گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵

ای فگنده امل دراز آهنگ
پست منشین که نیست جای درنگ
تو چو نخچیر دل به سوی چرا
دهر پوشیده بر تو پوست پلنگ
دل نهادی در این سرای سپنج
سنگ بسیار ساختی بر سنگ
چون گرفتی قرار و پست نشست
برکش اکنون بر اسپ رفتن تنگ
لشکری هر گهی که آخر کرد
نبود زان سپس بسیش درنگ
هر سوی شادمان به نقش و نگار
که بمرد آنکه نقش کرد ار تنگ
غایت رنگ‌هاست رنگ سیاه
کی سیه کم شود به دیگر رنگ؟
ای به بی‌دانشی شده شب و روز
فتنه بر دهر و دهر بر تو به جنگ
دشمن از تو همی گریزد و تو
سخت در دامنش زده‌ستی چنگ
زی تو آید عدو چو نصرت یافت
کرده دل تنگ و روی پر آژنگ؟
زین جهان چونکه او مظفر گشت
کرده خیره سوی گریز آهنگ
گرت هوش است و سنگ، دار حذر!
ای خردمند، از این عظیم نهنگ
هوش و سنگت برد به گردون سر
که بدین یافت سروری هوشنگ
برکشد هوش مرد را از چاه
گاه بخشدش و مسند و اورنگ
وگرش تخت و گه نبود رواست
بهتر از تخت و گه بود هش و هنگ
دانش آموز و بخت را منگر
از دلت بخت کی زداید زنگ؟
بخت آبی است گه خوش و گه شور
گاه تیرهٔ سیاه و گاه چو زنگ
بخت مردی است از قیاس دو روی
خلق گشته بدو درون آونگ
به یکی چنگش آخته دشنه است
به دگر چنگ می‌نوازد چنگ
چون بیاشفت بر کلنگ در ابر
گم شود راه بر پرنده کلنگ
ور به جیحون بر از تو برگردد
متحیر بماندت بر گنگ
هیچ کس را به بخت فخری نیست
زانکه او جفت نیست با فرهنگ
به یک اندازه‌اند بر در بخت
مرد فرهنگ با مقامر و شنگ
سبب خشم بخت پیدا نیست
شکرش را جدا مدان ز شرنگ
وین چنین چیز دیو باشد و من
از چنین دیو ننگ دارم، ننگ
نروم اندر این بزرگ رمه
که بدو در نهاز شد بز لنگ
ای پسر، با جهان مدارا کن
وز جفاهای او منال و ملنگ
چون برآشفته گشت یک چندی
دوردار از پلنگ بدخو رنگ
من به اندک زمان بسی دیدم
این چنین های‌های و لنگالنگ
پست بنشین و چشم دار بدانک
زود زیر و زبر شود نیرنگ
دهر با صابران ندارد پای
مثلی زد لطیف آن سرهنگ
که «چو گربه به زیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر غنگ»
سپس بی هشان خلق مرو
گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ
ور جهان پر شد از مگس منداز
بر مگس خیره خیره تیر خدنگ
هرکه او گامی از تو دور شود
تو ازو دور شو به صد فرسنگ
سنت حجت خراسان گیر
کار کوته مکن دراز آهنگ
شعر او خوان که اندرو یابی
در بنهاده تنگ‌ها بر تنگ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای فگنده امل دراز آهنگ
پست منشین که نیست جای درنگ
هوش مصنوعی: ای که در آرزوها و افکار بلند و دور دراز هستی، توقف نکن و درنگ مکن، زیرا این جا جایی نیست که بیهوده وقت بگذاری.
تو چو نخچیر دل به سوی چرا
دهر پوشیده بر تو پوست پلنگ
هوش مصنوعی: تو مانند شکارچی‌ای هستی که دل به دنیای پر زرق و برق می‌سپارد، در حالی که روی تو مانند پوست پلنگ، مخفی و زیرکانه است.
دل نهادی در این سرای سپنج
سنگ بسیار ساختی بر سنگ
هوش مصنوعی: دل خود را در این خانه پر از مشکلات و چالش‌ها مستقر کردی و بر این مشکلات و سختی‌ها غلبه و استقامت زیادی نشان دادی.
چون گرفتی قرار و پست نشست
برکش اکنون بر اسپ رفتن تنگ
هوش مصنوعی: زمانی که آرامش و ثبات خود را پیدا کردی و در جایگاه پایین‌تری قرار گرفتی، حالا وقت آن است که به سرسبز و آزادی بروی.
لشکری هر گهی که آخر کرد
