گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱

طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان
چو خوش لگام یکی اسپ تیز رو به مثل
دوان به سوی من از هر سوی حلال و حرام
چو سیل تیره و پر خس به پستی از سر تل
من فریفته گشته به جهل، تکیه زده
به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول
فگند پهن بساطی به زیر پای نشاط
به عمر کوته خود در دراز کرده امل
مرا خبر نه ازانک این جهان مرد فریب
به دست راست شکر دارد و به چپ حنظل
گر از دروغ و ز درغل جهی بجه ز جهان
که هم دروغ زن است این جهان و هم درغل
مدار دست گزافه به پیش این سفله
که دست باز نیابی مگر شکسته و شل
ز پیش آنکه تو را برنهد به طاق جهان
تو بر نه او را، ای پور، مردوار به پل
محل و جاه چه جوئی به چاکری ز امیر؟
چگونه باشد با چاکریت جاه و محل؟
به دست جان تو بر دنبلی به دست طمع
ببر دو دست طمع تا بیفتد این دنبل
روا بود که به میر اجل تو پشت کنی
اگر امیر اجل باز دارد از تو اجل
تو را به درگه میر اجل که برد؟ طمع
اگر طمع نبود خود تؤی امیر اجل
وگر اجل به امیر اجل نیز رسد
چرا کنی، تو بغا، دست پیش او به بغل؟
چرا که باز نگردی به طاعت خالق
به هر دو قول و عمل تا عفو کندت زلل؟
به توبه تازه شود طاعت گذشته چنانک
طری و تازه شود تیره روی باغ به طل
حلال و خوش خور و طاعت کن و دروغ مگو
بدین سه کاری گوئی به روز حشر بحل
چو گور دشت بسی رفته‌ای نشیب و فراز
چو عندلیب بسی گفته‌ای سرود و غزل
چو روزگار بدل کرد تیر تو به کمان
چرا کنون نکنی تو غزل به زهد بدل؟
هزار شکر خداوند را که خرسند است
دلم ز مدح و غزل بر مناقب و مقتل
اگرچه زهد و مناقب جمال یافت به من
مرا بلند نشد قدر جز بدین دو قبل
شرف همی به حمل یابد آفتاب ارچند
نیافته است خطر جز که ز آفتاب حمل
به زهد و طاعت یابد عمارت و نزهت
دل معطل مانده، شده خراب و طلل
سبک به سوی در طاعت خدای گرای
اگرچه از بزه برتو گران شده است ثقل
اگرچه غرقه‌ای از فضل او نمید مباش
به علم کوش و زین غرق جهل بیرون چل
به سوخته بر سرکه و نمک مکن که تو را
گلاب شاید و کافور سازد و صندل
مکن چنانکه در این باب عامیان گویند
«چو سر برهنه کند تا به جان بکوشد کل»
سوار چون تو نباشد به نزد مرد حکیم
اگر تو این خر لنگت برون بری ز وحل
دراز گشت مقامت در این رباط کهن
گران شدی و سبک جان بدی تو از اول
چو کاهلان همه خوردی و چیز نلفغدی
کنون بباید بی‌توشه رفتن ای منبل
ازین ربودی و دادی بدان به زرق و فسوس
ازان برین زدی و زین بران به زرق و حیل
تو را جوانی و جلدی گلیم و سندل بود
کنونت سوخت گلیم و دریده شد سندل
همه شدند رفیقان، تو را بباید شد،
به کاهلی نگذارندت ایدرو به کسل
رهی درازت پیش است و سهمگن که درو
طعام و آب نشاید مگر به علم و عمل
دروغ و مکر و خلل بر ره تو خار و خس است
چو خار و خس بود آری دروغ و مکر و خلل
به راستی رو، پورا، و راستی فرمای
کز این دو گشت محمد پیمبر مرسل
نخست منزلت از دین حق به راستی است
درین خلاف نکرده است خلق از اهل ملل
اگر به دین حق اندر به راستی بروی
سرت ز تیره و حل برشود به چرخ زحل
چو گاو مهمل منشین ز دین و، دانش جوی
اگر تو گاو نه‌ای مانده از خرد مهمل
یکیت مشعله باید، یکی دلیل به راه
دلیل خویش عمل گیر، وز خرد مشعل
ز جهل بر وحلی، گر به علم دین برسی
خدای عز و جل دست گیردت ز وحل
به گوش در سخن حجت ای پسر عسل است
جز از سخن نخورد کس به راه گوش عسل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
هوش مصنوعی: از این به بعد از مردم و مقام و منزلت، امیدی ندارم، مگر به خداوند، خالق و پروردگار بزرگ.
