قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶
گر دگرگون بود حالت پارسال
چونکه دیگر گشت باز امسال حال؟
تیر بودی چون شدهستی چون کمان؟
لاله بودی چون شدهستی چون تلال؟
ای نشاندهیْ دست روز و سال و ماه
برکند روزیت دست ماه و سال
پر صقالت بود روی، از گشت چرخ
گشت روی پر صقالت چون زگال
گر عیالت بود دی فرزند و زن
بر عیال اکنون چرا گشتی عیال؟
با جمال اکنون کجا جوید تو را؟
کز تو می هر روز بگریزد جمال
گر ز تو بگریزد آن کهت میبجست
زاهد است او، زینهار از وی منال
زانکه چون دیگر شدهستی سر به سر
پس حرامی محض اگر بودی حلال
ای بسی مالیده مردان را به قهر
پیشت آمد روزگاری مرد مال
روزگار آنجات میخواند که نیست
سودمند آنجا عیال و ملک و مال
مال و ملک از زهد و از طاعت گزین
علم عم باید تو را، پرهیز خال
فعل نیکو را لباس جانت کن
شاید ار بر تن نپوشی جز جوال
روی نیکو زشت باشد هر گهیک
زشت باشد روی نیکو را فعال
جز کز اصل نیک ناید فعل نیک
بار بد باشد چو بد باشد نهال
در تن ناخوب فعل نیک را
جمع کن چون انگبین اندر سفال
دیوت از طاعت پری گردد چنانک
چون به زر بندی کمر گردد دوال
نیک نام از صحبت نیکان شوی
همچو از پیغمبر تازی بلال
چون سوی خورشید دارد روی خویش
ماه تابنده شود خوش خوش هلال
دانیال از خیرها شد نامور
نامور نامد ز مادر دانیال
مر تو را نیکی سگالد یار تو
چون مر او را تو بوی نیکو سگال
گر طمع داری مدیح از من همی
از مدیح من چرائی گنگ و لال؟
بیهمال است از خلایق مصطفی
تا گزیدش کردگار بیهمال
راستی را پیشه کن کاندر جهان
نیست الا راستی عزمالرجال
راستی در کار برتر حیلت است
راستی کن تا نبایدت احتیال
چون فرود آمد به جائی راستی
رخت بربندد از آنجا افتعال
جانور گردد همی از راستی
چون برآمیزد طبایع به اعتدال
جز به دین اندر نیابی راستی
حصن دین را راستی شد کوتوال
زشت بار است، ای برادر، بار آز
دور بفگن بار آز از پشت و یال
گر کمندی یابد از روی طمع
زود بندد گردن شیران شگال
ور بکاری آزمون را تخم آز
گر بروید بر نیارد جز محال
اسپ آزت سوی بدبختی برد
زینِ بختِ بد فرونه زین عقال
من بر این مرکب فراوان تاختم
گرد عالم گه یمین و گه شمال
زین سواری حاصلی نامد مرا
جز که دشت محنت و گرد ملال
زین اسپ آز ذُل است ای پسر
نعل او خواری، عنان او سؤال
تا فرود آئی به آخر گرچه دیر
بر در شهر نُمیدی لامحال
سوی شهر بینیازی ره بپرس
چند گردی کور و کر اندر ضلال؟
گرد دنیا چند گردی چون ستور؟
دور کن زین بد تنور این خشک نال
گر همی عز و جلالت بایدت
چون نگردی گرد دین ذوالجلال؟
عمر فانی را به دین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بیزوال
یافتهستی روزگار، امروز کن
خویشتن را نیک روز و نیک فال
آن جهان را این جهان چون آینه است
نیک بندیش اندر این نیکو مثال
گر گهی باشد خیال و گاه نه
پس چه چیزی تو، نگوئی، جز خیال؟
گر به دنیا در نبینی راه دین
وز ره دانش نیلفنجی کمال
بی گمان شو زانکه ناید حاصلی
