۸- حکایت
یکی وقت من دلبری داشتم
به زیبا جوانی سری داشتم
جمالش به خوبی چو گل در چمن
غبار رهش سرمهٔ چشم من
دهانش مرا چشمهٔ نوش بود
لبش را گهر حلقهٔ گوش بود
صبا گشته از زلف او مشک بیز
مه از روی او روز و شب درگریز
دل سرو از قامتش بیقرار
فراموش کرده خزان و بهار
شب و روز از عشق آن چشم مست
من و زاهد شهر باده پرست
گهی رکوه و خرقه در رهن می
گهی باده نوشیده بر بانگ نی
به هر جا نشسته من از اشک ناب
چو گوهر شده غرق دریای آب
همه خون شده رفته در پیش من
دل خستهٔ ریش درویش من
به یک موی جان گشته محبوس تن
تنم مانده چون رشته در پیرهن
نه ز ارباب صدق و نه ز اهل یقین
نه در راه کفر و نه در راه دین
شبی مست بودم، صراحی به کش
ندائی شنیدم به آواز خوش
که ای گشته از آب حیوان تو سیر
همه کرده روباه بازی به شیر
برون رفته از راه و در چه شده
به نقشی ز نقاش قانع بُده
ز کثرت گذر کن به وحدت بیا
نهانی دریغا تو از ما جدا
تو خود را مگر عکس پنداشتی
که این پرده از رخ نبرداشتی
اگر پرده برخیزد از پیش کار
به هر جا که بینی بود نقش یار
همه جا نشان رخ یار تست
هوا و هوس مانع کار تست
هوس دشمنی چنگ در جان زده
تو از مهر او دم به فرمان زده
تو مردی عجب غافل و سادهای
در لطف بر خصم بگشادهای
چرا دشمنان را مدد میکنی
چرا ظلم بر جان خود میکنی
هر آن کس که او مار میپرورد
به آخر هم از مار زخمی خورد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی وقت من دلبری داشتم
به زیبا جوانی سری داشتم
هوش مصنوعی: در زمانی که عشق و دلدادگی داشتم، جوانی زیبا و دلربا مرا به خود جذب کرده بود.
جمالش به خوبی چو گل در چمن
غبار رهش سرمهٔ چشم من
هوش مصنوعی: چهرهاش به زیبایی گل در میان چمن است و خاک راهش مانند سرمه بر چشمان من نشسته است.
دهانش مرا چشمهٔ نوش بود
لبش را گهر حلقهٔ گوش بود
هوش مصنوعی: دهان او برای من مانند چشمهای شیرین و خوشمزه بود و لبهایش مانند جواهری در گوشش میدرخشید.
صبا گشته از زلف او مشک بیز
مه از روی او روز و شب درگریز
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی به خاطر زلف او بوی خوشی را به همراه دارد، و ماه از زیبایی چهرهاش همواره در حال فرار است.
دل سرو از قامتش بیقرار
فراموش کرده خزان و بهار
هوش مصنوعی: دلِ سرو به خاطر قامت زیبا و برافراشتهاش، در حسرت و شوق زندگی، دیگر به یاد فصول خزان و بهار نیست.
شب و روز از عشق آن چشم مست
من و زاهد شهر باده پرست
هوش مصنوعی: شب و روز به عشق آن چشمان خمار من میگذرد و در عین حال، زاهد شهر هم در پی نوشیدن شراب است.
گهی رکوه و خرقه در رهن می
گهی باده نوشیده بر بانگ نی
هوش مصنوعی: گاهی انسان در مقام زهد و ریاضت به سر میبرد و گاهی از لذتهای زندگی از جمله نوشیدن شراب لذت میبرد و در کنار آن، صدای نی را نیز میشنود.
به هر جا نشسته من از اشک ناب
چو گوهر شده غرق دریای آب
هوش مصنوعی: هر جا که نشستهام، اشکهای خالص من مانند گوهرهایی زیبا، در دریاهای آب غرق شدهاند.
همه خون شده رفته در پیش من
دل خستهٔ ریش درویش من
هوش مصنوعی: همه چیز به دیوانگی و حزنی تبدیل شده که در دل من وجود دارد؛ دلی که به خاطر مشکلات و رنجهایش شکسته شده است.
به یک موی جان گشته محبوس تن
تنم مانده چون رشته در پیرهن
هوش مصنوعی: من به اندازه یک موی جانم به خاطر عشق در قید و بند هستم، مانند یک رشته که در پیرهن گیر کرده است.
نه ز ارباب صدق و نه ز اهل یقین
نه در راه کفر و نه در راه دین
هوش مصنوعی: نه از کسانی که به راستی صداقت دارند و نه از اهل یقین؛ نه در مسیر کفر هستم و نه در مسیر دین.
شبی مست بودم، صراحی به کش
ندائی شنیدم به آواز خوش
هوش مصنوعی: شبی که مست بودم، صدایی خوش را از دور شنیدم که مثل شراب در حال ریختن بود.
که ای گشته از آب حیوان تو سیر
همه کرده روباه بازی به شیر
هوش مصنوعی: تو که از آب حیات سیراب شدهای، تمام تلاشها و فریبندگیهای روباهصفت را به چالش میکشی و به شیر تبدیل گشتهای.
برون رفته از راه و در چه شده
به نقشی ز نقاش قانع بُده
هوش مصنوعی: از مسیر اصلی خود خارج شدهام و اکنون به تأثیر یک هنرمند راضی شدهام.
ز کثرت گذر کن به وحدت بیا
نهانی دریغا تو از ما جدا
هوش مصنوعی: از فراوانی و کثرت بگذر و به یگانگی برس. ای دریغ، تو از ما دور هستی.
تو خود را مگر عکس پنداشتی
که این پرده از رخ نبرداشتی
هوش مصنوعی: آیا تو خود را فقط یک تصویر میدانی که این پرده را از روی صورتت کنار نمیزنی؟
اگر پرده برخیزد از پیش کار
به هر جا که بینی بود نقش یار
هوش مصنوعی: اگر پرده از جلوی کارها برداشته شود، هر کجا که نگاه کنی، نشانههایی از محبوب دیده میشود.
همه جا نشان رخ یار تست
هوا و هوس مانع کار تست
هوش مصنوعی: در هر مکان نشانهای از چهره محبوبت وجود دارد و تمایلات و آرزوها مانع از انجام کارهای ضروری تو هستند.
هوس دشمنی چنگ در جان زده
تو از مهر او دم به فرمان زده
هوش مصنوعی: هوس دشمنی در جان تو نفوذ کرده و تو از محبت او به اوامر او پاسخ میدهی.
تو مردی عجب غافل و سادهای
در لطف بر خصم بگشادهای
هوش مصنوعی: شما فردی هستید که از واقعیتها غافل و سادهدل هستید و در نیکی کردن به دشمنان خود دست و دلتان باز است.
چرا دشمنان را مدد میکنی
چرا ظلم بر جان خود میکنی
هوش مصنوعی: چرا به دشمنان کمک میکنی و چرا به خودت ظلم میکنی؟
هر آن کس که او مار میپرورد
به آخر هم از مار زخمی خورد
هوش مصنوعی: هر کسی که به پرورش مار بپردازد، در نهایت از نیش مار آسیب خواهد دید.