گنجور

شمارهٔ ۵ - در تهنیت عید و مدح جلال‌الدین هوشنگ

روز عید است حریفان طرب از سر گیرید
کام دل از لب معشوق سمن‌بر گیرید
زهد سی‌روزه ز خشکی اثری کرده بود
ساعتی حظ دماغ از غزل تر گیرید
منقل آرید که گلنار زمستان نار است
غسل از آب رز و قبله ز آذر گیرید
از دم بهمن اگر آب شود روی زمین
همچو رستم سر سرخاب قدح برگیرید
مطربان بهر نوا در دف و نی چنگ زنید
ساقیان بهر طرب صافی ساغر گیرید
یار دشنام دهد بر لب او بوسه دهید
باده گر تلخ بود نقل و شکر برگیرید
یک نفس را که به شادی گذرانید ز عمر
با همه دولت جاوید برابر گیرید
نظم ناصر چو محلی به مدیح شاه است
همچو گوهر سخنش را همه در زر گیرید
تا بیابد ظفر و وقت شما خوش گذرد
باده بر یاد شهنشاه مظفر گیرید
شهریاری که لب از خاتم او کام گرفت
نامداری که زر از سکهٔ او نام گرفت
آنکه منزل چو مه از برج ثریا دارد
در سخا دست چو کان و دل دریا دارد
مفخر آل کیان خسرو عادل هوشنگ
که به اقبال سکندر دل دریا دارد
آن جهانگیر جوان‌بخت که در روز مصاف
پرچم نیزه ز موی سر اعدا دارد
روز هیجا که ندارند سر خود تن‌ها
تیغ او پشت سپاهی تن تنها دارد
برکشیده‌‌ست فلک رایت او را سوی خویش
راستی این همه اقبال ز بالا دارد
دست او روز وغا تیغ زند چون خورشید
که به قانون شجاعت ید بیضا دارد
بجز از گرز گرانش نبود هیچ علاج
دشمنش در سر اگر علت سودا دارد
خنجر او که خورد آب ز نیش عقرب
دست در بند کمر ترکش جوزا دارد
هر مرادی که ز همت طلبد نصرت او
دولتش جملهٔ اسباب مهیا دارد
ای جهان از اثر عدل تو آباد شده
سرو در بندگی کلک تو آزاد شده
باد صبح از نفس خلق تو جان می‌یابد
چشمهٔ آب حیات از تو روان می‌یابد
دشمنت بس که گریزد ز نظرها چو خیال
خویشتن را ز پس پرده نهان می‌یابد
آنچه در فرّ همای است به اقبال ملک
ز عقاب سه پر زاغ کمان می‌یابد
دولتت تیز شد و می‌کند آهنگ عراق
که نهاوند به راه همدان می‌یابد
تیر تو سوی نشان راست رود کز پیکان
به دل دشمن بدکیش نشان می‌یابد
جان بدخواه تو خواهد ز جهان بیرون شد
زانکه خود را به همه جای گران می‌یابد
جز مدیح تو نیارد به دهان طوطی نطق
رانکه از شکّر شُُکر تو زبان می‌یابد
آنچه می‌جُست و نمی‌یافت سعادت امروز
در کله‌گوشهٔ اقبال تو آن می‌یابد
می‌دهد بهر سمند تو فلک نعل‌بها
هرچه در همت بحر و دل کان می‌یابد
آسمان غاشیهٔ قدر تو بر دوش کشید
ماه نو حلقهٔ خدام تو در گوش کشید
حور با دمدمهٔ کوس تو دمساز آمد
سدره با رایت منصور تو همراز آمد
نالهٔ نای در آن حال چو تیغ تو شنید
صوفئی بود که در رقص سرانداز آمد
شعر من سحر شد و داد به من سحر حلال
قوت فکر که جادوی سخن ساز آمد
کوه را چون سخن حلم تو گفتم ز صدا
بی تحمل شد و هر ذره به آواز آمد
دل آوارهٔ ما را کرمت بازآورد
دل چو از لطف تو جان یافت، روان بازآمد
خسروا خامهٔ من هست درخت عالی
که به بستان هنر سرو سرافراز آمد
عید مهمان عزیز است، دو روزش خوش دار
زانکه او مجمع حُسن است، به صد ناز آمد
سایهٔ دولت او باد مبارک بر شاه
که همائی‌ست همایون که به پرواز آمد
تا نباید که ز اطناب ملالت باشد
خواهم از بهر دعای تو به ایجاز آمد
چون فلک دور بقای تو ز حد بیرون باد
دولتت چون مه نوروز به روز افزون باد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز عید است حریفان طرب از سر گیرید
کام دل از لب معشوق سمن‌بر گیرید
هوش مصنوعی: امروز روز شادمانی است و دوستان خوشحالی را از سر می‌گیرند. دل برای لذت بردن از زندگی و عشق را از لب‌های محبوب به دست می‌آورند.
