گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰

مرد را خوار چه دارد؟ تن خوش خوارش
چون تو را خوار کند چون نکنی خوارش ؟
هر که او انده و تیمار تو را کوشد
تو بخیره چه خوری انده و تیمارش؟
تن همان خاک گران سیه است ار چند
شاره زربفت کنی قرطه و شلوارش
تن تو خادم این جان گرانمایه است
خادم جان گرانمایه همی دارش
گر نخواهی که تو را خوار و زبون گیرد
برتر از قدرش و مقدارش مگذارش
تن درخت است و خرد بار و، دروغ و مکر
خس و خار است، حذر کن ز خس و خارش
خار و خس بفگن از این شهره درخت ایرا
کز خس و خار نیابی مزه جز خارش
یار خرماست یکی خار، بتر یاری
یار بد عار بود دایم بر یارش
یار بد خار توست، ای پسر، از یارت
دور باش و به جز از خار مپندارش
یار چون خار تو را زود بیازارد
گر نخواهی که بیازاری مازارش
هر که با اوت همی صحبت رای آید
بر رس، ای پور، نخست از ره و رفتارش
سیرت خوب طلب باید کرد از مرد
گرچه خوب است مشو غره به دیدارش
صورت خوب بسی باشد بی حاصل
بر در و درگه و بر خانه و دیوارش
گرچه خرما بن سبز است، درخت سبز
هست بسیار که خرما نبود بارش
هرکه بی‌سیرت خوب است و نکو صورت
جز همان صورت دیوار مینگارش
بد کنش را به سخن دست مده بر بد
که به تو باز رسد سرزنش از کارش
سر پیکان نشود در سپر و جوشن
تا نباشد سپس اندر پر و سوفارش
صحبت نادان مگزین که تبه دارد
اندکی فایده را یاوهٔ بسیارش
میوه چون اندک باشد به درختی بر
بی‌مزه ماند در برگ به خروارش
ره و هنجار ستمگار همه زشت است
ای خردمند مرو بر ره و هنجارش
هرکه او بر ره کفتار رود، بی‌شک
سوی مردار نماید ره کفتارش
مرد را چون نبود جز که جفا، پیشه
مارش انگار نه مردم، سوی ما مارش
مار مردم نیت بد بود اندر دل
بد نیت را جگر افگار کند مارش
هر که را قولش با فعل نباشد راست
در در دوستی خویش مده بارش
سیر گرداندت از گفتن بی‌معنی
تا مگر سیر کنی معدهٔ ناهارش
هم از آن کیسه دهش نقد که او دادت
نقد او باید بردنت به بازارش
زرق پیش آر چو رزاق شود با تو
سر به سر باش و همی باش به مقدارش
گر همی خفته گمانیت برد خفته است
خفته بگذار و مکن بیهده بیدارش
سخن از مردم دین‌دار شنو، وان را
که ندارد دین، منگر سوی دینارش
زنگ دارد دل بد دین، من ازان ترسم،
که بیالاید زو دلت به زنگارش
نه مکان است سخن را سر بی‌مغزش
نه مقر است خرد را دل چون قارش
نیست آمیخته با آب هنر خاکش
نیست آویخته در پود خرد تارش
نبری رنج برو بهتر، چون رنجه است
او ز گفتار تو، همچون تو ز گفتارش
خویشتن رنجه مکن نیز چو می‌دانی
که نخواهندت پرسید ز کردارش
چه شوی غره به راهش چو همی بینی
که همی غره کند گنبد دوارش؟
رنجه و افگار شوی زو که چو خار است او
خارت افگار کند چون کنی افگارش
به حذر باش، نباید که چو می‌کوشی
خود نگیریش و، بمانی تو گرفتارش
نیک بنگر که کجا می‌بردت گیتی
چون همی تازی بر مرکب رهوارش
از تو هموار همی دزدد عمرت را
چرخ بیدادگر و گشتن هموارش
پارش امسال فسانه است به پیش ما
هم فسانه شود امسالش چون پارش
نیست دشوار جهان بدتر از آسانش
چون همی بگذرد آسانش و دشوارش
زو مبین نیک و بد و زشت و نکو هرگز
