گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵

ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
روز ناز تو گذشته‌است بدو نیز مناز
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز
آن تو را تخم نیاز ابدی بود نه ناز
از آن ناز گذشته بگرفته است تو را
بند آن ناز تو را چیست مگر مایهٔ آز؟
کار دنیای فریبنده همه تاختن است
پس دنیای فریبندهٔ تازنده متاز
چون چغرگشت بناگوش چو سیسنبر تو
چند نازی پس این پیرزن زشت چغاز؟
عمر پیری چو جوانی مده‌ای پیر به باد
تیرت انداخته شد نیز کمان را منداز
گرد گردان و فریبانت همی برد چو گوی
تا چو چوگانت بکرد این فلک چوگان باز
باز گرد از بدو بر نیک فراز آر سرت
به خرد کوش، چو دیوان چه دودی باز فراز؟
باز باید شدن از شر سوی خیر به طبع
کز فرازی سوی گو گوی به طبع آید باز
جفت خیر است خرد، زو ستم و شر مخواه
خیره مر آب روان را چه کنی سر به فراز؟
خرد آغاز جهان بود و تو انجام جهان
باز گرد، ای سره انجام، بدان نیک آغاز
خرد است آنکه تو را بنده شده‌ستند بدو
به زمین شیر و پلنگ و به هوا باشه و باز
خرد آن است که چون هدیه فرستاد به تو
زو خداوند جهان با تو سخن گفت به راز
چون به بازار جهان خواست فرستاد همیت
مر تو را زو خرد و علم عطا بود و جهاز
بر سر دیو تو را عقل بسنده است رقیب
به ره خیره تو را علم بسنده است نهاز
گرد بازار بگرد اینک و احوال ببین
چون تو خود می‌نگری من نکنم قصه دراز
آب جوئی و، سقا را چو سفال است دهان
حله خواهی تو و، شلوار ندارد بزاز
علما را که همی علم فروشند ببین
به ربایش چو عقاب و به حریصی چو گراز
هر یکی همچو نهنگی و ز بس جهل و طمع
دهن علم فراز و دهن رشوت باز
گرش پنهانک مهمان کنی از عامه به شب
طبع ساز وطربی یابیش و رود نواز
می جوشیده حلال است سوی صاحب رای
شافعی گوید شطرنج مباح است بباز
صحبت کودکک ساده زنخ را مالک
نیز کرده‌است تو را رخصت و داده است جواز
می و قیمار و لواطت به طریق سه امام
مر تو را هر سه حلال است، هلا سر بفراز!
اگر این دین خدای است و حق این است و صواب
نیست اندر همه عالم نه محال و نه مجاز
آنکه بر فسق تو را رخصت داده است و جواز
سوی من شاید اگر سرش بکوبی به جواز
زین قبل ماند به یمگان در حجت پنهان
دل برآگنده زاندوه و غم و ، تن به گداز
نیم ازان کاینها بر دین محمد کردند
گر ظفر یابد بر ما، نکند ترک طراز
لاجرم خلق همه همچو امامان شده‌اند
یکسره مسخره و مطرب و طرار و طناز
گر همه خلق به دین اندر دیوانه شدند
ای پسر، خویشتن خویش تو دیوانه مساز
بشنو این پند به دین اندر و بر حق بایست
خویشتن کژ مگر خیره چو آهو و گراز
دانش آموز و سر از گرد جهالت بفشان
راستی ورز و بکن طاعت و حیلت مطراز
به چپ و راست مدو، راست برو بر ره دین
ره دین راست‌تر است ای پسر از تار طراز
به چپ و راست شده است از ره دین آنکه جهان
بر دراعه‌ش به چپ و راست به زر بست طراز
شوم چنگال چو نشپیل خود از مال یتیم
نکشد گرچه ده انگشت ببریش به گاز
ور بپرسیش یک مشکل گویدت به خشم
«سخن رافضیان است که آوردی باز!»
به سؤال تو چو درماند گوید به نشاط
«بر پیمبر صلواتی خوش خواهم به آواز!»
صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو
نیست آگاه هنوز، ای پسر از نرخ پیاز
خویشتن دار تو کامروز جهان دیوان راست
چند گه منبر و محراب بدیشان پرداز
سرد و تاریک شد، ای پور، سپیده دم دین
خره عرش هم اکنون بکند بانگ نماز
داد گسترده شود، گرد کند دامن جور
باز شیطان به زمین آید باز از پرواز
علم کانباز عمل بود و جدا کردش دیو
باز گردند سرانجام و بباشند انباز
روی جان سوی امام حق باید کردنت
گاه طاعت چو کنی روی جسد سوی حجاز
سخن حکمتی ای حجت زر خرد است
به آتش فکرت جز زر خرد را مگداز

