گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸

بفریفت این زمان چو آهرمنش
تا همچو موم نرم کند آهنش
هرکو به گرد این زن پرمکر گشت
گر ز آهنست نرم کند گردنش
گر خیر خیر کرد نخواهی ستم
بر خویشتن حذر کن ازین بد کنش
این دهر بی‌وفا که نزاید هگرز
جز شر و شور از شب آبستنش
ایمن مشو زکینهٔ او ای پسر
هرچند شادمان بود و خوش‌منش
بر روی بی‌خرد نبود شرم و آب
پرهیز کن مگرد به پیرامنش
از تن به تیغ تیز جدا کرده به
آن سر که باک نیستش از سرزنش
چون مرد شوربخت شد و روز کور
خشکی و درد سر کند از روغنش
هر چ او گران بخرد ارزان شود
در خنب و خنبه ریگ شود ارزنش
بر هرکه تیر راست کند بخت بد
بر سینه چون خمیر شود جوشنش
چون تنگ سخت کرد برو روزگار
جامهٔ فراخ تنگ شود بر تنش
ابر بهار و باد صبا نگذرند
با بخت گشته بر در و بر روزنش
وان را که روزگار مساعد شود
با ناوکی نبرد کند سوزنش
ور بنگرد به دشت سوی خار خشک
از شاخ او سلام کند سوسنش
پروین به جای قطره ببارد ز میغ
گر میغ بگذرد ز بر برزنش
آویخته است زهرش در نوش او
آمیخته است تیره‌ش با روشنش
وین زهرگن ز ما کند از بهر او
روشن چو زهره روی چو آهرمنش
آگه منم ز خوی بد او ازانک
کس نازمود هرگز بیش از منش
زی من یکی است نیک و بد دهر ازانک
سورش بقا ندارد و نه شیونش
مفگن سپر چو تیغ بر آهخت و نیز
غره مشو به لابهٔ مرد افگنش
گر روی تو به کینه بخواهد شخود
چون عاقلان به صبر بچن ناخنش
بر دشمن ضعیف مدار ایمنی
وز خویشتن به نیکوی ایمن کنش
وان را که دست خویش بیابی برو
غافل مباش و بیخ ز بن برکنش
وان را که حاسد است حسد خود بس است
اندر دل ایستاده به پاداشنش
زان رنجه‌تر کسی نبود در جهان
کاندر دلش نشسته بود دشمنش
هرکو زنفس خویش بترسد کسی
نتواند، ای پسر، که کند ایمنش
احسنت و زه مگوی بدآموز را
زیرا که پاک نیست دل و دامنش
خواهد که خرمن تو بسوزند نیز
هر مدبری که سوخته شد خرمنش
دست از دروغ زن بکش و نان مخور
با کرویا و زیره و آویشنش
وصف دروغ نیز دروغ است ازانک
پایان رود طبیعت پالاونش
مشنو دروغ تا نشوی خوار ازانک
چون سیم قلب قلب بود خازنش
در هاونی که صبر بکوبد طبیب
چون صبر تلخ تلخ شود هاونش
گلشن چو کرد مرد درو کاه دود
گلخن شود زدود سیه گلشنش
ز اندیشگان بیهده زاید دروغ
همچون شبه سیاه بود معدنش
پر نور ایزد است دل راست گوی
ز اسفندیار داد خبر بهمنش
چون راست بود خوب نماید سخن
در خوب جامه خوب شود آگنش
از علم زاید و زخرد قول راست
چون مرد نیک نیک بود مسکنش
فرزند جز کریم نباشد بخوی
چون همچو مرد بود نکوخو زنش
ای حجت زمین خراسان بگوی
بر راستی سخن که توی ضامنش
ابلیس در جزیرهٔ تو برنشست
بر بی‌فسار سخت کش توسنش
سالوک‌وار زد به کمرش اندرون
از بهر حرب دامن پیراهنش
جز صبر هیچ حیله ندانم تو را
با مکر دیو و با سپه کودنش
خاموش تو که گوش خرد کر کرد
بر زیر و بم حنجرهٔ مذنش
هرچند بی‌شمار مر او را فن است
خوار است سوی مرد ممیز فنش
هرک اعتماد کرد بر این بی‌وفا
از بیخ و بار برکند این ریمنش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفریفت این زمان چو آهرمنش
تا همچو موم نرم کند آهنش
هوش مصنوعی: در این زمان، او به گونه‌ای فریبنده و نیرنگ‌آمیز عمل می‌کند که مانند آهرمن (نیروی شر) است و هدفش این است که دل و اراده‌اش را به نرمی و لطافت تبدیل کند، مانند اینکه آهن را به شکل موم نرم کند.
هرکو به گرد این زن پرمکر گشت