زهد سی‌روزه ز خشکی اثری کرده بود
ساعتی حظ دماغ از غزل تر گیرید
هوش مصنوعی: زهد و دینداری که به مدت سی روز ادامه یافته بود، بر دل اثر گذاشته بود. اما حالا لحظه‌ای از لذت شعر و زیبایی کلام بر خود بگیر و از آن بهره‌مند شو.
منقل آرید که گلنار زمستان نار است
غسل از آب رز و قبله ز آذر گیرید
هوش مصنوعی: منقل را بیاورید، زیرا گلنار در این زمستان به آتش می‌ماند. باید از آب گل سرخ غسل کرد و جهت قبله را از آتش بگیرید.
از دم بهمن اگر آب شود روی زمین
همچو رستم سر سرخاب قدح برگیرید
هوش مصنوعی: اگر در سرمای بهمن، زمین از آب پر شود، مانند رستم با شجاعت و قدرت، برای نوشیدن قدحی پر از شراب آماده شوید.
مطربان بهر نوا در دف و نی چنگ زنید
ساقیان بهر طرب صافی ساغر گیرید
هوش مصنوعی: موسیقی‌دانان برای نواختن، سازهایی مثل دف و نی را به صدا درآورند و ساقیان نیز برای شادی و لذت، جام‌های پر از شراب را در دست بگیرند.
یار دشنام دهد بر لب او بوسه دهید
باده گر تلخ بود نقل و شکر برگیرید
هوش مصنوعی: وقتی محبوبتان شما را مورد فحش و بی‌احترامی قرار می‌دهد، با یک بوسه پاسخ دهید و اگر شراب تلخی نوشیدید، نقل و شکر را به جای آن انتخاب کنید.
یک نفس را که به شادی گذرانید ز عمر
با همه دولت جاوید برابر گیرید
هوش مصنوعی: اگر یک نفس را با شادی بگذرانید، ارزش آن به اندازه تمام ثروت و زندگی جاودانه است.
نظم ناصر چو محلی به مدیح شاه است
همچو گوهر سخنش را همه در زر گیرید
هوش مصنوعی: نظم ناصر در واقع مانند یک مکان خاص برای ستایش شاه است و همانند جواهر، سخنانش را در طلا گنجانده است.
تا بیابد ظفر و وقت شما خوش گذرد
باده بر یاد شهنشاه مظفر گیرید
هوش مصنوعی: باده بنوشید و لحظات شادی را سپری کنید تا زمانی که موفقیت را تجربه کنید و یاد شاه پیروزی را ارج نهید.
شهریاری که لب از خاتم او کام گرفت
نامداری که زر از سکهٔ او نام گرفت
هوش مصنوعی: یک پادشاهی که از انگشتر خود بهره‌ای می‌برد و به خاطر او شهرت و نام آورده است، کسی که به خاطر سکه‌اش در دنیا شناخته شده است.
آنکه منزل چو مه از برج ثریا دارد
در سخا دست چو کان و دل دریا دارد
هوش مصنوعی: کسی که مانند ماه در آسمان روشنایی می‌بخشد و بهشتی دارد، در بخشندگی همچون معدن و در دل بزرگی مثل دریا دارد.
مفخر آل کیان خسرو عادل هوشنگ
که به اقبال سکندر دل دریا دارد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی برجسته و بزرگ می‌پردازد که از نسل کیان و خسرو عادل است. او به نوعی با سکندر مرتبط است و دارای قدرت و عظمت فراوانی است، به گونه‌ای که دلش به دریا می‌زند و با اقبال و شجاعت به پیش می‌رود.
آن جهانگیر جوان‌بخت که در روز مصاف
پرچم نیزه ز موی سر اعدا دارد
هوش مصنوعی: آن جوان پیروزمند و با شانس که در روز جنگ، پرچم خود را از موهای سر دشمنانش می‌سازد.