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
روز ناز تو گذشته‌است بدو نیز مناز
هوش مصنوعی: ای کسی که بدن و چشمانت پیر شده‌اند، بسیاری از نعمت‌ها و نعمت‌ها را در زندگی تجربه کرده‌اید، اما روز خوشی که در آن زندگی کرده‌اید پایان یافته و اکنون به خاطر آن نباید خود را بزرگ و مغرور ببینی.
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
هوش مصنوعی: دنیا فانی و زودگذر است و اگر تو بخواهی، جایز است که از این دنیا هیچ نداشته باشی، زیرا احتیاج به این ناز و کرشمه‌ها نیست.
گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز
آن تو را تخم نیاز ابدی بود نه ناز
هوش مصنوعی: اگر بدانید که امروز برای زیبایی و ناز شما دوباره احتیاج دارم، باید بدانید که آن ناز شما تنها بذر نیاز همیشگی من است، نه فقط ناز و کرشمه.
از آن ناز گذشته بگرفته است تو را
بند آن ناز تو را چیست مگر مایهٔ آز؟
هوش مصنوعی: از آن زمان که ناز و زیبایی تو را تحت تأثیر قرار داده، چه چیز دیگری به جز آرزو و حسرت برای تو باقی مانده است؟
کار دنیای فریبنده همه تاختن است
پس دنیای فریبندهٔ تازنده متاز
هوش مصنوعی: زندگی در دنیای فریبنده سرعت و شتاب را به همراه دارد، پس در این دنیای فریبنده که مدام در حال تغییر است، نبايد به سرعت و شتاب بی‌جهت دچار هیجان و تپش شد.
چون چغرگشت بناگوش چو سیسنبر تو
چند نازی پس این پیرزن زشت چغاز؟
هوش مصنوعی: وقتی که بناگوش (عاشق) مانند درختی بزرگ و تنومند شود، تو دیگر چه ناز و نازی بر آن پیرزن زشت داری؟
عمر پیری چو جوانی مده‌ای پیر به باد
تیرت انداخته شد نیز کمان را منداز
هوش مصنوعی: عمر پیری را مانند جوانی به هدر نده، چون پیر به باد رفته و تیرت را به کمان انداخته‌اید، پس کمان را رها نکن.
گرد گردان و فریبانت همی برد چو گوی
تا چو چوگانت بکرد این فلک چوگان باز
هوش مصنوعی: زندگی مانند بازی است که ما را به سمت خود می‌کشاند و همچون یک گوی می‌چرخاند. اما سرانجام وقتی که این گردونه برمی‌گردد، انسان باید پاسخگوی اعمال خود باشد.
باز گرد از بدو بر نیک فراز آر سرت
به خرد کوش، چو دیوان چه دودی باز فراز؟
هوش مصنوعی: بازگرد و از ابتدا بر نیکی تکیه کن. سرت را به خرد و اندیشه بلند کن، مثل دیوانی که در آتش غم می‌سوزد، دوباره به بلندی فکر کن.
باز باید شدن از شر سوی خیر به طبع
کز فرازی سوی گو گوی به طبع آید باز
هوش مصنوعی: شخص باید دوباره به سمت خیر و نیکی برگردد، زیرا طبع و ویژگی او به سمتی می‌رود که از بلندی به سوی کلام نیکو و خوشایند میل پیدا کند.
جفت خیر است خرد، زو ستم و شر مخواه
خیره مر آب روان را چه کنی سر به فراز؟
هوش مصنوعی: خرد و هوش جفت خوبی هستند، از آنها هیچ ظلم و بدی نخواهی دید. به آب روان نگاه کن و ببین چه کار می‌توانی با آن بکنی.
