گنجور

شمارهٔ ۶ - در رثای مسعود شاه

شادمانی را مقام آفرینش برتر است
مقصد دولت بلند و مرغ همت بی‌پر است
دل به غم بسپار و یاد خوشدلی کم کن که ما
در جهان تا بیشتر جُستیم شادی کمتر است
نقش سعد از لوح گردون پاک شد گر دیر باز
ثابت و سیار انجم را نحوست رهبر است
خاک بر گردون اگر این فتنه از تأثیر اوست
روی هفت اختر سیه گر این بلا از اختر است
همگنان چون لشکر آراسته، صف در صف‌اند
صفدر لشکرشکن چون شد؟ که دور از لشکر است
آب خضر ای دیده بر خاک ره افشان کین زمان
ماتم جمشید اعظم ثانی اسکندر است
اختیار دور گردون داور گردون پناه
آفتاب هفت کشور ظل‌حق مسعودشاه
عالمی را در فراق تو همی‌بینم خراب
«وین که می‌بینم به بیداری‌ست یارب یا به خواب»
نوبهاری را خزان افتاد در ایام تیر
زانکه تیری از قضا آمد سوی او ناصواب
خُود گو چون غنچه بی سرش بر باد رو
تیغ گو بی قبضهٔ او زهر خور بر جای آب
تیر را از خون دهان آلوده بینی زانکه بیش
تا ابد از دست شاهنشه نگردد کامیاب
بی تن روئین تن او جوشن ار چه رستم است
دم به دم برباد خواهد رفت چون درع سحاب
قبلهٔ ارباب دانش بود باب دولتش
همچو باب او نخواهد یافتن در هیچ باب
هرکه بر آتش نمی‌پیچید ز دود ماتمش
همچو زلف دلبران بادا قرین پیچ و تاب
سرو باغ ملک را در خاک پنهان کرده‌اند
گوهر سیراب را با خاک یکسان کرده‌اند
گر نگرید در فراقش چشم من بی‌فایده است
ور زبان یادش نیارد در دهن بی‌فایده است
ماتم شاه است زلف دلبران باید برید
یوسف از چَه بر نمی‌آید رسن بی‌فایده است
پادشه بر باد شد، خاک سیه بر فرق مُلک
شمع روشن نیست، تشویش لگن بی‌فایده است
مردن ناوقت او وقت مرا برهم زده است
تا تو را دل در نیاید کس، سخن بی‌فایده است
زرع را گر نارسیده باغبان خواهد درود
دانه افشاندن بر اطراف چمن بی‌فایده است
روح اگر از اتصال تن نیابد بهره‌ای
جان نازک‌طبع در زندان تن بی‌فایده است
شاه ما در بوستان خلد منزل کرده است
دست خود در گردن رضوان حمایل کرده است
یاد باد آن خط مشکین بر مه تابان او
یاد باد آن ماه مهرافروز نورافشان او
یاد باد آن بر زمین چون سرو بستان رفتنش
یاد باد آن بر سمند بادپا جولان او
رفت آن شاهی که چون خوان گستراندی روز بار
از حمل بریان نهادی آسمان بر خوان او
چون دوال کیش بستی بر میان جوزا صفت
دشمن بدکیش گشتی در زمان قربان او
هر زمان که سرو از نیزه بودی گُل ز خون
لاله‌زاری بشکفاندی غنچهٔ پیکان او
آسمان را بر سر تیرش ترازو گشته است
گر گواهی عدل می‌خواهی ببین میزان او
ای روان پاک لطف ایزدت پیوسته باد
خاک تربت زیر پهلو هر دمت گلدسته باد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شادمانی را مقام آفرینش برتر است
مقصد دولت بلند و مرغ همت بی‌پر است
هوش مصنوعی: شادمانی از هر چیز دیگری در آفرینش ارزشمندتر است. هدف از زندگی و مقام‌های بلند، مثل پرنده‌ای است که بدون بال نمی‌تواند پرواز کند.
دل به غم بسپار و یاد خوشدلی کم کن که ما
در جهان تا بیشتر جُستیم شادی کمتر است
هوش مصنوعی: دل خود را به غم بسپار و از یادآوری خوشحالی‌ها بکاه، زیرا هرچه بیشتر در این دنیا به دنبال شادی بگردیم، کمتر آن را پیدا می‌کنیم.
نقش سعد از لوح گردون پاک شد گر دیر باز
ثابت و سیار انجم را نحوست رهبر است
هوش مصنوعی: سعد به عنوان نماد شانس و خوشبختی از آسمان پاک شد. اگرچه سیارات در دوره‌های طولانی ثابت و متحرک هستند، اما اگر سرنوشتی نامساعد بر آن‌ها حکم‌فرما باشد، به تأثیر منفی این سرنوشت اشاره دارد.