بل ز سازندهٔ او بین و ز سالارش
چون همی بر من زنهار خورد دنیا
خویشتن چون دهی، ای پور، به زنهارش؟
هر که را چرخ ستمگار برد بر گاه
بفگند باز خود از گاه نگونسارش
تا به پیکار بود، صلح طمع می‌دار
چون به صلح آمد می‌ترس ز پیکارش
چاره کن، خوش خوش ازو دست بکش، زیرا
یله بایدت همی کرد به ناچارش
این جهان پیرزنی سخت فریبنده‌است
نشود مرد خردمند خریدارش
پیش ازان کز تو ببرد تو طلاقش ده
مگر آزاد شود گردنت از عارش
سخن حجت مرغی است که بر دانا
پند بارد همه از پرش و منقارش
گر به پند اندر رغبت کنی، ای خواجه،
پند نامه است تو را دفتر و اشعارش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرد را خوار چه دارد؟ تن خوش خوارش
چون تو را خوار کند چون نکنی خوارش ؟
هوش مصنوعی: آیا مرد را چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟ اگر بدن زیبا و خوش‌فرم تو او را کوچک و خوار کند، پس چرا خودت او را خوار نمی‌کنی؟
هر که او انده و تیمار تو را کوشد
تو بخیره چه خوری انده و تیمارش؟
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد اندوه و درد تو را از تو بگیرد، تو چه فایده‌ای از اندوه و درد او برای خودت می‌بینی؟
تن همان خاک گران سیه است ار چند
شاره زربفت کنی قرطه و شلوارش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جسم انسان مانند خاک تاریک و سنگین است و حتی اگر انسان خود را با لباس‌های زیبا و گران‌قیمت بپوشاند، هنوز هم در عمق، همان ماده‌ی خاکی و ساده باقی خواهد ماند. به عبارتی، تغییرات ظاهری نمی‌تواند ماهیت اصلی و ساده انسان را تغییر دهد.
تن تو خادم این جان گرانمایه است
خادم جان گرانمایه همی دارش
هوش مصنوعی: بدن تو خدمتگزار این روح ارزشمند است و باید همیشه از آن محافظت کنی.
گر نخواهی که تو را خوار و زبون گیرد
برتر از قدرش و مقدارش مگذارش
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی که کسی تو را حقیر و بی‌ارزش ببیند، پس باید او را بیش از حد ظرفیت و شایستگی‌اش ارزیابی نکنی.
تن درخت است و خرد بار و، دروغ و مکر
خس و خار است، حذر کن ز خس و خارش
هوش مصنوعی: تن انسان مانند تنه درخت است و عقل و دانش مانند میوه‌های آن درخت می‌باشد. اما دروغ و نیرنگ مانند علف‌های هرز و خارهایی هستند که بر سر راه ما قرار دارند. بنابراین باید از این علف‌های هرز و خارش‌ها دوری کرد.
خار و خس بفگن از این شهره درخت ایرا
کز خس و خار نیابی مزه جز خارش
هوش مصنوعی: از درختان این سرزمین دور شو، زیرا که در اینجا جز خارش، طعمی از گیاهان نمی‌توانی چشید.
یار خرماست یکی خار، بتر یاری
یار بد عار بود دایم بر یارش
هوش مصنوعی: دوستی مانند خرما میوه‌ای شیرین و خوشمزه است، اما اگر در کنار آن خاری باشد، اخلاق بد دوستانه باعث شرمندگی و ناراحتی می‌شود. بنابراین بهتر است که انسان در دوستی‌های خود دقت کند و از دوستان بد دوری کند.
یار بد خار توست، ای پسر، از یارت
دور باش و به جز از خار مپندارش
هوش مصنوعی: دوست تو مانند خار است، ای پسر، از او دور بمان و او را جز خار نپندار.