نبود زان سپس بسیش درنگ
هوش مصنوعی: در هر زمان که سپاه به پایان می‌رسد، دیگر نیازی به تأمل و ماندن در آنجا نیست.
هر سوی شادمان به نقش و نگار
که بمرد آنکه نقش کرد ار تنگ
هوش مصنوعی: همه جا پر از سرور و زیبایی است، اما کسی که این زیبایی را ایجاد کرده، در تنگنای زندگی قرار دارد و در واقع به زحمت افتاده است.
غایت رنگ‌هاست رنگ سیاه
کی سیه کم شود به دیگر رنگ؟
هوش مصنوعی: رنگ سیاه نهایت همه رنگ‌هاست. آیا می‌توان رنگ سیاه را با رنگ دیگری کمتر کرد؟
ای به بی‌دانشی شده شب و روز
فتنه بر دهر و دهر بر تو به جنگ
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر نادانی‌ات، در تمام شب و روز برای مردم و زمانه خود ایجاد مشکل و آشفتگی کرده‌ای، بدان که زمانه نیز در مقابل تو ایستاده و در حال جنگ است.
دشمن از تو همی گریزد و تو
سخت در دامنش زده‌ستی چنگ
هوش مصنوعی: دشمن از تو فرار می‌کند، در حالی که تو به شدت او را دنبال می‌کنی و به او چنگ انداخته‌ای.
زی تو آید عدو چو نصرت یافت
کرده دل تنگ و روی پر آژنگ؟
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنت از تو کمک بگیرد و پیروز شود، آیا او با دلی خسته و چهره‌ای گرفته به سراغت نخواهد آمد؟
زین جهان چونکه او مظفر گشت
کرده خیره سوی گریز آهنگ
هوش مصنوعی: از زمانی که او پیروز و موفق شد، مردم به سمت فرار و دوری از این دنیا روی آورده‌اند.
گرت هوش است و سنگ، دار حذر!
ای خردمند، از این عظیم نهنگ
هوش مصنوعی: اگر عقل و تدبیر داری و از خطرات آگاه هستی، احتیاط کن! ای اندیشمند، از این موجود بزرگ و قدرتمند دوری کن.
هوش و سنگت برد به گردون سر
که بدین یافت سروری هوشنگ
هوش مصنوعی: ذکاوت و استعداد تو باعث شد که به آسمان‌ها بروی و به همین دلیل، مقام و رهبری هوشنگ را به دست آوردی.
برکشد هوش مرد را از چاه
گاه بخشدش و مسند و اورنگ
هوش مصنوعی: ذهن انسان را از حالت بی‌خبری و جهل بیرون آورد و به او مقام و افتخار عطا کند.
وگرش تخت و گه نبود رواست
بهتر از تخت و گه بود هش و هنگ
هوش مصنوعی: اگرچه داشتن تخت و مقام ممکن است خوب باشد، اما بهتر است که بدون این مقام‌ها و در آرامش زندگی کرد تا اینکه در دوندگی و هیاهو به سر ببری.
دانش آموز و بخت را منگر
از دلت بخت کی زداید زنگ؟
هوش مصنوعی: بر روی دانش‌آموز و بخت او تمرکز نکن؛ زیرا تنها نگرانی‌ها و افکار منفی نمی‌توانند خوشبختی‌اش را از او بگیرند.
بخت آبی است گه خوش و گه شور
گاه تیرهٔ سیاه و گاه چو زنگ
هوش مصنوعی: سرنوشت انسان مانند آبی است که در لحظاتی خوش و شاداب و در لحظاتی تلخ و ناامید به نظر می‌رسد. گاهی اوقات روشن و امیدوارکننده و گاه تاریک و غم‌انگیز است.
بخت مردی است از قیاس دو روی
خلق گشته بدو درون آونگ
هوش مصنوعی: سرنوشت (بخت) انسان از مقایسه‌ی دو جنبه‌ی شخصیت او به وجود آمده و در نتیجه، او در وضعیت‌های مختلف در نوسان به سر می‌برد.
به یکی چنگش آخته دشنه است
به دگر چنگ می‌نوازد چنگ
هوش مصنوعی: در اینجا یک نفر با دشنه‌ای به سوی کسی حمله می‌کند و دیگری با نوازش و مهربانی به نواختن ساز مشغول است.
چون بیاشفت بر کلنگ در ابر
گم شود راه بر پرنده کلنگ
هوش مصنوعی: وقتی که طوفان و باد به‌وجود آید، حتی پرنده‌ای که با چنگالش به زمین می‌زند، نیز در ابرها گم می‌شود و راهی را که پرواز می‌کند، نمی‌تواند پیدا کند.