خاک بر گردون اگر این فتنه از تأثیر اوست
روی هفت اختر سیه گر این بلا از اختر است
هوش مصنوعی: اگر این گرفتاری به خاطر تأثیر اوست، پس خاک بر سر آسمان. و اگر این بلا به خاطر ستاره‌های آسمانی است، پس این ستاره‌ها هم باعث سیاهی و بدبختی‌اند.
همگنان چون لشکر آراسته، صف در صف‌اند
صفدر لشکرشکن چون شد؟ که دور از لشکر است
هوش مصنوعی: رفیقان و دوستان مانند یک لشکر مرتب و منظم در صف ایستاده‌اند. اما چه شد که رئیس و فرمانده لشکر که باید در میان آنها باشد، اکنون از لشکر دور شده است؟
آب خضر ای دیده بر خاک ره افشان کین زمان
ماتم جمشید اعظم ثانی اسکندر است
هوش مصنوعی: ای دیده‌ام، مانند آب خضر، بر خاک بپاش، زیرا که این زمان، زمان سوگواری برای جمشید بزرگ و ثانی اسکندر است.
اختیار دور گردون داور گردون پناه
آفتاب هفت کشور ظل‌حق مسعودشاه
هوش مصنوعی: دوران در دست خداوند است و او همانند داوری عمل می‌کند. سایه‌بان و حمایت آفتاب به کشور‌های هفت‌گانه، همانا سایه‌ی حق و پناه‌بردار پادشاه مسعود است.
عالمی را در فراق تو همی‌بینم خراب
«وین که می‌بینم به بیداری‌ست یارب یا به خواب»
هوش مصنوعی: من در جدایی تو حال و روز کسی را می‌بینم که به شدت پریشان و آشفته است. اما نمی‌دانم آیا این وضعیت واقعی است و من بیدارم یا اینکه در خواب این را مشاهده می‌کنم.
نوبهاری را خزان افتاد در ایام تیر
زانکه تیری از قضا آمد سوی او ناصواب
هوش مصنوعی: در روزهای تیرماه، بهار به ناگاه به خزان تبدیل شد، زیرا تقدیر به گونه‌ای نامناسب به سمت او تیر انداخت.
خُود گو چون غنچه بی سرش بر باد رو
تیغ گو بی قبضهٔ او زهر خور بر جای آب
هوش مصنوعی: خود را مانند غنچه‌ای تصور کن که بدون سرش به سوی باد می‌رود. همچنین، به شمشیر بگو که بدون دسته‌اش زهر را بر جای آب می‌نهد.
تیر را از خون دهان آلوده بینی زانکه بیش
تا ابد از دست شاهنشه نگردد کامیاب
هوش مصنوعی: تیر را که خون دهان آلوده کرده ببینی، بدان که تا ابد از دست شاهین‌شاه چیزی به دست نخواهی آورد.
بی تن روئین تن او جوشن ار چه رستم است
دم به دم برباد خواهد رفت چون درع سحاب
هوش مصنوعی: بی‌بدن، او به مانند زره است، هرچند رستم باشد، اما هر لحظه ممکن است از بین برود، مانند بارانی که به سرعت می‌گذرد.
قبلهٔ ارباب دانش بود باب دولتش
همچو باب او نخواهد یافتن در هیچ باب
هوش مصنوعی: عالم بزرگ و دانشمند، به‌عنوان قطب و مرجع علم، همواره در کنار دروازه‌ای از قدرت و حکومت قرار دارد. هیچ‌گاه در هیچ‌کجا، مانند او انسانی را نخواهید یافت که این‌چنین ترکیب و ارتباطی میان علم و قدرت داشته باشد.
هرکه بر آتش نمی‌پیچید ز دود ماتمش
همچو زلف دلبران بادا قرین پیچ و تاب
هوش مصنوعی: هرکه در برابر مشکلات و دردها تسلیم نمی‌شود، مانند زلف‌های دلبران که به زیبایی پیچ و تاب می‌خورند، در برخورد با غم‌ها و دردها نیز به جلوه و زیبایی خاصی دست می‌یابد.
سرو باغ ملک را در خاک پنهان کرده‌اند
گوهر سیراب را با خاک یکسان کرده‌اند
هوش مصنوعی: در باغ سلطنتی، درخت سرو را در خاک پنهان کرده‌اند و جواهری که در آن نهفته است، با خاک یکسان کرده‌اند.
