قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸
ای خداوند این کبود خراس
صد هزاران تو را ز بنده سپاس
که به آل رسول خویش مرا
برهاندی از این رمهٔ نسناس
تا متابع بوم رسول تو را
نروم بر مراد خویش و قیاس
هم مقصر بوم به روز و به شب
به سپاست بر آورم انفاس
شکر و حمد تو را زبان قلم است
بندگان را و روز و شب قرطاس
نامهها پیش تو همی آید
هم ز بیدار دل هم از فرناس
هیچ کاری از این دو نامه برون
نکند کافر و خدایشناس
آتش دوزخ است ناقد خلق
او شناسد ز سیم پاک نحاس
داد من بیگمان بر آیدمی
روز حشر از نبیرهٔ عباس
وز گروهی که با رسول و کتاب
فتنهگشتند بریکی به قیاس
این ستوران کرده در گردن
رسن جهل و سلسلهٔ وسواس
من چه کردم اگر بدان جاهل
نفرستاد وحی ربالناس؟
با نبوت چه کار بود او را
چون برفت از پس رش و کرباس؟
لاجرم امتش به برکت او
کوفتهستند پای خویش به فاس
دو مخالف بخواند امت را
چو دو صیاد صید را سوی داس
بردهگشتند یکسر این ضعفا
وان دو صیاد هر یکی نخاس
به خراسی کشید هر یکشان
که سزاوارتر ز خر به خراس
هر چه کان گفت «لایجوز چنین»
آن دگر گفت «عندنا لاباس»
اینت مسکر حرام کرد چو خوگ
وانت گفتا بجوش و پر کن طاس
دو مخالف امام گشتهستند
چون سیاه و سپید و خز و پلاس
نشد از ما بدین رسن یک تا
هر که بشناخت پای خویش از راس
لیکن اندر دل خسان آسان
چون به خس مار درخزد خناس
از ره نام همچو یک دگرند
سوی بیعقل هرمس و هرماس
لیکن از راه عقل هشیاران
بشناسند فربهی ز اماس
ای خردمند هوش دار که خلق
بس به اسداس در زدند اخماس
سخت بد گشت نقدها مستان
درم از کس مگر به سخت مکاس
دور باش از مزوری که به مکر
دام قرطاس دارد و انقاس
تیزتر گشت و جهل را بازار
سوی جهال صد ره از الماس
نیست از نوع مردم آنک امروز
شخص و انواع داند و اجناس
خرد و جهل کی شوند عدیل؟
بز را نیست آشنا رواس
میشتابد چو سیل سوی نشیب
خلق سوی نشاط و لهو و لباس
من همانا که نیستم مردم
چون نیم مرد رود و مجلس و کاس
تا اساس تنم به پای بود
نروم جز که بر طریق اساس
پاس دارم ز دیو و لشکر او
به سپاس خدای بر تن، پاس
نبوم ناسپاس ازو که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خداوند این کبود خراس
صد هزاران تو را ز بنده سپاس
هوش مصنوعی: ای پروردگار، این آبی آسمان که از هزاران رنگ خداوندی توست، من از طرف بندهات از تو سپاسگزاری میکنم.
که به آل رسول خویش مرا
برهاندی از این رمهٔ نسناس
هوش مصنوعی: لطفاً مرا از این جمعیت بیخود و ناچیز نجات دهی، به اهل خاندان پیامبرت.
تا متابع بوم رسول تو را
نروم بر مراد خویش و قیاس
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بدون پیروی از روش و سنتهای پیامبر تو قدم بردارم و به خواستههای خود برسم.
هم مقصر بوم به روز و به شب
به سپاست بر آورم انفاس
هوش مصنوعی: من به خاطر سرزمینم در طول روز و شب، نفسهایی را به احترام آن برمیآورم.
شکر و حمد تو را زبان قلم است
بندگان را و روز و شب قرطاس
هوش مصنوعی: ستایش و قدردانی از تو با زبان قلم بیان میشود، و بندگان تو با نوشتن و در طول روز و شب این ارزش را بر روی کاغذ ثبت میکنند.
نامهها پیش تو همی آید
هم ز بیدار دل هم از فرناس
هوش مصنوعی: نامهها به سوی تو میآید، هم از دل بیدار و آگاه و هم از فرناس، که نقطهای از آسمان است.
