گنجور

۷- المقاله

زهی ذات تو ز آفرینش غرض
توئی جوهر و آفرینش عرض
توئی سایهٔ آفتاب قِدم
که هم سایه و آفتابی به هم
رخ جان به گرد تن آلوده‌ای
به گل روی خورشید اندوده‌ای
که جان کامل از صحبت تن شود
به خاکستر آئینه روشن شود
ز حسن خود آئینه‌ای ساختند
که خود را در آئینه بشناختند
چو از هر دو عالم تو بودی مراد
چرا می‌دهی عمر خود را به باد
دریغ است صد گنج با تو نهان
تو مفلس گذشته گدائی کنان
جهان چیست باغی چو روشن چراغ
تو ریحان باغ و خداوند باغ
فلک سر برای تو افراخته
تو خود را ندانسته، نشناخته
کواکب شب و روز در کار تو
ملایک منور به انوار تو
ترا چار عنصر ملازم مدام
در اندیشه تو از برای غلام
ترا یک درخت است شاخش چهار
همه میوهٔ‌ خوب آورده بار
درخت تو سال است زان شاخ فصل
تو اصلی، چه مقصود ازین فرع و اصل
ترا باغبانی که بنشانده است
از او میوه‌ها بر سر افشانده است
تو قانع نشین، دیدهٔ دل گشا
که پیش تو آرند روزی به پای
اگر خویشتن را شناسی و قدر
نگردی دگر بر در شاه و صدر
فصاحت عنان چون ز دستم ربود
بگویم سخن در نهال وجود
درخت وجود تو دارد دو سر
بدان هر دو سر میوهٔ خیر و شر
یکی سر به باطن، دگر در ظهور
یکی سوی نار و دگر سوی نور
ولی پنج شعبه است در هر سری
شنیدم من نکته از سروری
هما پنج مایل سوی جان پاک
ولی پنج دیگر سوی آب و خاک
ترا در جهان پای بند این سرست
اگر ترک این سر کنی بهتر است
بزرگی ازین و حقارت از اوست
که نفس بهیمی عبارت از اوست
گر از هر دو سر بگذری عاشقی
سگان در دوست را لایقی
وگر نفس بر تو شود پادشاه
به دریا درافتی ندانی شناه
ترا حرص و شهوت امیران شوند
دل و جان تو جای شیطان شوند
طمع خوارمندی به روی آردت
هوا مو کشان گرد کوی آردت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی ذات تو ز آفرینش غرض
توئی جوهر و آفرینش عرض
هوش مصنوعی: ای خالق بزرگ، تو خود هدف و مقصود از آفرینش هستی؛ در واقع، تو جوهر و حقیقت و آفرینش تنها پوشش و ظاهر است.
توئی سایهٔ آفتاب قِدم
که هم سایه و آفتابی به هم
هوش مصنوعی: تو هم سایه و هم نور آفتاب منی، که با حضور تو، روشنایی و پناه را همزمان احساس می‌کنم.
رخ جان به گرد تن آلوده‌ای
به گل روی خورشید اندوده‌ای
هوش مصنوعی: چهره جان را به زیبایی آراسته‌ای، به‌گونه‌ای که مانند گل، بر روی خورشید درخشان است.
که جان کامل از صحبت تن شود
به خاکستر آئینه روشن شود
هوش مصنوعی: وقتی که روح از گفتگو با جسم جدا می‌شود، مانند خاکستر می‌شود و روشنایی‌اش شبیه به آینه‌ای خواهد بود.
ز حسن خود آئینه‌ای ساختند
که خود را در آئینه بشناختند
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی‌های خود، آینه‌ای درست کردند که از آن برای شناختن خود استفاده کردند.
چو از هر دو عالم تو بودی مراد
چرا می‌دهی عمر خود را به باد
هوش مصنوعی: وقتی که تو از هر دو جهان هدف و آرزو هستی، پس چرا عمرت را بیهوده صرف می‌کنی؟
دریغ است صد گنج با تو نهان
تو مفلس گذشته گدائی کنان
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که حتی اگر چیزهای ارزشمندی در دسترس باشد، اگر کسی با احساس بی‌ارزشی و فقر روحی زندگی کند، هیچ‌یک از آن گنج‌ها برای او مفید نخواهد بود. بهتر است چنین فردی به جستجوی کمک و دلسوزی بپردازد.
جهان چیست باغی چو روشن چراغ
تو ریحان باغ و خداوند باغ
هوش مصنوعی: جهان مانند باغی است که با نور چراغ تو روشن شده است، و تو درخت ریحان آن باغ و خداوند زمین و همه چیز آن هستی.
فلک سر برای تو افراخته
تو خود را ندانسته، نشناخته
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو بالا رفته است، اما تو خود را نمی‌شناسی و احساس نمی‌کنی.