یار چون خار تو را زود بیازارد
گر نخواهی که بیازاری مازارش
هوش مصنوعی: اگر دوستی که به تو نزدیک است، تو را زود آزار دهد، بهتر است که خود را به زحمت نیندازی و او را آزار ندهی.
هر که با اوت همی صحبت رای آید
بر رس، ای پور، نخست از ره و رفتارش
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو صحبت می‌کند، باید در رفتار و راه و رسم خود درستگویی و درست رفتاری نشان دهد. ای پسر، این اولین شرط است.
سیرت خوب طلب باید کرد از مرد
گرچه خوب است مشو غره به دیدارش
هوش مصنوعی: برای داشتن شخصیت خوب، باید از انسان های شایسته الگو گرفت، گرچه دیدن آنها به تنهایی کافی نیست و نباید به ظاهر آنها فریب خورد.
صورت خوب بسی باشد بی حاصل
بر در و درگه و بر خانه و دیوارش
هوش مصنوعی: چهره زیبا ممکن است در مکان‌های مختلف مانند در و دیوار خانه ظاهری دل‌فریب داشته باشد، اما این زیبایی به خودی خود ارزشی ندارد.
گرچه خرما بن سبز است، درخت سبز
هست بسیار که خرما نبود بارش
هوش مصنوعی: هرچند درختان سبز زیادی وجود دارند، اما تنها درختی که خرما می‌دهد، درخت خرماست.
هرکه بی‌سیرت خوب است و نکو صورت
جز همان صورت دیوار مینگارش
هوش مصنوعی: هر کسی که فقط ظاهری زیبا دارد اما در باطن بی‌سیرت است، در واقع هیچ تفاوتی با دیواری که فقط ظاهرش زیباست ندارد.
بد کنش را به سخن دست مده بر بد
که به تو باز رسد سرزنش از کارش
هوش مصنوعی: اگر با فردی بد رفتار برخورد کنی، سخن بدی به او نزن؛ زیرا ممکن است این سخنان در نهایت به خودت برگردد و باعث سرزنشت شود.
سر پیکان نشود در سپر و جوشن
تا نباشد سپس اندر پر و سوفارش
هوش مصنوعی: برای حفاظت و ایمنی واقعی، نمی‌توان تکیه به ابزارها و تجهیزات کرد، بلکه باید در ابتدا خود را به خوبی آماده و مجهز کرد.
صحبت نادان مگزین که تبه دارد
اندکی فایده را یاوهٔ بسیارش
هوش مصنوعی: با نادان صحبت نکن، زیرا که سخنانش کمترین فایده‌ای ندارد و بیشتر بیهوده است.
میوه چون اندک باشد به درختی بر
بی‌مزه ماند در برگ به خروارش
هوش مصنوعی: وقتی که میوه های یک درخت کم باشد، آن درخت در برگ هایش هم بی‌مزه و کم رونق خواهد بود.
ره و هنجار ستمگار همه زشت است
ای خردمند مرو بر ره و هنجارش
هوش مصنوعی: ای خردمند، بدان که راه و قوانین ستمگران همگی ناپسند و زشت است، پس هرگز به این راه و اصول آنها نرو.
هرکه او بر ره کفتار رود، بی‌شک
سوی مردار نماید ره کفتارش
هوش مصنوعی: هرکس که در مسیر کفتارها قدم بردارد، به طور حتم به سوی مردار خواهد رفت.
مرد را چون نبود جز که جفا، پیشه
مارش انگار نه مردم، سوی ما مارش
هوش مصنوعی: وقتی مردی جز ستم و بی‌رحمی چیزی ندارد، به نظر می‌رسد که او مانند ماری است که نه تنها انسانی ندارد، بلکه حتی به ما هم حمله می‌کند.
مار مردم نیت بد بود اندر دل
بد نیت را جگر افگار کند مارش
هوش مصنوعی: مردم در دل خود نیت بدی داشتند و این نیت بد، به روح و جان آن‌ها آسیب می‌زند. مانند ماری که به خاطر بدی خود، درونش را می‌خورد.