هیچ کاری از این دو نامه برون
نکند کافر و خدایشناس
هوش مصنوعی: هیچ کدام از این دو گروه، یعنی کافر و آن کسی که خدا را میشناسد، نمیتوانند از این دو نامه (پیام یا دستور) نتیجهای بگیرند یا کاری انجام دهند.
آتش دوزخ است ناقد خلق
او شناسد ز سیم پاک نحاس
هوش مصنوعی: آتش جهنم مانند ناقدی است که میتواند افراد را به خوبی شناسایی کند، و از بین چیزهای دنیوی، چیزی را که خالص و ارزشمند است، از چیزهای بیارزش و ناچیز تشخیص دهد.
داد من بیگمان بر آیدمی
روز حشر از نبیرهٔ عباس
هوش مصنوعی: در روز قیامت، بدون شک حق من از نسل عباس (علیهالسلام) به من داده خواهد شد.
وز گروهی که با رسول و کتاب
فتنهگشتند بریکی به قیاس
هوش مصنوعی: از میان کسانی که با پیامبر و کتاب الهی دچار فتنه و انحراف شدند، یکی را به عنوان نمونه و مقایسه در نظر میگیریم.
این ستوران کرده در گردن
رسن جهل و سلسلهٔ وسواس
هوش مصنوعی: این افراد، با بند جهل و زنجیر وسواس، به نوعی اسیر شدهاند و تحت تأثیر آن قرار دارند.
من چه کردم اگر بدان جاهل
نفرستاد وحی ربالناس؟
هوش مصنوعی: من چه تقصیری دارم اگر به من وحی پروردگار فرستاده نشده است؟
با نبوت چه کار بود او را
چون برفت از پس رش و کرباس؟
هوش مصنوعی: با پیامی که میآورد، چه ارزشی برای او باقی ماند وقتی که از پس دنیا و فریب آن رفته است؟
لاجرم امتش به برکت او
کوفتهستند پای خویش به فاس
هوش مصنوعی: بنابراین مردم او به برکت وجودش، با پای خود در دشت و زمینهای هموار حرکت میکنند.
دو مخالف بخواند امت را
چو دو صیاد صید را سوی داس
هوش مصنوعی: دو نفر که نظرهای متفاوتی دارند، همچون دو صیاد که به سمت شکار میروند، مردم را به سوی خود جلب میکنند.
بردهگشتند یکسر این ضعفا
وان دو صیاد هر یکی نخاس
هوش مصنوعی: ضعفای بیچاره همه در یک جا جمع شدند و آن دو شکارچی هم هرکدام به شیوه خود در حال کمین هستند.
به خراسی کشید هر یکشان
که سزاوارتر ز خر به خراس
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به نوعی به عمل یا سرنوشتی دچار شد که مناسبتر از وضعیت خر نبود.
هر چه کان گفت «لایجوز چنین»
آن دگر گفت «عندنا لاباس»
هوش مصنوعی: هر کس میگوید که انجام چنین کاری مجاز نیست، دیگری پاسخ میدهد که در نزد ما ایرادی ندارد.
اینت مسکر حرام کرد چو خوگ
وانت گفتا بجوش و پر کن طاس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی آب حیات یا شادابی سرشار میشود، کسی که دلی شاد داشته باشد، باید بگذارد که همهچیز به صورت دلخواه و طبیعی پیش برود و شادی را در خود نگهدارد. در واقع، نباید زیبایی و مراسم خوشبختی را تحت تأثیر ملاحظات و محدودیتهای نامناسب قرار داد.
دو مخالف امام گشتهستند
چون سیاه و سپید و خز و پلاس
هوش مصنوعی: دو چیز کاملاً متضاد و مخالف همدیگر در کنار هم قرار گرفتهاند، مانند رنگ سیاه و سفید یا دو نوع پارچه مختلف.
نشد از ما بدین رسن یک تا
هر که بشناخت پای خویش از راس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچکس شامل ما نتوانسته با این طناب به هدفی برسد، مگر آن که خود را بشناسد و از موقعیتاش آگا ه باشد. به عبارتی، تنها کسی میتواند در زندگی پیشرفت کند که خود را بشناسد و بداند چه ظرفیتهایی دارد.