زین سرای پر خیالت جز وبال
علم را از جایگاه او بجوی
سر بتاب از عمرو و زید و قیل و قال
قال اول جز پیمبر کس نگفت
وانگهی زی آل او آمد مقال
جز که زهرا و علی و اولادشان
مر رسول مصطفی را کیست آل؟
صفّ پیشین شیعیان حیدرند
جز که شیعت دیگران صفُّالنّعال
حبل ایزد حیدر است او را بگیر
وز فلان و بوفلان بگسل حبال
بیخطر باشد فلان با او چنانک
پیش زرگر بیخطر باشد کُلال
تا نبودم من به حیدر متصل
علم حق با من نمیکرد اتصال
همچو این تاریک رویان روی من
تیره بود و تار بام و بیصقال
چون به من برتافت نور علم او
روی دین را خالم اکنون، خوب خال
شعر من بر علم من برهان بس است
جان فزای و پاک چون آب زلال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر دگرگون بود حالت پارسال
چونکه دیگر گشت باز امسال حال؟
هوش مصنوعی: اگر حالت من در سال گذشته تغییر کرده است، پس چرا امسال دوباره مثل قبل شدهام؟
تیر بودی چون شدهستی چون کمان؟
لاله بودی چون شدهستی چون تلال؟
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است تو که به تیزی تیر مانند هستی، حالا مثل کمان شدهای؟ و چگونه بودی به زیبایی لاله، اما اکنون مانند تلال (برخورد نور) شدهای؟
ای نشاندهیْ دست روز و سال و ماه
برکند روزیت دست ماه و سال
هوش مصنوعی: ای کسی که دست روزها و ماهها را بر زندگی من نشاندهای، رزق و روزی مرا از دست ماه و سال بگیر.
پر صقالت بود روی، از گشت چرخ
گشت روی پر صقالت چون زگال
هوش مصنوعی: روی تو مانند آیینهای صاف و درخشان است، اما از چرخ روزگار و حوادثی که بر آن گذشته، مانند شکافهای موجود در آیینه، دچار نقص شده است.
گر عیالت بود دی فرزند و زن
بر عیال اکنون چرا گشتی عیال؟
هوش مصنوعی: اگر در گذشته همسر و فرزندان تو بودند، پس الآن چرا خودت به بار责任 آمدهای و عیال دیگران شدهای؟
با جمال اکنون کجا جوید تو را؟
کز تو می هر روز بگریزد جمال
هوش مصنوعی: حالا با زیباییات کجا میتوانی تو را جستجو کرد؟ از آن جایی که زیبایی هر روز از تو دور میشود.
گر ز تو بگریزد آن کهت میبجست
زاهد است او، زینهار از وی منال
هوش مصنوعی: اگر کسی که به دنبالت بوده، از تو فرار کند، او زاهد است و به تو توصیه میشود که از او دوری کنی.
زانکه چون دیگر شدهستی سر به سر
پس حرامی محض اگر بودی حلال
هوش مصنوعی: چون که دیگر نمیتوانی به حالت قبلی برگردی، پس اگر هم لذت ببری، آن لذت از حرام به شمار میآید.
ای بسی مالیده مردان را به قهر
پیشت آمد روزگاری مرد مال
هوش مصنوعی: در زمانی که گذشت، بسیاری از مردان به دلیل قهر و خشم با مشکلات و سختیها روبهرو شدند. اکنون نیز روزگار به گونهای رفتار کرده که دوباره این مردان در برابر چالشها قرار گرفتهاند.
روزگار آنجات میخواند که نیست
سودمند آنجا عیال و ملک و مال
هوش مصنوعی: زندگی به تو یادآور میشود که در جایی که نه خانوادهای برای حمایت وجود دارد و نه ثروتی برای بهرهبرداری، هیچ فایدهای نخواهی برد.