هر که را قولش با فعل نباشد راست
در در دوستی خویش مده بارش
هوش مصنوعی: هر کسی که سخنش با عملش همخوانی نداشته باشد، نباید در دوستی و رابطه‌اش به او اعتماد کنی.
سیر گرداندت از گفتن بی‌معنی
تا مگر سیر کنی معدهٔ ناهارش
هوش مصنوعی: با صحبت‌های بی‌هدف و بی‌معنی، تو را به گردش درآورند تا شاید بتوانی معده‌ات را پر کنی.
هم از آن کیسه دهش نقد که او دادت
نقد او باید بردنت به بازارش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی چیزی به تو داده است، همان چیز را باید در زمان مناسب و به شیوه‌ای مناسب استفاده کنی. باید به یاد داشته باشی که هر چیزی زمان و مکان خاص خود را دارد و باید در جا و زمان درست از آن بهره‌برداری کنی.
زرق پیش آر چو رزاق شود با تو
سر به سر باش و همی باش به مقدارش
هوش مصنوعی: هرچند که روزگار پرفراز و نشیبی داری، باید آرام و همراه با صبر و شکیبایی پیش بروی و به اندازه کافی از نعمت‌ها و فرصت‌ها بهره‌وری.
گر همی خفته گمانیت برد خفته است
خفته بگذار و مکن بیهده بیدارش
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی کسی که خوابیده است، بیدار می‌شود، بهتر است او را همان‌طور که هست بگذاری و بی‌دلیل او را بیدار نکنید.
سخن از مردم دین‌دار شنو، وان را
که ندارد دین، منگر سوی دینارش
هوش مصنوعی: به حرف‌های کسانی که دیندار هستند گوش کن و به کسی که دینداری ندارد نگاه نکن.
زنگ دارد دل بد دین، من ازان ترسم،
که بیالاید زو دلت به زنگارش
هوش مصنوعی: دل پر از زنگ و ناپاکی است، و من نگرانم که این زنگار به دلم سرایت کند و آن را هم آلوده کند.
نه مکان است سخن را سر بی‌مغزش
نه مقر است خرد را دل چون قارش
هوش مصنوعی: سخن بی‌مغز نمی‌تواند جایگاهی داشته باشد و دل بدون فهم و خرد به اندازه قشر یک قارچ هم ارزش ندارد.
نیست آمیخته با آب هنر خاکش
نیست آویخته در پود خرد تارش
هوش مصنوعی: هنر از آب جدا است و خاک آن به اندیشه و خرد مربوط نمی‌شود. تار و پود آن در دل زیرساخت‌های فکری و اندیشه‌ای نهفته است.
نبری رنج برو بهتر، چون رنجه است
او ز گفتار تو، همچون تو ز گفتارش
هوش مصنوعی: اگر کسی از شنیدن حرف‌های تو رنج می‌برد، بهتر است که تو هم از او دوری کنی، چرا که او از سخنان تو ناراحت است، همان‌طور که تو از سخنان او ناراحت می‌شوی.
خویشتن رنجه مکن نیز چو می‌دانی
که نخواهندت پرسید ز کردارش
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده، چون می‌دانی که دیگران از رفتار تو سوالی نخواهند کرد.
چه شوی غره به راهش چو همی بینی
که همی غره کند گنبد دوارش؟
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که نباید به قدرت و عظمت ظاهری چیزها مغرور شویم، زیرا ممکن است همانند گنبد آسمان، به ظاهر بزرگ و باشکوه باشد اما در واقع ممکن است عواقب ناخوشایندی برایمان داشته باشد. به عبارت دیگر، اگر فقط به ظواهر نگاه کنیم و فریب آن‌ها را بخوریم، ممکن است به خطر بیفتیم.
رنجه و افگار شوی زو که چو خار است او
خارت افگار کند چون کنی افگارش
هوش مصنوعی: اگر از او رنجیده و ناراحت شوی، مانند خار است که تو را می‌آزارد. وقتی او را آزار دهی، خودت هم دچار ناراحتی می‌شوی.