لیکن اندر دل خسان آسان
چون به خس مار درخزد خناس
هوش مصنوعی: اما در دل انسانهای نادان، کارها به سادگی انجام میشود، مانند اینکه مار در میان علفها به راحتی حرکت میکند و تشخیص داده نمیشود.
از ره نام همچو یک دگرند
سوی بیعقل هرمس و هرماس
هوش مصنوعی: افراد از نظر نام و عنوان ممکن است به یکدیگر شبیه باشند، اما در باطن و درک، تفاوتهای زیادی دارند. برخی همچون هرمس و هرماس که به دلیل عقل و درکشان با یکدیگر تفاوت دارند.
لیکن از راه عقل هشیاران
بشناسند فربهی ز اماس
هوش مصنوعی: اما افراد خردمند و هوشیار میتوانند از طریق عقل و اندیشه خود، تفاوت فزونی را درک کنند.
ای خردمند هوش دار که خلق
بس به اسداس در زدند اخماس
هوش مصنوعی: ای دردمند، هوشیار باش که مردم به راحتی در مشکلات و سختیها به یکدیگر کمک نمیکنند و به آسانی از کنار هم میگذرند.
سخت بد گشت نقدها مستان
درم از کس مگر به سخت مکاس
هوش مصنوعی: نقدها و پولهای مستان به شدت کاهش یافته و جز در موارد بسیار خاص نمیتوان انتظار داشت که مبلغی به دست آید.
دور باش از مزوری که به مکر
دام قرطاس دارد و انقاس
هوش مصنوعی: از افرادی که به فریب و حیلهگری در نوشتهها و قراردادها مشغولند، دوری کن.
تیزتر گشت و جهل را بازار
سوی جهال صد ره از الماس
هوش مصنوعی: با گذر زمان، نادانی به شدت افزایش یافته و بر تعداد نادانان افزوده شده است، به گونهای که آنها از الماس هم بیشتر در بازار رقابت دارند.
نیست از نوع مردم آنک امروز
شخص و انواع داند و اجناس
هوش مصنوعی: امروزه کسی به طور کامل از ویژگیها و انواع آدمها آگاه نیست و نمیتواند به خوبی دستهبندی کنند که افراد چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند.
خرد و جهل کی شوند عدیل؟
بز را نیست آشنا رواس
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که عقل و نادانی هرگز نمیتوانند با هم برابر شوند. به عبارت دیگر، عاقل و نادان هرگز همسطح یا همرده نخواهند بود، مانند اینکه بز نمیتواند با یک انسان آشنا شود.
میشتابد چو سیل سوی نشیب
خلق سوی نشاط و لهو و لباس
هوش مصنوعی: حرکت مردم به سمت سرگرمی، شادی و خوشگذرانی مانند سرازیر شدن سیل به سمت پایین است.
من همانا که نیستم مردم
چون نیم مرد رود و مجلس و کاس
هوش مصنوعی: من در واقع مانند افرادی نیستم که به طور کامل انسان هستند؛ من همچون نیمی از انسانها هستم که به دیگران میپیوندند.
تا اساس تنم به پای بود
نروم جز که بر طریق اساس
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجودم بر پایههای استوار است، جز در راستای این اصول حرکت نمیکنم.
پاس دارم ز دیو و لشکر او
به سپاس خدای بر تن، پاس
هوش مصنوعی: من از شیاطین و نیروهای آنها محافظت میکنم و به خاطر سپاسگزاری از خدا، از خودم دفاع میکنم.
نبوم ناسپاس ازو که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس
هوش مصنوعی: من ناسپاس نیستم از کسی که به من لطف و محبت کرده است، زیرا سپاسگزاری از یک فرد خردمند و زیرک خیلی بهتر از عدم قدردانی است.
حاشیه ها
1404/01/18 22:04
برمک
بیخته پارسیگ
ای خداوند این کبود خراس
صد هزاران تو را ز بنده سپاس
نامهها پیش تو همی آید
هم ز بیدار دل هم از فرناس
به خراسی کشید هر یکشان
که سزاوارتر ز خر به خراس
پاس دارم ز دیو و لشکر او
به سپاس خدای بر تن، پاس
نبوم ناسپاس ازو که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس
فرناس= پارسی غافل

ناصرخسرو