مال و ملک از زهد و از طاعت گزین
علم عم باید تو را، پرهیز خال
هوش مصنوعی: زر و مال و دارایی را از زهد و عبادت انتخاب نکن، بلکه باید علم و دانش را برگزینی و از گناه و خطا دوری کنی.
فعل نیکو را لباس جانت کن
شاید ار بر تن نپوشی جز جوال
هوش مصنوعی: عمل خوب را به عنوان پوشش وجودت قرار ده، چرا که اگر آن را به تن نکنید، جز کیسهای خالی نخواهید بود.
روی نیکو زشت باشد هر گهیک
زشت باشد روی نیکو را فعال
هوش مصنوعی: هر زمان که یک چهره زیبا دچار نقص یا زشتی شود، آن نقص میتواند زیباییهایش را تحت تأثیر قرار دهد.
جز کز اصل نیک ناید فعل نیک
بار بد باشد چو بد باشد نهال
هوش مصنوعی: اگر اصل و ریشهی نیک وجود نداشته باشد، اعمال نیک هم از آن نتایج نمیگیرد. پس اگر ریشه و نهال بد باشد، ثمرهاش نیز به طور حتم بد خواهد بود.
در تن ناخوب فعل نیک را
جمع کن چون انگبین اندر سفال
هوش مصنوعی: در وجود جمع نکن کارهای بد را، بلکه کارهای خوب را مانند عسل که در ظرف سفالی قرار میگیرد، جمعآوری کن.
دیوت از طاعت پری گردد چنانک
چون به زر بندی کمر گردد دوال
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که وقتی انسان از اطاعت و فرمانبرداری دور میشود، همانند دیوی است که از طریق زرهای برهمزننده از کنترل خارج میشود. به عبارت دیگر، نافرمانی و دوری از مسئولیتها باعث به وجود آمدن فوضولی و هرج و مرج میشود، مانند دیوی که وقتی زره به خود میپوشد، قدرتش بیشتر میشود و بیقید و بند میشود.
نیک نام از صحبت نیکان شوی
همچو از پیغمبر تازی بلال
هوش مصنوعی: با دوستان خوب و نیکو معاشرت کنی، نام نیکو به دست میآوری، درست مانند بلال که از صحبت پیامبر اسلام به مقام و ارزش بالایی رسید.
چون سوی خورشید دارد روی خویش
ماه تابنده شود خوش خوش هلال
هوش مصنوعی: زمانی که ماه به سمت خورشید روی میآورد، درخشش آن به زیبایی و شکوه بیشتری تبدیل میشود.
دانیال از خیرها شد نامور
نامور نامد ز مادر دانیال
هوش مصنوعی: دانیال به خاطر کارهای نیکش معروف شد، و این شهرت به خاطر وجود او به دنیا آمد؛ او از مادرش زاده شد.
مر تو را نیکی سگالد یار تو
چون مر او را تو بوی نیکو سگال
هوش مصنوعی: به تو محبت و دوستی یاد دادهاند، همانطور که تو هم به او بویی خوش میدهی.
گر طمع داری مدیح از من همی
از مدیح من چرائی گنگ و لال؟
هوش مصنوعی: اگر به ستایش من امید داری، چرا از ستایش من همچون فردی گنگ و لال هستی؟
بیهمال است از خلایق مصطفی
تا گزیدش کردگار بیهمال
هوش مصنوعی: پیام این بیت به این معناست که پیامبر اسلام، مصطفی (ص)، از میان مردم و بندگان خدا به عنوان انسانی بیهمتا و منحصر به فرد انتخاب شده است، به طوری که خداوند او را بدون هیچ شریکی برگزیده و این امر نشانهی عظمت و اهمیت اوست.
راستی را پیشه کن کاندر جهان
نیست الا راستی عزمالرجال
هوش مصنوعی: راستگویی را انتخاب کن، زیرا جز راستی چیزی در این دنیا نیست که اراده و عزم مردان را شکل دهد.