گر نگرید در فراقش چشم من بی‌فایده است
ور زبان یادش نیارد در دهن بی‌فایده است
هوش مصنوعی: اگر چشمان من به خاطر جدایی‌اش اشک نریزند، بی‌فایده است؛ و اگر زبانم نام او را بر نیاورد، آن نیز بی‌فایده است.
ماتم شاه است زلف دلبران باید برید
یوسف از چَه بر نمی‌آید رسن بی‌فایده است
هوش مصنوعی: مرگ شاه به خاطر زلف‌های محبوبان است که باید قطع شود. یوسف، از چاه نمی‌تواند بالا بیاید، چون طناب کمکی بی‌فایده است.
پادشه بر باد شد، خاک سیه بر فرق مُلک
شمع روشن نیست، تشویش لگن بی‌فایده است
هوش مصنوعی: پادشاهی به باد رفته و سرزمین در darkness قرار دارد. در این وضعیت، روشنایی و امیدی وجود ندارد و نگرانی و اضطراب بی‌فایده شده است.
مردن ناوقت او وقت مرا برهم زده است
تا تو را دل در نیاید کس، سخن بی‌فایده است
هوش مصنوعی: مرگ ناگهانی او زمان من را به هم ریخته است، بنابراین بی‌فایده است که در باره‌ی این موضوع صحبت کنم تا تو احساس دلتنگی نکنی.
زرع را گر نارسیده باغبان خواهد درود
دانه افشاندن بر اطراف چمن بی‌فایده است
هوش مصنوعی: اگر محصول هنوز نرسیده باشد، تلاش هایی مانند پراکندن دانه در اطراف چمن بیهوده خواهد بود.
روح اگر از اتصال تن نیابد بهره‌ای
جان نازک‌طبع در زندان تن بی‌فایده است
هوش مصنوعی: اگر روح نتواند از ارتباط با بدن بهره‌مند شود، زندگی لطیف و ظریف انسان در قید و بند بدن هیچ ارزشی نخواهد داشت.
شاه ما در بوستان خلد منزل کرده است
دست خود در گردن رضوان حمایل کرده است
هوش مصنوعی: سلطان ما در باغ بهشت اقامت دارد و دست خود را بر دوش رضوان، نگهبان بهشت، گذاشته است.
یاد باد آن خط مشکین بر مه تابان او
یاد باد آن ماه مهرافروز نورافشان او
هوش مصنوعی: به یادمان باشد آن خط زیبای مشکی که بر چهره‌ی روشن او وجود داشت و همچنین یاد آن ماهی که با زیبایی و نورش، روشنی بخش عالم بود.
یاد باد آن بر زمین چون سرو بستان رفتنش
یاد باد آن بر سمند بادپا جولان او
هوش مصنوعی: به خاطر بیاور آن کسی را که مانند درخت سرو در باغ، با زیبایی و استقامت رفت. به خاطر بیاور آن کسی را که بر اسبی چابک و تندرو، همچون باد، در حرکت بود.
رفت آن شاهی که چون خوان گستراندی روز بار
از حمل بریان نهادی آسمان بر خوان او
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که روز باران، سفره‌ای چون سفره گستراند و آسمان را بر این سفره نهاد، رفته است.
چون دوال کیش بستی بر میان جوزا صفت
دشمن بدکیش گشتی در زمان قربان او
هوش مصنوعی: وقتی که دو رنگ و دو روحیه مختلف را در خود ترکیب کردی و به دشمنی که بدی‌هایش آشکار است تبدیل شدی، در واقع خود را در آستانه قربانی کردن قرار داده‌ای.
هر زمان که سرو از نیزه بودی گُل ز خون
لاله‌زاری بشکفاندی غنچهٔ پیکان او
هوش مصنوعی: هر زمانی که قامت بلند و زیبای سرو مثل نیزه به نظر می‌رسید، گل‌ها از خون لاله‌های زار شکوفا می‌شدند و غنچهٔ تیر و کمان او باز می‌شد.
آسمان را بر سر تیرش ترازو گشته است
گر گواهی عدل می‌خواهی ببین میزان او
هوش مصنوعی: آسمان مانند ترازویی بر روی تیر افراشته شده است. اگر به دنبال نشانه‌ای از عدالت هستی، به اندازه‌گیری او نگاه کن.
ای روان پاک لطف ایزدت پیوسته باد
خاک تربت زیر پهلو هر دمت گلدسته باد
هوش مصنوعی: ای روح پاک، لطف خداوند همیشه بر تو باد، و خاک قبرت زیر پهلویت همچون گلدسته‌ای باشد که همیشه درخشان و زیباست.