خرد آغاز جهان بود و تو انجام جهان
باز گرد، ای سره انجام، بدان نیک آغاز
هوش مصنوعی: خرد، شروع کننده جهان است و تو پایان آن. بازگرد، ای صاحب اندیشه نیک، تا بدانی که آغاز خوب چه معنی دارد.
خرد است آنکه تو را بنده شده‌ستند بدو
به زمین شیر و پلنگ و به هوا باشه و باز
هوش مصنوعی: خردمندی آن است که تو را محبوب و مورد احترام قرار داده‌اند، به طوری که در زمین، شیر و پلنگ و در آسمان، باز و پرنده‌ها نیز به تو ارادت دارند.
خرد آن است که چون هدیه فرستاد به تو
زو خداوند جهان با تو سخن گفت به راز
هوش مصنوعی: عقل و دانایی واقعی این است که وقتی خداوند جهان هدایتی به تو می‌دهد، تو به طور خاص و در خفا با او در ارتباط باشی و از آن هدیه بهره‌مند شوی.
چون به بازار جهان خواست فرستاد همیت
مر تو را زو خرد و علم عطا بود و جهاز
هوش مصنوعی: زمانی که به دنیای بازار قدم گذاشتی، خداوند تو را با خرد و دانش پربار کرد و تجهیزات لازم را به تو بخشید.
بر سر دیو تو را عقل بسنده است رقیب
به ره خیره تو را علم بسنده است نهاز
هوش مصنوعی: بر سر مشکل و چالش‌های بزرگ، به جای عقل و فکر، باید به توانایی و مهارت‌های علمی خود تکیه کنی. در مواجهه با رقبای درخشان نیز، تنها اتکا به علم و دانش کافی نیست و باید از توانایی‌های خاص خود استفاده کنی.
گرد بازار بگرد اینک و احوال ببین
چون تو خود می‌نگری من نکنم قصه دراز
هوش مصنوعی: به دور بازار برو و وضعیت مردم را ببین، چون تو خود مشاهده می‌کنی، نیازی به گفتن داستان طولانی نیست.
آب جوئی و، سقا را چو سفال است دهان
حله خواهی تو و، شلوار ندارد بزاز
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آب باشی و سقا دهانش را مانند سفال بسته باشد، در این صورت هرچقدر هم که بخواهی حله (پوشش) داشته باشی، به خاطر نداشتن شلوار نمی‌توانی از بزاز (فروشان) چیزی بگیری.
علما را که همی علم فروشند ببین
به ربایش چو عقاب و به حریصی چو گراز
هوش مصنوعی: علمای متعهد و دانا را ببین که چقدر با طمع و حرص علم را به فروش می‌رسانند، همچون عقابی که در حال شکار و گرازی که در پی غذاست.
هر یکی همچو نهنگی و ز بس جهل و طمع
دهن علم فراز و دهن رشوت باز
هوش مصنوعی: هر یک از افراد مانند نهنگی بزرگ و قدرتمند هستند و به دلیل جهل و طمع، دهنشان پر از صحبت‌های بی‌پایه و فساد است.
گرش پنهانک مهمان کنی از عامه به شب
طبع ساز وطربی یابیش و رود نواز
هوش مصنوعی: اگرچه مهمان را پنهانی به خانه دعوت کنی، باید از مردم دور بمانید و شب را با خوشحالی و موسیقی بگذرانید.
می جوشیده حلال است سوی صاحب رای
شافعی گوید شطرنج مباح است بباز
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که بازی شطرنج از نظر شافعی، فقیه معروف اسلامی، مجاز و حلال است. افراد می‌توانند با آرامش به این بازی بپردازند.