روز هیجا که ندارند سر خود تن‌ها
تیغ او پشت سپاهی تن تنها دارد
هوش مصنوعی: در روز نبرد، زمانی که دشمنان از خود دفاع نمی‌کنند، تنها سلاح او به معنای واقعی کلمه به دوش سربازانش نیست، بلکه خود او است که می‌تواند در برابر مشکلات ایستادگی کند.
برکشیده‌‌ست فلک رایت او را سوی خویش
راستی این همه اقبال ز بالا دارد
هوش مصنوعی: آسمان، پرچم او را به سمت خود بلند کرده است و این همه خوشبختی و شانس که از بالا به او رسیده، نشان از حقیقت راستی دارد.
دست او روز وغا تیغ زند چون خورشید
که به قانون شجاعت ید بیضا دارد
هوش مصنوعی: دست او در روز نبرد مانند شمشیری می‌زند که مانند خورشید در آسمان درخشان است و نشان‌دهنده شجاعت و قدرتش است.
بجز از گرز گرانش نبود هیچ علاج
دشمنش در سر اگر علت سودا دارد
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای مقابله با دشمنش وجود ندارد جز اینکه با نیرویی قوی به او حمله کند، اگر دلیلی برای این جنون و شورش در سرش وجود داشته باشد.
خنجر او که خورد آب ز نیش عقرب
دست در بند کمر ترکش جوزا دارد
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که خنجر او که بر اثر نیش عقرب به آب رفته، در مقایسه با تیرک جوزا، لبه‌ای نرم و خمیده دارد. در واقع، این جمله تعبیر می‌کند که بر اثر تجربیات تلخ و دردناک، خنجر دیگر به قوت و تیزی خود نیست و در هم تنیدگی را تداعی می‌کند.
هر مرادی که ز همت طلبد نصرت او
دولتش جملهٔ اسباب مهیا دارد
هوش مصنوعی: هر هدفی که با تلاش و اراده دنبال شود، موفقیت آن به راحتی فراهم است و تمامی امکانات برای رسیدن به آن هدف مهیا می‌شود.
ای جهان از اثر عدل تو آباد شده
سرو در بندگی کلک تو آزاد شده
هوش مصنوعی: ای جهان به خاطر انصاف و عدالت تو رونق گرفته است و سرو (اشاره به درخت سرو که نماد زیبایی و رشد است) به خاطر دقت و هنر تو در بندگی، آزاد و رها شده است.
باد صبح از نفس خلق تو جان می‌یابد
چشمهٔ آب حیات از تو روان می‌یابد
هوش مصنوعی: باد صبح به لطف وجود تو نیرو می‌گیرد و چشمهٔ حیات از وجود تو جاری می‌شود.
دشمنت بس که گریزد ز نظرها چو خیال
خویشتن را ز پس پرده نهان می‌یابد
هوش مصنوعی: دشمنت آن‌چنان می‌گریزد که وقتی به فکر خود می‌افتی، مانند چیزی نامشخص و پنهان در دل خود آن را احساس می‌کنی.
آنچه در فرّ همای است به اقبال ملک
ز عقاب سه پر زاغ کمان می‌یابد
هوش مصنوعی: چیزی که در بلندی و مقام والای همای (پرنده‌ای با نماد شادی و خوشبختی) وجود دارد، از سوی سرنوشتی که به ملک (سلطنت) اقبال می‌آورد، به زاغ (پرنده‌ای با نماد چالش و سختی) سویدا می‌رسد. در واقع، این بیانگر تفاوت‌های بین موفقیت و ناکامی در زندگی است.
دولتت تیز شد و می‌کند آهنگ عراق
که نهاوند به راه همدان می‌یابد
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت تو روز به روز بیشتر می‌شود و تو به سمت عراق می‌روی، در حالی که نهاوند به مسیر همدان می‌رسد.
تیر تو سوی نشان راست رود کز پیکان
به دل دشمن بدکیش نشان می‌یابد
هوش مصنوعی: تیر تو به هدف درست می‌رسد، زیرا پیکان تو می‌تواند به دل دشمن بدخواه نفوذ کند و نشانه‌اش را نمایان سازد.
جان بدخواه تو خواهد ز جهان بیرون شد
زانکه خود را به همه جای گران می‌یابد
هوش مصنوعی: روح کسی که به تو حسادت می‌کند، خواهد رفت از این دنیا، زیرا در هر جا خود را گروهی می‌بیند و بر خود سخت می‌گیرد.
