید تا به دین دنیا همی جوئی
چو دنیا را به دین دادی همان ساعت شوی کم غم
هوش مصنوعی: اگر در پی دنیا و مشکلات آن باشی، غم و نگرانی همواره با تو خواهد بود. اما وقتی که دنیا را فدای دین خود کنی و به آن پشت نمایی، به یکباره از غم‌هایت کاسته می‌شود.
تو را دیوی است اندر طبع رستم‌خو ستم پیشه
به بند طاعتش گردن ببند و رستی از رستم
هوش مصنوعی: در وجود تو نیرویی است مانند رستم که به جای نیکی، ظلم می‌کند. برای رهایی از این ظلم، باید تسلیم آن نیرو شوی و با این تسلیم، از آن هم رها گردی.
در این پیروزه گون طارم مجوی آرام و آسایش
که نارامد به روز و، شب همی ناساید این طارم
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا و رنگارنگ، بدنبال آسایش و آرامش نباش زیرا در اینجا، روز و شب همیشه پر از هیاهو و ناآرامی است.
اگر حکمت به دست آری به آسانی روی زین جا
وگر حکمت نیلفنجی برون شد بایدت به ستم
هوش مصنوعی: اگر به درک و بینش عمیق دست یابی، به آسانی می‌توانی در این مکان آرامش یابی؛ اما اگر نتوانی به این حکمت برسید، باید با مشکلات و سختی‌ها روبرو شوی.
نیاید با تو زین طارم برون جز طاعت و حکمت
بچر وز بهر طاعت چر، بچم وز بهر حکمت چم
هوش مصنوعی: با تو از این بالا هیچ چیزی به جز اطاعت و حکمت بیرون نخواهد آمد. پس برای اطاعت قدم بزن و برای حکمت نیز گام بردار.
ز بهر آنچه کاید با تو گر غمگین بوی شاید
ز بهر آنچه کایدر ماند خواهد چون بوی مغتم؟
هوش مصنوعی: برای هر چیزی که با تو در ارتباط است، اگر غمگین هستی، شاید به خاطر آن باشد که به جای آنچه که باقی مانده، آرزو می‌کنی بویی بهتر را.
ز بهر چیز بی‌حاصل نرنجی به بود، زیرا
بسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم
هوش مصنوعی: به خاطر چیزهای بی‌فایده ناراحت نشو، چرا که بهتر است با فردی عاقل و آگاه در ارتباط باشی تا با کسی که فقط حرف‌های بی‌معنی می‌زند.
گشاده‌ستی به کوشش دست، بر بسته دهان و دل
دهن بر هم نهاده‌ستی مگر بنهی درم بر هم
هوش مصنوعی: تو با تلاش و کوشش دستت را باز کرده‌ای، اما دهان و دل را بسته‌ای و سکوت اختیار کرده‌ای، آیا نمی‌خواهی که در میان این سکوت حرفی بگویی؟
نباید نرم کردن گردن از بهر درم کس را
نبشته‌است این سخن در پندنامه سام را نیرم
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که نباید به خاطر مال و ثروت خود را خوار کنیم یا در برابر دیگران سر خم کنیم. انسان باید از عزت نفس و مقام خود دفاع کند و اجازه ندهد که به خاطر پول، اراده و شخصیتش آسیب ببیند.
گهر یابد به شعر حجت اندر طبع خواننده
اگر هرگز به شعر اندر گهر یابد کسی مدغم
هوش مصنوعی: اگر در شعر، هنری و زیبایی وجود داشته باشد، خواننده مجبور است آن را درک کند و از آن بهره‌مند شود. اما اگر کسی به شعر زیبایی نرسد، نشان‌دهنده‌ی ناتوانی او در فهم و درک شعر است.