راستی در کار برتر حیلت است
راستی کن تا نبایدت احتیال
هوش مصنوعی: در کارهای بزرگ، هوشیاری و تدبیر مهم است. اگر با صداقت رفتار کنی، نیازی به احتیاط و ترفند نخواهی داشت.
چون فرود آمد به جائی راستی
رخت بربندد از آنجا افتعال
هوش مصنوعی: وقتی به مکانی رسید، باید به درستی آنجا را ترک کند و از آن فاصله بگیرد.
جانور گردد همی از راستی
چون برآمیزد طبایع به اعتدال
هوش مصنوعی: زمانی که طبیعتها در وضعیت متعادل قرار گیرند، زندگی و جان به خوبی بهوجود میآید و رشد میکند.
جز به دین اندر نیابی راستی
حصن دین را راستی شد کوتوال
هوش مصنوعی: جز با ایمان نمیتوانی حقیقت را بیابی، چون نگهبان دین، فقط کسی است که به حقیقت ایمان دارد.
زشت بار است، ای برادر، بار آز
دور بفگن بار آز از پشت و یال
هوش مصنوعی: ای برادر، بار سنگین آز و امتحان را بر دوش نداشته باش، آن را کنار بگذار و از خود دور کن.
گر کمندی یابد از روی طمع
زود بندد گردن شیران شگال
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر طمع و سودجویی دست به کاری بزند، به سرعت قادر است حتی قویترین و ترسناکترین موجودات را به زنجیر بکشد.
ور بکاری آزمون را تخم آز
گر بروید بر نیارد جز محال
هوش مصنوعی: اگر بذر آزمایش را بکاری، چنانچه روید، نتیجهاش جز ناممکن نخواهد بود.
اسپ آزت سوی بدبختی برد
زینِ بختِ بد فرونه زین عقال
هوش مصنوعی: اسب تو به سمت بدبختی میتازد و از این سرنوشت شوم نمیتواند رهایی یابد.
من بر این مرکب فراوان تاختم
گرد عالم گه یمین و گه شمال
هوش مصنوعی: من با این اسب زیاد سفر کردهام و در تمام جهان چرخیدم، گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ.
زین سواری حاصلی نامد مرا
جز که دشت محنت و گرد ملال
هوش مصنوعی: از این سواری هیچ بهرهای نصیبم نشد مگر این که تشنهی زحمت و آکنده از غم و اندوه شدم.
زین اسپ آز ذُل است ای پسر
نعل او خواری، عنان او سؤال
هوش مصنوعی: ای پسر، این سپر از ذلت توست؛ نعل او نشانهی خواری و افسار او نشانهی ضعف است.
تا فرود آئی به آخر گرچه دیر
بر در شهر نُمیدی لامحال
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است دیر به مقصد برسی، اما در نهایت به آنجا خواهی رسید.
سوی شهر بینیازی ره بپرس
چند گردی کور و کر اندر ضلال؟
هوش مصنوعی: به شهر بینیازی چگونه میتوان رسید؟ آیا در این راه، کسانی که نابینا و ناشنوا هستند، فقط در گمراهی خواهند ماند؟
گرد دنیا چند گردی چون ستور؟
دور کن زین بد تنور این خشک نال
هوش مصنوعی: چرا باید به دوری از دنیا فکر کنیم؟ اینجا مانند آتش داغ و خشک است. بیایید از این شرایط نامطلوب دور شویم.
گر همی عز و جلالت بایدت
چون نگردی گرد دین ذوالجلال؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عزت و بزرگی هستی، چگونه میتوانی گرد دین خداوند بزرگ نگردی؟
عمر فانی را به دین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بیزوال
هوش مصنوعی: در زندگی کوتاه و زودگذر، به دین و ایمان بپرداز تا به زندگی و سلطنتی پایدار و ابدی دست یابی.