ور به جیحون بر از تو برگردد
متحیر بماندت بر گنگ
هوش مصنوعی: اگر جیحون (یک رود بزرگ) از تو جدا شود، به حدی متعجب و گیج می‌شوی که حتی رود گنگ هم نمی‌تواند تو را نجات دهد.
هیچ کس را به بخت فخری نیست
زانکه او جفت نیست با فرهنگ
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمی‌تواند به خوشبختی خود افتخار کند زیرا که او با فرهنگ و دانش همراه نیست.
به یک اندازه‌اند بر در بخت
مرد فرهنگ با مقامر و شنگ
هوش مصنوعی: هر دو نفر، چه فردی که با فرهنگ است و چه کسی که به خوش‌گذرانی و مقام‌گرایی مشغول است، در برابر خوشبختی و تقدیر یکسانند.
سبب خشم بخت پیدا نیست
شکرش را جدا مدان ز شرنگ
هوش مصنوعی: علت خشم سرنوشت مشخص نیست، پس شکر خدا را از بغض و کینه جدا مپندار.
وین چنین چیز دیو باشد و من
از چنین دیو ننگ دارم، ننگ
هوش مصنوعی: این موضوع مانند یک شیطانی است و من از چنین شیطانی خجالت می‌کشم.
نروم اندر این بزرگ رمه
که بدو در نهاز شد بز لنگ
هوش مصنوعی: من به این گروه بزرگ نمی‌روم، چرا که در آنجا، بز لنگی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
ای پسر، با جهان مدارا کن
وز جفاهای او منال و ملنگ
هوش مصنوعی: ای پسر، با دنیا با نرمی و مدارا رفتار کن و از سختی‌ها و بی‌رحمی‌های آن غمگین و آزرده نشو.
چون برآشفته گشت یک چندی
دوردار از پلنگ بدخو رنگ
هوش مصنوعی: وقتی که اوضاع ناآرام و خطرناک شد، بهتر است که از پلنگی با خلق و خوی بد و زشت دوری کنی.
من به اندک زمان بسی دیدم
این چنین های‌های و لنگالنگ
هوش مصنوعی: من در مدت زمان کوتاهی بسیار از این نوع بی‌قراری و نابه‌سامانی را مشاهده کرده‌ام.
پست بنشین و چشم دار بدانک
زود زیر و زبر شود نیرنگ
هوش مصنوعی: در جای پایین نشسته و منتظر بمان، چون به زودی ترفندها و نیرنگ‌ها برملا خواهد شد.
دهر با صابران ندارد پای
مثلی زد لطیف آن سرهنگ
هوش مصنوعی: دنیا با آدم‌های صابر و شکیبا هیچ نسبت و پایبندی ندارد، مانند اینکه یک مثل لطیف را آن سرهنگ به زبان آورد.
که «چو گربه به زیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر غنگ»
هوش مصنوعی: موش وقتی ببیند که گربه به زیر نشسته، ترس و احتیاطش زیاد می‌شود و حواسش را جمع می‌کند تا مبادا گربه به آن نزدیک شود. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی هشیاری و دوراندیشی است.
سپس بی هشان خلق مرو
گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ
هوش مصنوعی: پس از آن، با مردم بی‌خبر و غافل برخورد نکن؛ اگر تو هم مانند آنها از شراب مست نشدی.
ور جهان پر شد از مگس منداز
بر مگس خیره خیره تیر خدنگ
هوش مصنوعی: اگر جهان پر از مگس شد، بر روی مگس باری نکن و به آن خیره‌خیره ننگر.
هرکه او گامی از تو دور شود
تو ازو دور شو به صد فرسنگ
هوش مصنوعی: هرکس که از تو فاصله می‌گیرد، تو نیز باید از او فاصله بگیری، حتی اگر این فاصله به اندازه صد فرسنگ باشد.
سنت حجت خراسان گیر
کار کوته مکن دراز آهنگ
هوش مصنوعی: خودت را به خاطر موضوعی به زحمت نینداز و کارهای بیهوده نکن. به جای آن، به سمت هدف اصلی‌ات برو و آن را دنبال کن.
شعر او خوان که اندرو یابی
در بنهاده تنگ‌ها بر تنگ
هوش مصنوعی: شعر او را بخوان، زیرا در آن می‌توانی در عمق سختی‌ها و تنگناهای زندگی، معنا و مشکلات را کشف کنی.