جز مدیح تو نیارد به دهان طوطی نطق
رانکه از شکّر شُُکر تو زبان می‌یابد
هوش مصنوعی: تنها ستایش توست که بر زبان طوطی جاری می‌شود و نه چیز دیگری، زیرا وقتی به تو اشاره می‌شود، زبانش به طعم شیرینی شکرت آشنا می‌شود.
آنچه می‌جُست و نمی‌یافت سعادت امروز
در کله‌گوشهٔ اقبال تو آن می‌یابد
هوش مصنوعی: آنچه که در گذشته به دنبالش بودی و نمی‌توانستی به دستش بیاوری، امروز در جایی از زندگی‌ات که به لطف شانس و اقبال توست، به سادگی در دسترسی‌ات قرار می‌گیرد.
می‌دهد بهر سمند تو فلک نعل‌بها
هرچه در همت بحر و دل کان می‌یابد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر اسب تو هر چیزی که در توانایی و دل تو باشد، پاداش می‌دهد.
آسمان غاشیهٔ قدر تو بر دوش کشید
ماه نو حلقهٔ خدام تو در گوش کشید
هوش مصنوعی: در آسمان، شب قدر تو مانند پوششی بر دوش گرفته شده و ماه نو به نشانهٔ بندگان تو در گوش دارد.
حور با دمدمهٔ کوس تو دمساز آمد
سدره با رایت منصور تو همراز آمد
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که صدای نوا و بانگ تو به گوش رسید، حور به نزدیکی آمد و درخت سدره نیز با پرچم و نشانه‌ی تو همسایه شد.
نالهٔ نای در آن حال چو تیغ تو شنید
صوفئی بود که در رقص سرانداز آمد
هوش مصنوعی: در آن وضعیت، نالهٔ نای شبیه به صدای تیغ بود و فردی عارف که در حال رقص بود به آن گوش فرا داد.
شعر من سحر شد و داد به من سحر حلال
قوت فکر که جادوی سخن ساز آمد
هوش مصنوعی: شعر من جادویی شد و قدرت فکر را به من داد، به گونه‌ای که هنر سخن‌سرایی به وجود آمد.
کوه را چون سخن حلم تو گفتم ز صدا
بی تحمل شد و هر ذره به آواز آمد
هوش مصنوعی: وقتی که من درباره‌ی صبر و بردباری تو صحبت کردم، کوه به خاطر این سخن و بی‌تحملی، به صدا درآمد و هر ذره از آن در پاسخ به این حرف آواز خواند.
دل آوارهٔ ما را کرمت بازآورد
دل چو از لطف تو جان یافت، روان بازآمد
هوش مصنوعی: دل آواره و بی‌قرار ما با لطف و محبت تو دوباره آرامش پیدا کرد و زمانی که از زیبایی‌های وجودت بهره‌مند شد، جان تازه‌ای یافت و به حیات خود ادامه داد.
خسروا خامهٔ من هست درخت عالی
که به بستان هنر سرو سرافراز آمد
هوش مصنوعی: منظور این است که قلم من مانند درختی سرسبز و بلند است که در باغ هنر، زیبایی و شکوه خود را نشان می‌دهد.
عید مهمان عزیز است، دو روزش خوش دار
زانکه او مجمع حُسن است، به صد ناز آمد
هوش مصنوعی: عید، به‌عنوان یک میهمان بزرگ و عزیز، دو روز شادی را به همراه دارد؛ زیرا این روزها تجلی زیبایی و لطف هستند و با ناز و دلربایی ویژه‌ای به ما سر می‌زنند.
سایهٔ دولت او باد مبارک بر شاه
که همائی‌ست همایون که به پرواز آمد
هوش مصنوعی: سایهٔ سلطنت او بر شاهی که خوشبختی و عظمت دارد، مبارک باد، چرا که مانند پرنده‌ای بزرگ به اوج و رفعت رسیده است.
تا نباید که ز اطناب ملالت باشد
خواهم از بهر دعای تو به ایجاز آمد
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم با سخنان طولانی خسته‌ات کنم، بنابراین برای دعا کردن به تو، به اختصار می‌گویم.
چون فلک دور بقای تو ز حد بیرون باد
دولتت چون مه نوروز به روز افزون باد
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان از حد گذشت و به بقای تو کمک کرد، امیدوارم که روز به روز بر قدرت و شوکت تو افزوده شود، مانند هلال ماه که هر روز بزرگ‌تر می‌شود.