کواکب شب و روز در کار تو
ملایک منور به انوار تو
هوش مصنوعی: ستاره‌های شب و روز در تلاش تو هستند و فرشتگان با نور تو روشن شده‌اند.
ترا چار عنصر ملازم مدام
در اندیشه تو از برای غلام
هوش مصنوعی: تو همواره در فکر خود، چهار عنصر را به عنوان همراه داری تا برای من، خدمتگزار باشی.
ترا یک درخت است شاخش چهار
همه میوهٔ‌ خوب آورده بار
هوش مصنوعی: تو مانند یک درختی هستی که چهار شاخه دارد و همهٔ میوه‌هایش خوب و شیرین هستند.
درخت تو سال است زان شاخ فصل
تو اصلی، چه مقصود ازین فرع و اصل
هوش مصنوعی: درخت تو نشان‌دهنده عمر و زندگی توست و شاخه‌های آن نمایانگر فصل‌های مختلف زندگی‌ات هستند. پس چه نیازی به تفکیک بین اصول و جزئیات زندگی‌ات هست؟
ترا باغبانی که بنشانده است
از او میوه‌ها بر سر افشانده است
هوش مصنوعی: کسی که تو را به اینجا آورده، مانند باغبانی است که میوه‌ها را بر سر درخت می‌آویزد.
تو قانع نشین، دیدهٔ دل گشا
که پیش تو آرند روزی به پای
هوش مصنوعی: برای اینکه به هدف‌هایت برسی، هرگز قانع نشو. آینده‌ای روشن و امیدوارکننده در انتظار توست که روزی به سمت تو می‌آید.
اگر خویشتن را شناسی و قدر
نگردی دگر بر در شاه و صدر
هوش مصنوعی: اگر خود را بشناسی و برای خود ارزشی قائل نشوی، دیگر نمی‌توانی به درگاه پادشاه و مقام‌های بالا نزدیک شوی.
فصاحت عنان چون ز دستم ربود
بگویم سخن در نهال وجود
هوش مصنوعی: وقتی قدرت بیان از دستم خارج شد، می‌خواهم از چیزی بگویم که در درونم وجود دارد.
درخت وجود تو دارد دو سر
بدان هر دو سر میوهٔ خیر و شر
هوش مصنوعی: وجود تو مانند درختی است که در دو طرفش میوه‌هایی از خوب و بد رشد می‌کند.
یکی سر به باطن، دگر در ظهور
یکی سوی نار و دگر سوی نور
هوش مصنوعی: یکی در عمق وجود خود جستجو می‌کند و دیگری در نمایان بودن و ظاهر، یکی به سمت آتش و چالش‌ها می‌رود و دیگری به سوی روشنی و آرامش.
ولی پنج شعبه است در هر سری
شنیدم من نکته از سروری
هوش مصنوعی: در هر مسأله و موضوعی، باید به جنبه‌های مختلف و ابعاد گوناگون آن توجه داشت. هر چیزی که می‌شنویم یا یاد می‌گیریم، از زوایای متفاوتی قابل بررسی است و می‌تواند درس‌های آموزنده‌ای به ما بدهد.
هما پنج مایل سوی جان پاک
ولی پنج دیگر سوی آب و خاک
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به سمت روح پاک حرکت می‌کند، پنج مایل پیش می‌رود و پنج مایل دیگر به سمت آب و زمین می‌چرخد.
ترا در جهان پای بند این سرست
اگر ترک این سر کنی بهتر است
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از محدودیت‌های دنیا آزاد شوی، بهتر است که به وابستگی‌های خودت پایان بدهی.
بزرگی ازین و حقارت از اوست
که نفس بهیمی عبارت از اوست
هوش مصنوعی: بزرگی و کوچکی انسان به خود او بستگی دارد؛ چرا که وجود او می‌تواند به خصایص حیوانی و یا انسانی تقسیم شود.
گر از هر دو سر بگذری عاشقی
سگان در دوست را لایقی
هوش مصنوعی: اگر از هر دو طرف عبور کنی، باید عشق به سگ‌های معشوق را سزاوار بدانی.
وگر نفس بر تو شود پادشاه
به دریا درافتی ندانی شناه
هوش مصنوعی: اگر نفس بر تو مسلط شود و سلطنت کند، در دریا غرق می‌شوی و نمی‌دانی چگونه شنا کنی.
ترا حرص و شهوت امیران شوند
دل و جان تو جای شیطان شوند
هوش مصنوعی: حریص بودن و دنبال خواسته‌های نفسانی رفتن می‌تواند باعث شود که روح و جان تو تحت تأثیر چیزهای منفی قرار گیرد.
طمع خوارمندی به روی آردت
هوا مو کشان گرد کوی آردت
هوش مصنوعی: به خاطر طمع و آرزوهایم، با حساسیت و توجه به سمت تو می‌آیم و در نزدیکی‌ات منتظرم.