گر ز آهنست نرم کند گردنش
هوش مصنوعی: هر کس که به دور این زن فریبنده بیفتد، اگر چه در ابتدا قوی و استوار باشد، بالاخره ضعیف و تسلیم خواهد شد.
گر خیر خیر کرد نخواهی ستم
بر خویشتن حذر کن ازین بد کنش
هوش مصنوعی: اگر کارهای خوب انجام دهی، نباید به خودت ظلم کنی و از رفتارهای نادرست پرهیز کن.
این دهر بی‌وفا که نزاید هگرز
جز شر و شور از شب آبستنش
هوش مصنوعی: در این دنیا، که به نظر می‌رسد بی‌رحم و غیرقابل اعتماد است، جز درد و آشفتگی از آنچه که در دل شب پرورش می‌یابد، پیداش نمی‌شود.
ایمن مشو زکینهٔ او ای پسر
هرچند شادمان بود و خوش‌منش
هوش مصنوعی: از او ایمن نباش پسر، هرچند که به نظر می‌رسد خوشحال و خوش‌رفتار است.
بر روی بی‌خرد نبود شرم و آب
پرهیز کن مگرد به پیرامنش
هوش مصنوعی: بر روی نادان، نه شرمی وجود دارد و نه احتیاطی. پس از نزدیک او دوری کن.
از تن به تیغ تیز جدا کرده به
آن سر که باک نیستش از سرزنش
هوش مصنوعی: کسی که خود را از جسمش جدا کرده، به آن حدی رسیده که از سرزنش‌ها واهمه‌ای ندارد.
چون مرد شوربخت شد و روز کور
خشکی و درد سر کند از روغنش
هوش مصنوعی: زمانی که مرد، بدبختی را تجربه می‌کند و روزگارش به تاریکی می‌گراید، رنج و درد را با تلخی و مشکلاتش تحمل می‌کند.
هر چ او گران بخرد ارزان شود
در خنب و خنبه ریگ شود ارزنش
هوش مصنوعی: هر چه که شخصی با هزینه بالا خریداری کند، در واقع با کم ارزش‌تر شدنش از وضعیت اولیه، به تلاشی بیهوده و بی‌فایده تبدیل می‌شود.
بر هرکه تیر راست کند بخت بد
بر سینه چون خمیر شود جوشنش
هوش مصنوعی: بر کسی که به طور مستقیم و بی‌پروا به دیگران آسیب می‌زند، سرنوشت بد مانند زره‌ای نرم بر قلبش سایه می‌افکند.
چون تنگ سخت کرد برو روزگار
جامهٔ فراخ تنگ شود بر تنش
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار سخت و دشوار می‌شود، انسان احساس می‌کند که مشکلاتش به اندازه‌ای زیاد است که دیگر نمی‌تواند در راحتی و آسایش زندگی کند. این شرایط باعث می‌شود که او مانند لباسی که تنگ شده، احساس فشار و محدودیت کند.
ابر بهار و باد صبا نگذرند
با بخت گشته بر در و بر روزنش
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری و نسیم‌های صبحگاهی از کنار شخصی که دچار ناامیدی و بداقبالی شده‌اند، عبور نمی‌کنند و به او نزدیک نمی‌شوند.
وان را که روزگار مساعد شود
با ناوکی نبرد کند سوزنش
هوش مصنوعی: کسی که زمانه به او رو کند، با ذره‌ای تلاش هم می‌تواند سختی‌ها را پشت سر بگذارد و به موفقیت برسد.
ور بنگرد به دشت سوی خار خشک
از شاخ او سلام کند سوسنش
هوش مصنوعی: اگر به دشت نگاه کند و ببیند که خاری خشک از شاخه‌اش بیرون آمده، سوسن (گلی زیبا و نمادین) به او سلام خواهد کرد.
پروین به جای قطره ببارد ز میغ
گر میغ بگذرد ز بر برزنش
هوش مصنوعی: اگر ابر بر سر زمین ببارد، پروین نیز باید به جای قطره‌های باران بارش داشته باشد. در واقع، این تصویر نشان‌دهنده تأثیر و ارتباط عمیق بین عناصر طبیعت است.
آویخته است زهرش در نوش او
آمیخته است تیره‌ش با روشنش
هوش مصنوعی: زهرش را در نوش خود آویخته و تاریکی‌اش را با روشنی‌اش آمیخته است.
وین زهرگن ز ما کند از بهر او
روشن چو زهره روی چو آهرمنش