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
هوش مصنوعی: وقتی که به حرام آگاه نبودم، حلال برایم مانند قدی بلند و زیبا بود که در حریر دیده می‌شد.
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان
چو خوش لگام یکی اسپ تیز رو به مثل
هوش مصنوعی: به طور طبیعی، من به زیر فشار و مشکلات جهان می‌روم، مانند اسبی تندرو که به خوبی تربیت شده و درخشان است.
دوان به سوی من از هر سوی حلال و حرام
چو سیل تیره و پر خس به پستی از سر تل
هوش مصنوعی: از هر سو افرادی به سمت من می‌آیند، هم کسانی که حلال‌اند و هم کسانی که حرام. این آمدن همچون سیلابی تیره و پر از خس و خاشاک است که به سمت پایین می‌آید.
من فریفته گشته به جهل، تکیه زده
به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول
هوش مصنوعی: من به نادانی و عدم آگاهی دچار شده‌ام و به سخنان افرادی مثل جعفر و زید و همچنین به ستایش جمعی از اشخاص دیگر اعتماد کرده‌ام.
فگند پهن بساطی به زیر پای نشاط
به عمر کوته خود در دراز کرده امل
هوش مصنوعی: فرشی خوش رنگ و زیبا زیر پای شادی خود گسترانده‌ام، در حالی که عمر کوتاه من با آرزوهای طولانی‌ام گره خورده است.
مرا خبر نه ازانک این جهان مرد فریب
به دست راست شکر دارد و به چپ حنظل
هوش مصنوعی: من از این دنیا که پر از فریب است، چیزی نمی‌دانم؛ چون در دست راستش شیرینی دارد و در دست چپش تلخی.
گر از دروغ و ز درغل جهی بجه ز جهان
که هم دروغ زن است این جهان و هم درغل
هوش مصنوعی: اگر از دروغ و ناراستی دور شوی، از این دنیا نیز باید دور شوی؛ چرا که در این دنیا هم دروغ وجود دارد و هم نیرنگ.
مدار دست گزافه به پیش این سفله
که دست باز نیابی مگر شکسته و شل
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که از تلاش بی‌فایده برای دستیابی به شخصی پست و بی‌ارزش خودداری کنیم، چرا که به‌دست آوردن او ممکن است تنها از طریق آسیب یا شکست امکان‌پذیر باشد. پس بهتر است وقت و انرژی خود را صرف چنین افرادی نکنیم.
ز پیش آنکه تو را برنهد به طاق جهان
تو بر نه او را، ای پور، مردوار به پل
هوش مصنوعی: قبل از آنکه دنیا تو را بر زمین بزند، خودت باید او را به چالش بکشی، ای جوان، با شجاعت و استقامت چون مردان.
محل و جاه چه جوئی به چاکری ز امیر؟
چگونه باشد با چاکریت جاه و محل؟
هوش مصنوعی: چه نیازی به مقام و جایگاه داری وقتی خدمتکاری از سوی امیر هستی؟ چگونه می‌توانی انتظار داشته باشی که در چنین موقعیتی، مقام و منزلتی داشته باشی؟
به دست جان تو بر دنبلی به دست طمع
ببر دو دست طمع تا بیفتد این دنبل
هوش مصنوعی: با جانت به دنبال چیزی نرو که به آن وابسته هستی و طمع را از خود دور کن تا از این وابستگی رها شوی.
روا بود که به میر اجل تو پشت کنی
اگر امیر اجل باز دارد از تو اجل
هوش مصنوعی: اگر امیر مرگ از تو درگذرد و مرگ را به تأخیر بیندازد، رواست که تو به او پشت کنی و به زندگی بپردازی.
تو را به درگه میر اجل که برد؟ طمع
اگر طمع نبود خود تؤی امیر اجل
هوش مصنوعی: آیا تو را به درگاه مرگ می‌برد؟ اگر طمعی نبود، خود تو به امارت مرگ نمی‌پرداختی.
وگر اجل به امیر اجل نیز رسد
چرا کنی، تو بغا، دست پیش او به بغل؟
هوش مصنوعی: اگر روزی سرنوشت یا مرگ به فرمانروایی بزرگ برسد، چرا تو باید دست به سوی او دراز کنی و درخواست کمک کنی؟
چرا که باز نگردی به طاعت خالق
به هر دو قول و عمل تا عفو کندت زلل؟
هوش مصنوعی: چرا به وظایف خود نسبت به خداوند بازنمی‌گردی و از اعمال و گفتار درست خود پیروی نمی‌کنی، تا اینکه او خطاهای تو را ببخشد؟
به توبه تازه شود طاعت گذشته چنانک
طری و تازه شود تیره روی باغ به طل
هوش مصنوعی: توبه باعث می‌شود که اعمال نیک گذشته دوباره نو و تازه شوند، درست همان‌طور که درختان و گل‌ها با باران و طراوت بهاری احیاء و سرزنده می‌گردند.