یافتهستی روزگار، امروز کن
خویشتن را نیک روز و نیک فال
هوش مصنوعی: امروز روز خوبی است، پس سعی کن خودت را در مسیر خوبی قرار بده و به فال نیک فکر کن.
آن جهان را این جهان چون آینه است
نیک بندیش اندر این نیکو مثال
هوش مصنوعی: دنیاهای مختلف به یکدیگر شباهت دارند و دقت در جهان حاضر میتواند به درک بهتر و شفافتری از جهان دیگر منجر شود.
گر گهی باشد خیال و گاه نه
پس چه چیزی تو، نگوئی، جز خیال؟
هوش مصنوعی: اگر گاهی فکر و خیال وجود داشته باشد و گاهی نه، پس چه چیزی را میتوانی نام ببری جز همین خیال و اندیشه؟
گر به دنیا در نبینی راه دین
وز ره دانش نیلفنجی کمال
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا راه دین را نبینی و از مسیر دانش به کمال نرسی، در حقیقت راهی نرفتهای.
بی گمان شو زانکه ناید حاصلی
زین سرای پر خیالت جز وبال
هوش مصنوعی: بدون شک، خود را از این خیالهای بیهوده رها کن، زیرا زندگی در این دنیا جز ضرر و زیان برای تو نخواهد داشت.
علم را از جایگاه او بجوی
سر بتاب از عمرو و زید و قیل و قال
هوش مصنوعی: به دنبال دانش و علم باش و از سخنان و نقل قولهای افراد غیر معتبر دوری کن.
قال اول جز پیمبر کس نگفت
وانگهی زی آل او آمد مقال
هوش مصنوعی: اولین بار کسی جز پیامبر (ص) چیزی نگفته است و سپس بعد از او، خاندان او نیز سخنانی مطرح کردهاند.
جز که زهرا و علی و اولادشان
مر رسول مصطفی را کیست آل؟
هوش مصنوعی: به جز زهرا و علی و فرزندانشان، آیا کسی دیگر از نسل پیامبر مصطفی وجود دارد؟
صفّ پیشین شیعیان حیدرند
جز که شیعت دیگران صفُّالنّعال
هوش مصنوعی: صفوف پیشین پیروان حیدر (علی) هستند، در حالی که دیگران فقط پیکان و سایههای او محسوب میشوند.
حبل ایزد حیدر است او را بگیر
وز فلان و بوفلان بگسل حبال
هوش مصنوعی: دست به دامانی از مولای علی (ع) بزن و ارتباطات ناسالم و دنیاطلبانه را قطع کن.
بیخطر باشد فلان با او چنانک
پیش زرگر بیخطر باشد کُلال
هوش مصنوعی: در موقعیت های خاص، انسانها باید در کنار کسانی باشند که به آنها اعتماد دارند، مانند اینکه یک کلال (نقاش) در کنار زرگر (طلاکار) احساس امنیت میکند. در واقع، وقتی در محیطی امن قرار داریم، میتوانیم با خیال راحت به کار خود ادامه دهیم.
تا نبودم من به حیدر متصل
علم حق با من نمیکرد اتصال
هوش مصنوعی: قبل از اینکه من به حیدر (علی) متصل شوم، علم حق با من هیچ ارتباطی نداشت و به من وصل نمیشد.
همچو این تاریک رویان روی من
تیره بود و تار بام و بیصقال
هوش مصنوعی: افرادی مانند اینکه چهرهشان تیره است، روزگار من نیز به گونهای تاریک و بیدرخشش بود.
چون به من برتافت نور علم او
روی دین را خالم اکنون، خوب خال
هوش مصنوعی: وقتی نور علم او بر من تابید، دین را زیبا و خالدار دیدم، مانند یک خال خوب بر چهره.
شعر من بر علم من برهان بس است
جان فزای و پاک چون آب زلال
هوش مصنوعی: شعر من نشانهای بر دانش من است که زندگیبخش و پاک مانند آب زلال است.

ناصرخسرو