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که یک موجود زهرآگین یا خطرناک به خاطر او روشن و زیبا شده است، درست مانند اینکه زهره (سیاره) به خاطر زیبایی و روشنی‌اش شبیه آهرمن (شخصیتی از افسانه‌ها) گشته است. در واقع، این تصویر تشبیهی است که به خوبی و زیبایی روشنایی در برابر تاریکی یا خطر اشاره دارد.
آگه منم ز خوی بد او ازانک
کس نازمود هرگز بیش از منش
هوش مصنوعی: من به خاطر طبیعت بد او آگاه هستم، زیرا هیچ‌کس هرگز فراتر از آنچه که من هستم، او را نازیده است.
زی من یکی است نیک و بد دهر ازانک
سورش بقا ندارد و نه شیونش
هوش مصنوعی: دیگرانی که در دنیا وجود دارند، هم خوبی و هم بدی را دارند، اما این حال و روز آنها دائمی نیست و نه درد و ناله آن‌ها پایدار خواهد ماند.
مفگن سپر چو تیغ بر آهخت و نیز
غره مشو به لابهٔ مرد افگنش
هوش مصنوعی: مبادا به خودت اجازه دهی که به خاطر چهرهٔ ظاهری یا صحبت های فریبنده کسی، گول بخوری. وقتی که او با تیغ بر تو حمله می‌کند، خودت را مانند سپری مقاوم نگه‌دار و فریب نخور.
گر روی تو به کینه بخواهد شخود
چون عاقلان به صبر بچن ناخنش
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات با کینه به من نگاه کند، مانند عاقل‌ها با صبر، ناخن‌هایش را می‌چینم.
بر دشمن ضعیف مدار ایمنی
وز خویشتن به نیکوی ایمن کنش
هوش مصنوعی: بر روی دشمنان خود احساس امنیت نکن و سعی کن خود را به روشنی و خوبی حفظ کنی.
وان را که دست خویش بیابی برو
غافل مباش و بیخ ز بن برکنش
هوش مصنوعی: هرجا که کسی را که در کار خود توانمند و دارای صلاحیت می‌بینی، غفلت نکن و از ریشه و به طور کامل او را حمایت کن و در کنار او قرار بگیر.
وان را که حاسد است حسد خود بس است
اندر دل ایستاده به پاداشنش
هوش مصنوعی: کسی که حسد می‌ورزد، خودش باید با حسدش بسازد، زیرا حسادت او در دلش برایش عذاب می‌آورد.
زان رنجه‌تر کسی نبود در جهان
کاندر دلش نشسته بود دشمنش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دنیا بیشتر از کسی که در دلش دشمنی دارد، رنج نمی‌کشد.
هرکو زنفس خویش بترسد کسی
نتواند، ای پسر، که کند ایمنش
هوش مصنوعی: هر کس از نفس خود بترسد و مراقب رفتار و گفتارش باشد، نمی‌تواند کسی او را به خطر بیندازد، ای پسر، زیرا خودش را در امان نگه می‌دارد.
احسنت و زه مگوی بدآموز را
زیرا که پاک نیست دل و دامنش
هوش مصنوعی: بهتر است که سخن بدآموز را نگویم، زیرا دل و اخلاق او پاک نیست.
خواهد که خرمن تو بسوزند نیز
هر مدبری که سوخته شد خرمنش
هوش مصنوعی: هر کسی که خود در آتش دشواری‌ها سوخته باشد، آرزو دارد که دیگران نیز در آتش مشکلاتشان بسوزند.
دست از دروغ زن بکش و نان مخور
با کرویا و زیره و آویشنش
هوش مصنوعی: دست از گفتن دروغ بردار و با کسانی که به ناحق زندگی می‌کنند، معاشرت نکن.
وصف دروغ نیز دروغ است ازانک
پایان رود طبیعت پالاونش
هوش مصنوعی: توصیف نادرست نیز خود نوعی نادرستی است، زیرا در نهایت ذات واقعی چیزها را پنهان می‌کند.
مشنو دروغ تا نشوی خوار ازانک
چون سیم قلب قلب بود خازنش
هوش مصنوعی: سخن دروغ نشنو که به این ترتیب کم‌ارزش خواهی شد، زیرا قلب همچون سیم است که می‌تواند احساسات و رازها را در خود نگهداری کند.
در هاونی که صبر بکوبد طبیب
چون صبر تلخ تلخ شود هاونش
هوش مصنوعی: اگر صبر را در هاون بکوبیم، طبیب می‌بیند که صبر تلخ می‌شود و خود هاون هم تلخ می‌شود.
گلشن چو کرد مرد درو کاه دود
گلخن شود زدود سیه گلشنش