صحبت کودکک ساده زنخ را مالک
نیز کرده‌است تو را رخصت و داده است جواز
هوش مصنوعی: گفت‌وگوی کودکانه آن دختر زیبا تو را نیز به اجازه و مجوزی برای اقدام واداشته است.
می و قیمار و لواطت به طریق سه امام
مر تو را هر سه حلال است، هلا سر بفراز!
هوش مصنوعی: شراب، خوشگذرانی و رفتارهای خاصی که بین برخی افراد مرسوم است، طبق سه روش معتبر برای تو جایز است؛ پس سر را بالا ببر و از آنها لذت ببر!
اگر این دین خدای است و حق این است و صواب
نیست اندر همه عالم نه محال و نه مجاز
هوش مصنوعی: اگر این دین، خداوند است و حق و حقیقت به شمار می‌آید، پس در کل دنیا نه می‌توان چیز غیرممکنی را تصور کرد و نه می‌توان آن را به طور غیرقابل قبول بیان کرد.
آنکه بر فسق تو را رخصت داده است و جواز
سوی من شاید اگر سرش بکوبی به جواز
هوش مصنوعی: کسی که به تو اجازه فساد داده است و اجازه‌ای برای رفتن به سمت من صادر کرده، شاید اگر سرش را به زمین بکوبی، این اجازه را برای خودت به دست آوری.
زین قبل ماند به یمگان در حجت پنهان
دل برآگنده زاندوه و غم و ، تن به گداز
هوش مصنوعی: از زمان‌های گذشته، در دل‌هایی که از اندوه و غم پر شده‌اند، نشانه‌ای پنهان وجود دارد که نگران‌کننده و آزاردهنده است و به تدریج انسان را به درد می‌آورد.
نیم ازان کاینها بر دین محمد کردند
گر ظفر یابد بر ما، نکند ترک طراز
هوش مصنوعی: نیم از آنچه اینها بر دین محمد (ص) انجام دادند، اگر بر ما پیروز شوند، دست از شیوه خود برنمی‌دارند.
لاجرم خلق همه همچو امامان شده‌اند
یکسره مسخره و مطرب و طرار و طناز
هوش مصنوعی: بنابراین، همه‌ی مردم به تقلید از امامان به موجوداتی خنده‌آور و شوخی‌کننده تبدیل شده‌اند و در پی جلب توجه و سرگرمی هستند.
گر همه خلق به دین اندر دیوانه شدند
ای پسر، خویشتن خویش تو دیوانه مساز
هوش مصنوعی: اگر همه مردم به دین دیوانه و شیدا شوند، تو ای پسر، خودت را دیوانه نکن.
بشنو این پند به دین اندر و بر حق بایست
خویشتن کژ مگر خیره چو آهو و گراز
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌آموزد که باید به اندرزها و نصیحت‌های دینی گوش دهیم و بر اصول صحیح پایبند باشیم. نباید مانند آهو و گراز بی‌فکر و گمراه رفتار کنیم. در واقع، اهمیت تفکر درست و پایبندی به اصول در زندگی اشاره شده است.
دانش آموز و سر از گرد جهالت بفشان
راستی ورز و بکن طاعت و حیلت مطراز
هوش مصنوعی: دانش‌آموز باید تلاش کند که از جهل و نادانی دور شود. باید به حقیقت عمل کند، از فرامین پیروی کند و از فریب و نیرنگ دوری گزید.
به چپ و راست مدو، راست برو بر ره دین
ره دین راست‌تر است ای پسر از تار طراز
هوش مصنوعی: به این سمت و آن سمت نرو، مستقیم به راه دین برو. راه دین درست‌تر و صحیح‌تر است، پسرم، از تاریکی‌ها دوری کن.