به حذر باش، نباید که چو می‌کوشی
خود نگیریش و، بمانی تو گرفتارش
هوش مصنوعی: مواظب باش، نباید تلاش کنی چیزی را به دست آوری و در عوض خودت را درگیر آن کنی و اسیرش شوی.
نیک بنگر که کجا می‌بردت گیتی
چون همی تازی بر مرکب رهوارش
هوش مصنوعی: خوب نگاه کن که زندگی تو را به کدام سمت می‌برد، همانند یک سوارکار تند و تیز که بر روی اسب چابک خود حرکت می‌کند.
از تو هموار همی دزدد عمرت را
چرخ بیدادگر و گشتن هموارش
هوش مصنوعی: زندگی‌ات را چرخ زمان به راحتی می‌دزد و به طور بی‌وقفه در حال چرخش است.
پارش امسال فسانه است به پیش ما
هم فسانه شود امسالش چون پارش
هوش مصنوعی: این سال، داستانی است که مانند سال گذشته خواهد بود و ما نیز به همین شیوه به آن نگاه کنیم.
نیست دشوار جهان بدتر از آسانش
چون همی بگذرد آسانش و دشوارش
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دنیا بدتر از راحتی‌های ظاهری نیست، چرا که هر دو به راحتی می‌گذرند، چه آسان، چه سخت.
زو مبین نیک و بد و زشت و نکو هرگز
بل ز سازندهٔ او بین و ز سالارش
هوش مصنوعی: به نیک و بد و زشت و خوب دیگران نگاه نکن، بلکه تمرکزت را بر خالق و صاحب این همه هستی بگذار.
چون همی بر من زنهار خورد دنیا
خویشتن چون دهی، ای پور، به زنهارش؟
هوش مصنوعی: چون دنیا از من می‌خواهد که احتیاط کنم و مواظب باشم، تو چگونه می‌خواهی ای پسر، به احتیاطی که دنیا می‌طلبد، عمل کنی؟
هر که را چرخ ستمگار برد بر گاه
بفگند باز خود از گاه نگونسارش
هوش مصنوعی: هر کس که تحت تأثیر ظلم زمانه قرار بگیرد و به موقعیت نامناسبی برسد، در نهایت خودش نیز به عقب‌افتادگی و وضعیت ناخوشایندش توجه خواهد کرد.
تا به پیکار بود، صلح طمع می‌دار
چون به صلح آمد می‌ترس ز پیکارش
هوش مصنوعی: مردی که همیشه در جنگ و نزاع است، به فکر صلح است و امیدوار به آرامش می‌باشد. اما زمانی که به صلح می‌رسد، از وقوع دوباره درگیری‌ها هراس دارد.
چاره کن، خوش خوش ازو دست بکش، زیرا
یله بایدت همی کرد به ناچارش
هوش مصنوعی: راهی پیدا کن و با دلخوشی از او فاصله بگیر، چون در نهایت باید به ناچار آن کار را انجام دهی.
این جهان پیرزنی سخت فریبنده‌است
نشود مرد خردمند خریدارش
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک پیرزن فریبنده است و افراد باهوش نباید به دام او بیفتند.
پیش ازان کز تو ببرد تو طلاقش ده
مگر آزاد شود گردنت از عارش
هوش مصنوعی: قبل از این که او از تو جدا شود، طلاقش را بده تا گردنت از شرّ او آزاد شود.
سخن حجت مرغی است که بر دانا
پند بارد همه از پرش و منقارش
هوش مصنوعی: سخن به مانند پرنده‌ای است که بر دوش دانشمندان بار پند و اندرز می‌نهد، و همه چیز به خاطر بال‌ها و منقار آن است.
گر به پند اندر رغبت کنی، ای خواجه،
پند نامه است تو را دفتر و اشعارش
هوش مصنوعی: اگر به نصیحت و پند توجه کنی، ای صاحب‌منصبان، این کتاب و اشعارش برای تو حکم دفتر پند و اندرز را دارد.