حلال و خوش خور و طاعت کن و دروغ مگو
بدین سه کاری گوئی به روز حشر بحل
هوش مصنوعی: حلال بخور و خوش بگذران، طاعت و بندگی کن و دروغ نگو. با انجام این سه کار، می‌توانی در روز قیامت با آرامش به حساب رسیدگی کنی.
چو گور دشت بسی رفته‌ای نشیب و فراز
چو عندلیب بسی گفته‌ای سرود و غزل
هوش مصنوعی: چون زمین پر از گودال‌ها و ناهمواری‌هاست، تو هم مانند پرنده‌ای خوش‌صدا، شعر و آهنگ‌های زیادی را سروده‌ای.
چو روزگار بدل کرد تیر تو به کمان
چرا کنون نکنی تو غزل به زهد بدل؟
هوش مصنوعی: وقتی روزگار تیر تو را به کمان تبدیل کرد، چرا حالا تو غزل را به زهد بدل نمی‌کنی؟
هزار شکر خداوند را که خرسند است
دلم ز مدح و غزل بر مناقب و مقتل
هوش مصنوعی: خدای را سپاس که دل من از ستایش و شعر درباره‌ی فضایل و شهادت خوشحال و راضی است.
اگرچه زهد و مناقب جمال یافت به من
مرا بلند نشد قدر جز بدین دو قبل
هوش مصنوعی: هرچند که تقوا و ویژگی‌های نیکو مرا به درجات عالی‌ای رسانده، اما هیچ چیز به اندازه این دو، یعنی زهد و معرفت، ارزش و مرتبه واقعی من را برنمی‌افرازد.
شرف همی به حمل یابد آفتاب ارچند
نیافته است خطر جز که ز آفتاب حمل
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که خورشید، با وجود تمام خطراتی که ممکن است با تابش خود به وجود آورد، همچنان به خاطر موقعیت و ارزش خود، شرف و بزرگی ویژه‌ای دارد. بنابراین، حتی اگر خطراتی وجود داشته باشد، شرف و مقامِ خورشید به هیچ وجه کاهش نمی‌یابد.
به زهد و طاعت یابد عمارت و نزهت
دل معطل مانده، شده خراب و طلل
هوش مصنوعی: با پرهیزکاری و عبادت، انسان می‌تواند زندگی‌اش را آباد و دلش را شاداب کند، در حالی که اگر به این امور توجه نکند، دلش بیکار و ویران خواهد ماند.
سبک به سوی در طاعت خدای گرای
اگرچه از بزه برتو گران شده است ثقل
هوش مصنوعی: به سوی درگاه خدا برو و در طاعت او تلاش کن، حتی اگر بار گناه‌ها بر دوشت سنگینی کند.
اگرچه غرقه‌ای از فضل او نمید مباش
به علم کوش و زین غرق جهل بیرون چل
هوش مصنوعی: هرچند که در نعمت و فضل او غرق شده‌ای، اما نباید از علم و دانش غافل شوی. باید تلاش کنی و از این غرقاب جهل بیرون بیایی.
به سوخته بر سرکه و نمک مکن که تو را
گلاب شاید و کافور سازد و صندل
هوش مصنوعی: به خاکستر و چیزهای تلخ نچسب، زیرا ممکن است برای تو چیزهای خوشبو و مطبوعی فراهم شود.
مکن چنانکه در این باب عامیان گویند
«چو سر برهنه کند تا به جان بکوشد کل»
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نباید مانند افراد ناآگاه عمل کنی که می‌گویند وقتی کسی با تمام وجود به سوی هدفی می‌رود، باید به صورت بی‌پناه و بی‌توجه به عواقب عمل کند. در واقع، باید با تدبیر و هوشمندی به سمت هدف‌ها پیش بروید و از خطرات احتمالی آگاه باشید.
سوار چون تو نباشد به نزد مرد حکیم
اگر تو این خر لنگت برون بری ز وحل
هوش مصنوعی: اگر سوارانی مانند تو در نزد مرد حکیم نباشد، پس اگر تو این خر لنگ را از کجراهی بیرون کنی، به کجا خواهی رفت؟
دراز گشت مقامت در این رباط کهن
گران شدی و سبک جان بدی تو از اول
هوش مصنوعی: در این مکان قدیمی، جایگاه تو به اندازه‌ای بزرگ شده که وزن تو سنگین‌تر شده و روح تو از ابتدا سبک‌تر گشته است.
