گنجور

۱۷- حکایت

یکی رند در گلخنی خفته بود
تو گویی به خواب عدم رفته بود
چنان دید در خواب کو شاه شد
بر او محنت و رنج کوتاه شد
به دستش سپرده جهان تاج و تخت
غلامانه پیشش کمر بسته بخت
ره و سیرت پادشاهی گرفت
… ز مه تا به ماهی گرفت
شده نیک از جاه خود در غرور
از آن حال در جان او شد سرور
که ناگاه سنگی رسیدش به سر
روان جست از جای خود بی‌خبر
الا ای که مغرور طاعت شدی
خداوند چندین بضاعت شدی
نظر کرد و آن تاج بر سر ندید
ولی دید خون از سرش می‌دوید
ترا طاعت خویش چیزی نمود
ندیدی که سرمایه چیزی نبود
چو دریای قدوسیان موج زد
یکی قطره بر جان این فوج زد
ملک چون بیارد خدا را سجود
تو گوئی که طاعت خدا را نبود
نبینی به چندین عبادت رسول
ز استغفرالله حسبی ملول
تو دین را ز جان قالبی فرض کن
ز جان پاک‌تر خوش برفت این سخُن
شهادت مر او را یکی شربت است
که از ساغر مجلس قربت است
دگر سال و ماهش لباس و طعام
زکات است و حج و صلات و صیام
گر از لا و الّا حکایت کنم
دو صد دفتر از وی روایت کنم
دو عالم بروبم به جاروب لا
به الاّ ببندم در ما سوی
تف عشق کز وی جهان سوخته است
ز الاّ و لا آتش افروخته است

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی رند در گلخنی خفته بود
تو گویی به خواب عدم رفته بود
هوش مصنوعی: شخصی بی‌توجه و آزادمنش در جایی خلوت و تاریک خوابیده بود، به گونه‌ای که انگار در عالم عدم و نبود خوابش برده است.
چنان دید در خواب کو شاه شد
بر او محنت و رنج کوتاه شد
هوش مصنوعی: در خواب دید که شاهی بر او نازل شده و مشکلات و دردسرهایش به سرعت پایان یافته است.
به دستش سپرده جهان تاج و تخت
غلامانه پیشش کمر بسته بخت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که او (شخص مورد نظر) قدرت و ثروت جهان را در دست دارد و به صورت تواضع و ارادت، خود را خدمتگزار بخت می‌داند که برای او پیشاپیش خود را آماده کرده است.
ره و سیرت پادشاهی گرفت
… ز مه تا به ماهی گرفت
هوش مصنوعی: پادشاهی به راه و روش خاصی دست یافت که از آغاز شب تا ظهور روز ادامه داشت.
شده نیک از جاه خود در غرور
از آن حال در جان او شد سرور
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و جایگاهش، به قدری مغرور شده که حالتی خوش و سرشار از شادی در وجودش ایجاد شده است.
که ناگاه سنگی رسیدش به سر
روان جست از جای خود بی‌خبر
هوش مصنوعی: ناگهان سنگی به سرش برخورد کرد و او بدون اینکه متوجه شود، از جای خود به شدت حرکت کرد.
الا ای که مغرور طاعت شدی
خداوند چندین بضاعت شدی
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر اطاعت، به خود مغرور شده‌ای، بدان که خداوند نعمت‌های زیادی به تو عطا کرده است.
نظر کرد و آن تاج بر سر ندید
ولی دید خون از سرش می‌دوید
هوش مصنوعی: به او نگریست و تاج را بر روی سرش ندید، اما خون را دید که از سرش می‌ریزد.
ترا طاعت خویش چیزی نمود
ندیدی که سرمایه چیزی نبود
هوش مصنوعی: تو در خدمت و اطاعت من هیچ چیزی نمی‌دیدی، زیرا که اصل و بنیاد هر چیزی در واقع سرمایه‌ای ندارد.
چو دریای قدوسیان موج زد
یکی قطره بر جان این فوج زد
هوش مصنوعی: وقتی دریا و حقیقت‌های والا طوفانی می‌شود، یک قطره از آن بر روح این جمعیتی که در اطراف است، تأثیر می‌گذارد.
ملک چون بیارد خدا را سجود
تو گوئی که طاعت خدا را نبود
هوش مصنوعی: وقتی که ملائکه در حضور خداوند سجده می‌کنند، به نظر می‌رسد که بندگی و خدمت به خداوند برایشان معنا ندارد.
نبینی به چندین عبادت رسول
ز استغفرالله حسبی ملول
هوش مصنوعی: شاید در عبادت‌های بسیار رسول، خستگی من از گفتن "استغفرالله" به چشم بیاید.
تو دین را ز جان قالبی فرض کن
ز جان پاک‌تر خوش برفت این سخُن
هوش مصنوعی: به دین به‌عنوان یک قالب و ساختار نگاه کن که از جان و روح انسان بالاتر است. این سخن حقیقتی عمیق و پاک دارد که به خوبی بیان شده است.
شهادت مر او را یکی شربت است
که از ساغر مجلس قربت است
هوش مصنوعی: ایمان و شهادت برای او مانند یک نوشیدنی شیرین و لذیذ است که از جام نزدیکی و محبت الهی سرشار است.
دگر سال و ماهش لباس و طعام
زکات است و حج و صلات و صیام
هوش مصنوعی: در این زمان، سال و ماه در برگزاری اعمال خوب مانند پرداخت زکات، انجام مناسک حج، برپایی نماز و روزه گرفتن اهمیت دارد.
گر از لا و الّا حکایت کنم
دو صد دفتر از وی روایت کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از مفهوم و ماهیت "لا" و "الا" بگویم، می‌توانم کتاب‌های فراوانی درباره‌اش بنویسم.
دو عالم بروبم به جاروب لا
به الاّ ببندم در ما سوی
هوش مصنوعی: من همه جهان را جارو می‌زنم و جز این را نخواهم دید و نمی‌خواهم به هیچ چیز دیگر توجه کنم.
تف عشق کز وی جهان سوخته است
ز الاّ و لا آتش افروخته است
هوش مصنوعی: عشق آنچنان قوی و سوزان است که جهان را به خرابی کشانده و بدون شک، این آتش را روشن کرده است.