هوش مصنوعی: وقتی مردی در گلشن زحمت می‌کشد، مانند اینکه کاه و خاکستر از آتش در زیر زمین برطرف می‌شود، سیاهی و کثیفی این گلشن نیز از بین می‌رود.
ز اندیشگان بیهده زاید دروغ
همچون شبه سیاه بود معدنش
هوش مصنوعی: تفکرات بی‌فایده مانند دروغی می‌مانند که از عمق تاریکی سرچشمه می‌گیرد.
پر نور ایزد است دل راست گوی
ز اسفندیار داد خبر بهمنش
هوش مصنوعی: دل راست و روشن، نور الهی را در خود دارد و به واسطه‌ی اسفندیار، پیام یا خبر را به بهمنش می‌رساند.
چون راست بود خوب نماید سخن
در خوب جامه خوب شود آگنش
هوش مصنوعی: وقتی که سخن راست و درست باشد، در ظاهر نیز زیبا و خوشایند به نظر می‌رسد؛ همان‌طور که وقتی آتشی درست و سالم باشد، در ظرف زیبا و مناسب نیز جلوه‌گری می‌کند.
از علم زاید و زخرد قول راست
چون مرد نیک نیک بود مسکنش
هوش مصنوعی: علم و خرد باعث می‌شود که انسان به درستی سخن بگوید. بنابراین کسی که نیکوکار است، همیشه در جایی مناسب و درست قرار دارد.
فرزند جز کریم نباشد بخوی
چون همچو مرد بود نکوخو زنش
هوش مصنوعی: فرزندی که از فرد بزرگوار برآمده باشد، به نیکی و خوبی پرورش خواهد یافت. مانند مردی که خود خوب بوده، همسرش نیز باید نیکو باشد.
ای حجت زمین خراسان بگوی
بر راستی سخن که توی ضامنش
هوش مصنوعی: ای نماینده و نشانه حق بر روی زمین، ای کسی که در خراسان هستی، بگو و بر صداقت کلامت تأکید کن، زیرا تو از آنچه می‌گویی حمایت می‌کنی و ضمانت‌کننده‌اش هستی.
ابلیس در جزیرهٔ تو برنشست
بر بی‌فسار سخت کش توسنش
هوش مصنوعی: ابلیس در سرزمین تو نشسته و بر اسب پرسرعتش سوار است، در حالی که هیچ افساری بر آن نیست.
سالوک‌وار زد به کمرش اندرون
از بهر حرب دامن پیراهنش
هوش مصنوعی: او همچون سالکانی که در سفر هستند، کمرش را محکم کرده و لباسش را برای ورود به میدان جنگ آماده کرده است.
جز صبر هیچ حیله ندانم تو را
با مکر دیو و با سپه کودنش
هوش مصنوعی: به غیر از صبر، هیچ راهی برای مقابله با نیرنگ‌های تو نمی‌شناسم، حتی اگر در برابر دیو و سپاهی از کودکان باشم.
خاموش تو که گوش خرد کر کرد
بر زیر و بم حنجرهٔ مذنش
هوش مصنوعی: سکوت کن؛ زیرا گوش عقل را با صداهای زیر و بم صدای خواننده‌ات کر کردی.
هرچند بی‌شمار مر او را فن است
خوار است سوی مرد ممیز فنش
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او مهارت‌های زیادی دارد، اما در برابر مردی که توانایی تشخیص و قضاوت دارد، تابع و خوار است.
هرک اعتماد کرد بر این بی‌وفا
از بیخ و بار برکند این ریمنش
هوش مصنوعی: هر کسی که به این بی‌وفا اعتماد کند، از ریشه و بنیادش نابود خواهد شد.

حاشیه ها

1399/09/28 11:11
مرادی

فکر کنم بیت چهارم کلمه آخر مصرح اول هگرز اشتباهه و هرگز باشه

1400/01/24 15:03
س

هگرز درست است

1400/01/24 15:03
س

بیت 9:
هرچ

1404/07/12 22:10
برمک

بفریفت این زمان چو آهرمنش

تا همچو موم نرم کند آهنش

بر روی بی‌خرد نبود شرم و آب

پرهیز کن مگرد به پیرامنش

از تن به تیغ تیز جدا کرده به

آن سر که باک نیستش از سرزنش

چون مرد شوربخت شد و روز کور

خشکی و درد سر کند از روغنش

هر چ او گران بخرد ارزان شود

در خنب و خنبه ریگ شود ارزنش

 

 

چون تنگ سخت کرد برو روزگار

جامهٔ فراخ تنگ شود بر تنش

آویخته است زهرش در نوش او

آمیخته است تیره‌ش با روشنش

آگه منم ز خوی بد او ازانک

کس نازمود هرگز بیش از منش

دست از دروغ زن بکش و نان مخور

با کرویا و زیره و آویشنش