حاشیه ها

1403/01/24 14:03
جهن یزداد

ای  همه کار تو دراز آهنگ

پست منشین که نیست جای درنگ

دل نهادی در این سرای سپنج

سنگ بسیار ساختی بر سنگ

چون گرفتی درنگ و پست نشست

برکش اکنون بر اسپ رفتن تنگ

لشکری هر گهی که ماند باز

نبود زان سپس بسیش درنگ

هر سوی شادمان به نقش و نگار

که بمرد آنکه نقش کرد ارتنگ

  سرور رنگ‌هاست رنگ سیاه

کی سیه کم شود به دیگر رنگ؟

دشمن از تو همی گریزد و تو

سخت در دامنش زدستی چنگ

زی تو آید چو چیره شد دشمن

کرده دل تنگ و روی پر آژنگ؟

زین جهان چونکه او بود پیروز

کرده خیره سوی گریز آهنگ

گرت هوش است و سنگ‌ هان زنهار،

ای خردمند، از این  بزرگ نهنگ

هوش و سنگت برد به گردون سر

که بدین یافت سروری هوشنگ

برکشد هوش مرد را از چاه

گاه بخشدش و کشور  و اورنگ

وگرش تخت و گه نبود رواست

بهتر از تخت و گه بود هش و هنگ

دانش آموز و بخت را منگر

از دلت بخت کی زداید زنگ؟

بخت آبی است گه خوش و گه شور

گاه تیرهٔ سیاه و گاه چو زنگ

به یکی چنگش آخته دشنه است

به دگر چنگ می‌نوازد چنگ

چون بیاشفت بر کلنگ در ابر

گم شود راه بر پرنده کلنگ

 چونی خشم بخت پیدا نیست

شکرش را جدا مدان ز شرنگ

وین چنین چیز دیو باشد و من

از چنین دیو ننگ دارم، ننگ

نروم اندر این بزرگ رمه

که بدو در نهاز شد بز لنگ

ای پسر، با جهان  بساز و بدار

وز ستمهای او منال و ملنگ

چون برآشفته گشت یک چندی

دوردار از پلنگ بدخو رنگ

من به اندک زمان بسی دیدم

این چنین های‌های و لنگالنگ

پست بنشین و چشم دار بدانک

زود زیر و زبر شود نیرنگ

 چرخ  با زیرکان ندارد پای

این سخن خوش بگفته آن سرهنگ

که «چو گربه به زیر بنشیند

موش را سر بگردد اندر غنگ»

سپس بی هشان   مرو زنهار

گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ

ور جهان پر شد از مگس منداز

بر مگس خیره خیره تیر خدنگ

هرکه او گامی از تو دور شود

تو ازو دور شو به صد فرسنگ

 سخن حجت خراسان گیر

کار کوته مکن دراز آهنگ