گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱

ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش
هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است
بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟
این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت
فتنه چه شدی خیره تو بر صورت نیکوش؟
بیدار شو از خواب و نگه کن که دگر بار
بیدار شد این دهر شده بیهش و مدهوش
باغی که بد از برف چو گنجینه نداف
بنگرش به دیبای مخلق شده چون شوش
وین کوه برهنه شده را باز نگه کن
افگنده پرندین سلبی بر کتف و دوش
بربسته گل از ششتری سبز نقابی
و آلوده به کافور و به شنگرف بناگوش
بر عالم چشم دل بگمار به عبرت
مدهوش چرا مانده‌ای ای مدبر بی‌هوش؟
در باغ پدید آمد مینوی خداوند
بندیش و مقر آی به یزدان و به مینوش
بنگر که چه گویدت همی گنبد گردان
گفتار جهان را به ره چشمت بنیوش
گویندهٔ خاموش به جز نامه نباشد
بشنو سخن خوب ز گویندهٔ خاموش
گویدت همی: گرچه دراز است تو را عمر
بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش
دانی که بقا نیست مگر عمر، پس او را
بر چیز فنائی مده، ای غافل، و مفروش
این عاریتی تن عدوی توست عدو را
دانا نگرد خیره چنین تنگ در آگوش
ور عاریتی باز ستاندت تو رخ را
بر عاریتی هیچ مه بخراش و مه بخروش
از میش تن خویش به طاعت چو خردمند
در علم و عمل فایدهٔ خویش همی دوش
زین خانهٔ الفنج و زین معدن کوشش
بر گیر هلازاد و مرو لاغر و دریوش
پرهیز همی ورز، در الفغدن دانش
دایم ز ره چشم و ره گوش همی کوش
با طاعت و با فکرت خلوت کن ازیراک
مشغول شده ستند سفیهان به خلالوش
در طاعت بی‌طاقت و بی‌توش چرائی؟
ای گاه ستمگاری با طاقت و با توش!
چون بر تو هوای دل تو می‌بکشد تیر
در پیش هوا تو ز ره صبر فرو پوش
تو جوشن دین پوش، دل بی‌خردت را
بگداخته شو، گو، ز ره دیده برون جوش
در معده‌ ات بر جان تو لعنت کند امشب
نانی که به قهر از دگری بستده‌ای دوش
تو گردنت افراخته وان عاجز مسکین
بنهاده ز اندوه زنخ بر سر زانوش
هر چند تو را نوش کند جاهلی آتش
بر خیره مخور، کاتش هرگز نشود نوش
ای حجت اگر گنگ نخواهی که بمانی
در پیش خداوند، سوی حجت کن گوش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش
هوش مصنوعی: ای کسی که در تمام عمر خوابیده‌ای و با حالتی گیج و ناآگاه به زندگی می‌نگری، بر خود و زندگی‌ات هیچ توجهی نکرده‌ای و فراموش کرده‌ای که از زندگی و دنیا باید بهره‌برداری کنی.
هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است
بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟
هوش مصنوعی: هر زمانی که دل تو خواب است و به حالت بی‌توجهی به سر می‌برد، بیدار شدن تو چه فایده‌ای دارد؟ وقتی که تو مانند خرگوشی چشمانت باز است اما هنوز در خواب به سر می‌بری، فایده‌ای ندارد.
این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت
فتنه چه شدی خیره تو بر صورت نیکوش؟
هوش مصنوعی: این دنیا مانند نهنگی بزرگ است که تو را در خود غرق خواهد کرد. چرا در زیبایی او سرگردانی و غافل از خطرات هستی؟
بیدار شو از خواب و نگه کن که دگر بار
بیدار شد این دهر شده بیهش و مدهوش
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که از خواب غفلت بیدار شوی و ببینی که در این دنیا بار دیگر حالتی خواب‌آلود و بی‌خبر حاکم شده است.
باغی که بد از برف چو گنجینه نداف
بنگرش به دیبای مخلق شده چون شوش
هوش مصنوعی: باغی که بعد از ذوب شدن برف، مانند گنجینه‌ای باارزش به نظر می‌رسد، باید به آن نگریسته شود و زیبایی‌اش را همانند پارچه‌ای قیمتی که به خوبی بافته شده، مشاهده کرد.
وین کوه برهنه شده را باز نگه کن
افگنده پرندین سلبی بر کتف و دوش
هوش مصنوعی: کوهی که عاری از پوشش است را دوباره بپوشان و پرندگانی را که بر دوش و کتف آن نشسته‌اند، نگه‌دار.
بربسته گل از ششتری سبز نقابی
و آلوده به کافور و به شنگرف بناگوش
هوش مصنوعی: گل سرخی به رنگ سبز و آغشته به کافور و رنگ قرمز در ناحیه گوش، در جلوه‌ای زیبا و دلربا، نمایان شده است.
بر عالم چشم دل بگمار به عبرت
مدهوش چرا مانده‌ای ای مدبر بی‌هوش؟
هوش مصنوعی: به دنیا با چشم بصیرت نگاه کن و از تجربیات گذشته درس بگیر. چرا در حالت گیجی و سرگردانی باقی مانده‌ای ای کسی که باید به درستی تدبیر کنی؟