به چپ و راست شده است از ره دین آنکه جهان
بر دراعه‌ش به چپ و راست به زر بست طراز
هوش مصنوعی: به دنبال راه دین، انسان‌ها به چپ و راست می‌پردازند، در حالی که دنیا به شدت به زینت‌ها و مادیات وابسته است.
شوم چنگال چو نشپیل خود از مال یتیم
نکشد گرچه ده انگشت ببریش به گاز
هوش مصنوعی: اگر چنگال ماده‌ای مثل نشپیل که به آن عادت کرده باشد، نتواند از مال یتیم چیزی بکشد، حتی اگر انگشتانش را تا ده قطع کنند.
ور بپرسیش یک مشکل گویدت به خشم
«سخن رافضیان است که آوردی باز!»
هوش مصنوعی: اگر از او مشکلی بپرسی، با عصبانیت به تو می‌گوید: «این همان حرف‌هایی است که مخالفان گفته‌اند و تو دوباره مطرح کردی!»
به سؤال تو چو درماند گوید به نشاط
«بر پیمبر صلواتی خوش خواهم به آواز!»
هوش مصنوعی: وقتی از او سوال می‌کنی، در حالی که کمی گیج و ناتوان است، با شادی می‌گوید: «با صدای بلند، برای پیامبر صلواتی نیکو می‌فرستیم!»
صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو
نیست آگاه هنوز، ای پسر از نرخ پیاز
هوش مصنوعی: برخودت صبر کن تا به حرف‌های سرد او توجه نکنید، زیرا او هنوز از حقیقت آگاه نیست، ای پسر، مثل قیمت یک پیاز.
خویشتن دار تو کامروز جهان دیوان راست
چند گه منبر و محراب بدیشان پرداز
هوش مصنوعی: خودت را نگه‌دار، چرا که امروز در این دنیا دیوانی وجود دارند که گاهی در جایگاه منبر و محراب قرار می‌گیرند و به مردم می‌پردازند.
سرد و تاریک شد، ای پور، سپیده دم دین
خره عرش هم اکنون بکند بانگ نماز
هوش مصنوعی: سرد و تاریک شده است. ای فرزند، صبح دین به زودی صدای اذان را از عرش به گوش می‌رساند.
داد گسترده شود، گرد کند دامن جور
باز شیطان به زمین آید باز از پرواز
هوش مصنوعی: با گسترش بی‌عدالتی، دامن ظلم بیشتر می‌شود و در این وضعیت، شیطان دوباره به زمین بازمی‌گردد و از پرواز بازمی‌ایستد.
علم کانباز عمل بود و جدا کردش دیو
باز گردند سرانجام و بباشند انباز
هوش مصنوعی: دانش و علم همانند یک رفیق و همدم با عمل است، و اگر از هم جدا شوند، غیر از این نیست که در نهایت دیو و دشمنی برمی‌خیزند و با هم باقی نمی‌مانند.
روی جان سوی امام حق باید کردنت
گاه طاعت چو کنی روی جسد سوی حجاز
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حقیقت و امام راستین، باید زندگی و اعمال خود را به سوی او معطوف کنی. در زمان عبادت و الطاف، باید خود را به سوی کیان اصلی که حجاز است، متمایل کنی.
سخن حکمتی ای حجت زر خرد است
به آتش فکرت جز زر خرد را مگداز
هوش مصنوعی: سخن حکمت، به مانند طلاست که ارزشمند است. تنها از طریق تفکر عمیق می‌توان به این ارزش واقعی پی برد؛ پس نباید چیز بی‌ارزشی را وارد این دقت و تفکر کرد.