چو کاهلان همه خوردی و چیز نلفغدی
کنون بباید بی‌توشه رفتن ای منبل
هوش مصنوعی: چون همه بی‌خیال و بی‌تدبیر بودی و چیزی جمع نکردی، حالا باید بدون توشه و آماده‌سازی سفر کنی، ای انسان تنبل.
ازین ربودی و دادی بدان به زرق و فسوس
ازان برین زدی و زین بران به زرق و حیل
هوش مصنوعی: در این بیت، به موضوع فریب و نیرنگ اشاره شده است. گوینده می‌گوید که از چیزی که گرفته شده، به چیز دیگری داده شده است، و این کار با فریب و حیله‌گری همراه است. به طور کلی، اشاره به رفتارهای ناپسند و فریب‌دهنده در تعاملات انسانی دارد.
تو را جوانی و جلدی گلیم و سندل بود
کنونت سوخت گلیم و دریده شد سندل
هوش مصنوعی: در گذشته جوان و شاداب بودی و از زندگی لذت می‌بردی، اما حالا دیگر جوانی‌ات از بین رفته، زندگی‌ات دچار مشکلاتی شده و چیزهایی که داشتید خراب شده‌اند.
همه شدند رفیقان، تو را بباید شد،
به کاهلی نگذارندت ایدرو به کسل
هوش مصنوعی: همه به دوستی یا رفاقت نزدیک شده‌اند و تو هم باید به این جمع بپیوندی. نگذار که بی‌تفاوتی و کسالت مانع تو شود.
رهی درازت پیش است و سهمگن که درو
طعام و آب نشاید مگر به علم و عمل
هوش مصنوعی: راه تو طولانی و دشوار است و در آن، غذا و آب برای بدست آوردن نیازمند دانش و عمل است.
دروغ و مکر و خلل بر ره تو خار و خس است
چو خار و خس بود آری دروغ و مکر و خلل
هوش مصنوعی: دروغ، فریب و نقصان همانند خار و خس در مسیر تو هستند. همانطور که خار و خس در جاهای ناخواسته رشد می‌کنند، دروغ و فریب نیز می‌توانند موانع و مشکلاتی برای تو ایجاد کنند.
به راستی رو، پورا، و راستی فرمای
کز این دو گشت محمد پیمبر مرسل
هوش مصنوعی: باید با صداقت و درستی رفتار کنیم، زیرا از این ویژگی‌ها بود که محمد، پیامبر، به رسالت مبعوث شد.
نخست منزلت از دین حق به راستی است
درین خلاف نکرده است خلق از اهل ملل
هوش مصنوعی: ابتدا باید بگوییم که جایگاه واقعی دین حق در صداقت و راستگویی است و مردم از ملت‌های مختلف در این زمینه اختلاف نظر ندارند.
اگر به دین حق اندر به راستی بروی
سرت ز تیره و حل برشود به چرخ زحل
هوش مصنوعی: اگر به راستی به مسیر درست و حقیقی بروی، تاریکی‌ها و بدی‌ها از سر تو دور شده و روشنایی و سعادت به تو خواهد رسید.
چو گاو مهمل منشین ز دین و، دانش جوی
اگر تو گاو نه‌ای مانده از خرد مهمل
هوش مصنوعی: اگر مثل گاوی بی‌فکر و بی‌حالی ننشینی، علم و معرفت را جستجو کن. اگر گاو نیستی، پس نباید بی‌فکری کنی و از عقل و خرد دور بمانی.
یکیت مشعله باید، یکی دلیل به راه
دلیل خویش عمل گیر، وز خرد مشعل
هوش مصنوعی: یک مشعل باید که روشنی ببخشد و دلیلی که راه را نشان دهد. بر اساس دلیل خود عمل کن و از خرد و آگاهی بهره بگیر.
ز جهل بر وحلی، گر به علم دین برسی
خدای عز و جل دست گیردت ز وحل
هوش مصنوعی: اگر از نادانی عبور کنی و به علم و دانش دین برسید، خداوند تو را از جهل و نادانی به حقیقت و آگاهی خواهد رساند.
به گوش در سخن حجت ای پسر عسل است
جز از سخن نخورد کس به راه گوش عسل
هوش مصنوعی: ای پسر، در گوش خود فقط به سخن شیرین و دلنشین گوش بده. زیرا کسی از سخن بدون گوش دادن نمی‌تواند بهره‌مند شود؛ مانند عسل که تنها از طریق گوش، می‌توان آن را تجربه کرد.