در باغ پدید آمد مینوی خداوند
بندیش و مقر آی به یزدان و به مینوش
هوش مصنوعی: در باغ، زیبایی های خداوند به نمایش درآمده و به فرشتگان و حضرت حق دعوت می‌شود تا در این زیبایی‌ها و نعمت‌ها شریک شوند.
بنگر که چه گویدت همی گنبد گردان
گفتار جهان را به ره چشمت بنیوش
هوش مصنوعی: بنگر به آسمان و نگاه کن که چه حرف‌هایی از جهان به تو می‌زند. به خوبی به این پیام‌ها گوش کن و آن را با چشمانت ببین.
گویندهٔ خاموش به جز نامه نباشد
بشنو سخن خوب ز گویندهٔ خاموش
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر سکوتش حرف نمی‌زند، فقط از طریق نوشته‌ها می‌توان او را درک کرد. بنابراین از گفته‌های خوب و دلنشین او بهره‌مند شو.
گویدت همی: گرچه دراز است تو را عمر
بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش
هوش مصنوعی: به تو می‌گوید: هرچند عمرت طولانی است، اما آن را به یکباره حساب کن، مانند شب گذشته و خوابش.
دانی که بقا نیست مگر عمر، پس او را
بر چیز فنائی مده، ای غافل، و مفروش
هوش مصنوعی: بدان که چیزی جز عمر برای بقا وجود ندارد، پس آن را به چیزی که از بین می‌رود نده، ای نادان، و آن را به چیز بی‌ارزش نفروش.
این عاریتی تن عدوی توست عدو را
دانا نگرد خیره چنین تنگ در آگوش
هوش مصنوعی: این بدن که تو داری امانتی از دشمنان توست، پس مراقب باش که عاقلانه رفتار کنی و در چنین موقعیت دشواری نباشی.
ور عاریتی باز ستاندت تو رخ را
بر عاریتی هیچ مه بخراش و مه بخروش
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو به صورت موقتی چیزی بدهد، بر صورت او هیچ‌گاه نکوئی و زیبایی نکن و او را از خود نرنجان.
از میش تن خویش به طاعت چو خردمند
در علم و عمل فایدهٔ خویش همی دوش
هوش مصنوعی: از جسم خود به مانند یک هوشمند رفتار کن؛ در علم و عمل، در هر دو به سود و منفعت خودت بیندیش.
زین خانهٔ الفنج و زین معدن کوشش
بر گیر هلازاد و مرو لاغر و دریوش
هوش مصنوعی: از این خانهٔ الکتریکی و از این معدن زحمت، تلاش کن و از فقر و تنگدستی دوری کن.
پرهیز همی ورز، در الفغدن دانش
دایم ز ره چشم و ره گوش همی کوش
هوش مصنوعی: سعی کن از آزار و آسیب دوری کنی و همیشه با دقت به آنچه می‌بینی و می‌شنوی توجه کن.
با طاعت و با فکرت خلوت کن ازیراک
مشغول شده ستند سفیهان به خلالوش
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعت و اندیشه‌ات، به تنها یی برو و از کسانی که بی‌فکری و بیهوده‌گویی می‌کنند، جدا شو؛ زیرا آنان در نادانی غرق شده‌اند.
در طاعت بی‌طاقت و بی‌توش چرائی؟
ای گاه ستمگاری با طاقت و با توش!
هوش مصنوعی: چرا در عبادت و بندگی بی‌تابی می‌کنی؟ ای کسی که در زمان ستمگری، با قدرت و تدبیر زندگی می‌کنی!
چون بر تو هوای دل تو می‌بکشد تیر
در پیش هوا تو ز ره صبر فرو پوش
هوش مصنوعی: وقتی دل تو به سمت کسی جلب می‌شود، باید قدرت صبر را به کار بگیری و خودت را کنترل کنی تا احساساتت تو را از مسیر درست منحرف نکند.
تو جوشن دین پوش، دل بی‌خردت را
بگداخته شو، گو، ز ره دیده برون جوش
هوش مصنوعی: تو باید از ایمان و اعتقاد خود محافظت کنی و دل بی‌خود و سرسختت را به آتش عشق و معرفت بسوزانی، پس آنچه را که در درونت است، به وضوح بیان کن و به دنیای بیرون نشان بده.
در معده‌ ات بر جان تو لعنت کند امشب
نانی که به قهر از دگری بستده‌ای دوش
هوش مصنوعی: امشب نانی که از کسی به زور گرفتی، در دل تو به جانت بد می‌گوید و تو را نفرین می‌کند.
تو گردنت افراخته وان عاجز مسکین
بنهاده ز اندوه زنخ بر سر زانوش
هوش مصنوعی: تو سر بلند کرده‌ای و آن بیچارهٔ ناتوان، از غم بر سر زانو نشسته است.
هر چند تو را نوش کند جاهلی آتش
بر خیره مخور، کاتش هرگز نشود نوش
هوش مصنوعی: هرچند که بی‌خبران به تو چنان چیزی می‌گویند که شگفت‌انگیز و دلپذیر به نظر می‌رسد، اما به صحبت‌های آنها توجه نکن، زیرا این حرف‌ها هرگز حقیقت ندارد و پایداری نخواهد داشت.
ای حجت اگر گنگ نخواهی که بمانی
در پیش خداوند، سوی حجت کن گوش
هوش مصنوعی: ای حجت، اگر نمی‌خواهی که در پیشگاه خداوند گنگ و بی‌صدا بمانی، باید به حجت توجه کنی و گوش‌سپاری.

حاشیه ها

1392/08/21 15:11
محمد

خرگوش با چشم باز میخوابد اما هشیاری ندارد چشمانش باز است در حال خواب