حاشیه ها

1394/06/02 18:09
مجتبا

در این قصیده ناصر خسرو پس از پند دادن ابتدایی در باب استفاده از عمر و توصیه به خردورزی، به بیان شمه ای از اوضاع اجتماعی عصر خود می پردازد:
گرد بازار بگرد اینک و احوال ببین
چون تو خود می‌نگری من نکنم قصه دراز
و در ضمن آن به انتقاد از علمای دینی عصر خود می پردازد.
با توجه به اینکه ناصر خسرو پیرو فرقه ی اسماعیلیه است و جزو شیعیان می باشد و از آنجا که در زمانه ناصر خسرو قاطبه ی ایرانیان به مذاهب چهارگانه ی اهل سنت معتقد بودند، همواره وی در معرض تکفیر علمای اهل سنت بوده است. در بیتی پس از اشاره به بعضی از احکام عجیب و بعضا مخالف سنت درمذاهب اهل سنت وی انتقاد می کند که با وجود چنین بدعت ها و انحرافاتی در خود این فرقه ها، اگر از علمای آنان سوالاتی بپرسیم به جای جواب دادن، به تو انگ منحرف بودن ( رافضی) می زنند.
ور بپرسیش یک مشکل گویدت به خشم
«سخن رافضیان است که آوردی باز!»
مثلا به مجاز شمردن بازی شطرنج در مذهب شافعی یا حلال بودن شراب جوشیده در مذهب حنفی و نیز صیغه کردن پسر بچه ی نابالغ( ریش برنیاورده یا ساده زنخ) در مذهب مالکی اشاره می کند( البته امروزه مجاز بودن این حکم در مذهب حنفی و البته در شرایط اضطرار!!! مشهور است) و اضافه می کند که در مذهب های سه گانه شراب وقمار و لواط را مجاز شمرده اند پس گویا در تمام عالم هیچ حکمی محال و ممنوع نیست!!!
می و قیمار و لواطت به طریق سه امام
مر تو را هر سه حلال است، هلا سر بفراز!
اگر این دین خدای است و حق این است و صواب
نیست اندر همه عالم نه محال و نه مجاز
آنگاه می گوید نیمی از آنچه این علمای دینی با اسلام کردند اگر ترکان کافر بر ما تسلط یابند، با دین نخواهند کرد.
سپس علت انحراف عوام و گسترش فساد در جامه را از ناراستی علما می داند. وی خواننده را به تقوا(خویشتن داری) دعوت می کند و می گوید هرچند مدتی شیطان ها( علمای منحرف) بر منبر و محراب پیامبر مسلط شده اند اما دوباره عدالت و خواست پروردگار دامن دین را از پیرایه ها خواهد سترد.

1403/06/05 10:09
مهدی از بوشهر

با درود 

هم از عوامل گنجور و هم از شما دوست گرامی بسیار سپاسگزارم.

شرح مطلوبی دادید و بهره بردم 

1394/06/02 20:09
ناشناس

آقا مجتبای گرامی ، به نظر میرسد ای غر بیان از اهل سنت اند و ما نمی دانستیم!!!
شراب می نوشند، قمار میکنند ، شترنج می بازند و کودکان را به زیر میکشند ( اظطراری است البته)و
سافیسم زیر پرده‌ی آزادی زنان.
ظریفی میگفت : روزی که به آمریکا آمدم همجنس گرایی جرم بود، اندک اندک پذیرفتنی و اینک قانونی است، تا اجباری نشده است رخت از دیار کدخدا برکشم !!

1394/06/08 12:09
مجتبا

جناب ناشناس! غربیان قمار نمی کنند و کودکان را به زیر نمی کشند. بخشی از جامعه آنان مرتکب این مناهی می شوند، همچنان که بخشی از جامعه ی ما نیز چنین اعمالی را انجام می دهند. تفاوت در این است که اینجا به کل منکر قضیه می شوند ولی آنجا -مقبول یا مغبوض- اعلام می کنند.
در مورد آمریکا و همجنس گرایی فرمودید. بنده هم روزی که به دنیا آمدم در کشورم شطرنج باختن جرم بود،اندکی بعد قانونی شد و ...!
ظاهرا دیگران تصمیم می گیرند!

1399/08/07 19:11

طعنه اصلی ناصرخسرو به مذاهب باطل چهارگانه ای است که ربطی به دین پیامبر خدا ندارد.