گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۴

نشنوده‌ای که دید یکی زیرک
زردآلوی فگنده به کو اندر
چو یافتش مزه ترش و ناخوش
وان مغز تلخ باز بدو اندر
گفتا که «هر چه بود به دلت اندر
رنگت همی نمود به رو اندر»

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشنوده‌ای که دید یکی زیرک
زردآلوی فگنده به کو اندر
هوش مصنوعی: شاید تاکنون نشنیده باشی که یکی بسیار زیرک و هوشمند، در مکانی به عنوان مثال یک باغ، زردآلوهای رسیده‌ای را دیده است.
چو یافتش مزه ترش و ناخوش
وان مغز تلخ باز بدو اندر
هوش مصنوعی: وقتی که مزه تلخ و ناخوش او را پیدا کرد، باز هم به سمت او رفت.
گفتا که «هر چه بود به دلت اندر
رنگت همی نمود به رو اندر»
هوش مصنوعی: او گفت: "هر چیزی که در دل تو وجود دارد، به رنگ خودت در چهره‌ات ظاهر می‌شود."