گنجور

۱۲- المقاله

به پیری همی‌گفت روزی پسر
که ای دیده حال جهان سر به سر
به بیهوده گشته فراز و نشیب
فروخوانده دفتر،‌ نوشته کتیب
به گرد جهان گشته بیرون ز حد
شده سال عمر تو افزون ز صد
مصاحب شده با خواص و عوام
سحرگاه عمرت رسیده به شام
فریب جهان آزموده بسی
می دوستی خورده با هر کسی
ز لفظ بزرگان شنیده سخُن
مثال جهان پیش من عرضه کن
حذر کن از این تارم خوش نهاد
که در وی مقیمی ز مادر نزاد
می عشق با هر که در جام کرد
بیفکند جائی و خونش بخورد
در او زحمت و بی نوائی و رنج
در او راحت و پادشاهی و گنج
اگر طالبش رنج و زحمت برد
همه مال و ملکش به دست آورد
به کیوان رساند بنای سرای
ز رفعت نبیند همه شست پای
به آخر چو بیرون رود از جهان
برابر شود با فرومایگان
کرا ماند و نسبت او به چیست؟
طریقش مناسب به احوال کیست؟
بگفتا شنیدم که فرزانه‌ای
به گنجی در آمد به ویرانه‌ای
بسی لعل و مرجان و یاقوت دید
در او عمر صد ساله را قوت دید
در افتاد و می‌کرد مالی به کف
مبادا که واقف شود ناخلف
قبا را برون کرد و بنهاد پیش
زر و لعل را شاند بر جای خویش
به تعجیل آمد که آید به در
به رویش روان بسته شده راه در
که آنجا حکیمی طلسمی نهاد
که با زر نمی‌شد کس آن را گشاد
بیفکند زر چون گرفتار گشت
درش باز شد چون که بی‌بار گشت
برون رفت و بگریست بیچاره مرد
که زر رفت و او جامه‌ها پاره کرد
الا تا غرور جهان نشنوی
که بی زور مانی و بی زر شوی
درین طاق پیروزهٔ گرد گرد
و زین تیز رو قبهٔ لاجورد
امانی نخواهی به جان یافتن
ز سویش بباید عنان تافتن
جهان کو تن خلق را هست کاست
یکی بیضه از صُلب دار فناست
تو آن به کزین بیضه بیرون شوی
که طوطی طیار میمون شوی
ایا صاحب عقل و نفس سلیم
که ره می‌نوردی به امید و بیم
عبادت گُزین و به طاعت گرای
ز تو بندگی مرحمت از خدای
چهل صبح یزدان ترا پرورید
ز تو مایهٔ معرفت آفرید
خرد داد و ادراک و نفس و روان
دل و فکرت و هوش و چشم و زبان
کز این‌ها توان حکمت آموختن
چراغ یقین شاید افروختن
توانی که گوئی حدیث صواب
به وقت سؤال، به گاه جواب
توانی شنیدن ز ما این سخُن
در این‌ها که گفتم تأمل بکن
ترا ساز دانش همه حاصل است
ترا قوّت ناطقه کامل است
چرا باید ای دوست ضایع شدن
به کم باید از دهر قانع شدن
برو حکمت آموز ای نیکمرد
چو باد صبا گرد عالم بگرد
ز هر گل که بر وی رسی بوی گیر
چو عطار باش و مسایل عبیر
ز گرمای جهل است جان تو خوار
ز شاخ معانی بر او سایه دار
عمل کن چو فارغ شوی از جدل
درخت است علمت، برِ او عمل
گروهی که در خانهٔ دین کس‌اند
به عین الیقین از عمل می‌رسند
وگر علم داری و کاریت نیست
درخت تو خشک است و باریت نیست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به پیری همی‌گفت روزی پسر
که ای دیده حال جهان سر به سر
هوش مصنوعی: پسر به پدر سالخورده‌اش گفت: ای پدر، حال و روز دنیا چگونه است و همه جا چه خبر است؟
به بیهوده گشته فراز و نشیب
فروخوانده دفتر،‌ نوشته کتیب
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به بیهوده بودن تلاش‌ها و سختی‌ها دارد. در آن، به این معنی اشاره شده که با وجود تلاش برای پیشرفت و رسیدن به مقصد، در نهایت همه چیز به یک نقطه بازمی‌گردد و یا به نوعی بی‌نتیجه می‌ماند. زندگی پر از بالا و پایین‌هاست، ولی در نهایت آنچه در کتیبه‌ها و نوشته‌ها باقی‌مانده است، نمایانگر حقیقتی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
به گرد جهان گشته بیرون ز حد
شده سال عمر تو افزون ز صد
هوش مصنوعی: سال‌های عمر تو از مرز صد سال گذشته و اکنون در جهان به دور می‌گردی و از حد خود خارج شده‌ای.
مصاحب شده با خواص و عوام
سحرگاه عمرت رسیده به شام
هوش مصنوعی: به دوستی با انسان‌های خوب و بد روی آورده‌ای و اکنون در آستانه پایان عمرت هستی.
فریب جهان آزموده بسی
می دوستی خورده با هر کسی
هوش مصنوعی: دنیا تجربه‌های زیادی دارد و من با افراد مختلفی دوستی کرده‌ام و از این دوستی‌ها درس‌هایم را گرفته‌ام.
ز لفظ بزرگان شنیده سخُن
مثال جهان پیش من عرضه کن
هوش مصنوعی: از گفتار حکیمان و بزرگترها آموخته‌ام، حالا مثال‌هایی از جهان را برای من بیاورید تا ببینم.
حذر کن از این تارم خوش نهاد
که در وی مقیمی ز مادر نزاد
هوش مصنوعی: از این دام خوش‌ساخت که در آن، کسی وجود دارد که از مادر به دنیا نیامده است، احتیاط کن.
می عشق با هر که در جام کرد
بیفکند جائی و خونش بخورد
هوش مصنوعی: افرادی که در عشق غرق شده‌اند، هر که را در جام محبت قرار دهد، در آنجا بی‌درنگ فرومی‌افتد و عشقش را می‌نوشد.
در او زحمت و بی نوائی و رنج
در او راحت و پادشاهی و گنج
هوش مصنوعی: در وجود او هم فقر و دشواری وجود دارد و هم آرامش و ثروت.
اگر طالبش رنج و زحمت برد
همه مال و ملکش به دست آورد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال دستیابی به چیزی باشد، باید سختی‌ها و تلاش‌های زیادی را تحمل کند تا تمام دارایی‌ها و ثروت خود را به دست آورد.
به کیوان رساند بنای سرای
ز رفعت نبیند همه شست پای
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع بلندی و علو جایگاه اشاره دارد. به این معنا که کسی که به قله یا اوج رسیده است، به راحتی به پایین نمی‌نگرد و موقعیتش را از دست نمی‌دهد. در واقع، وقتی که به یک مقام یا موقعیت بالا دست پیدا می‌کند، دیگر توجهی به مسائل پایین‌تر ندارد.
به آخر چو بیرون رود از جهان
برابر شود با فرومایگان
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از دنیا خارج می‌شود، به گونه‌ای با افراد پست و فرومایه یکسان می‌شود.
کرا ماند و نسبت او به چیست؟
طریقش مناسب به احوال کیست؟
هوش مصنوعی: چه کسی باقی مانده و نسبت او به چه چیزی است؟ راه و روش او با احوال چه کسی تناسب دارد؟
بگفتا شنیدم که فرزانه‌ای
به گنجی در آمد به ویرانه‌ای
هوش مصنوعی: شنیدم که فرد دانایی به یک گنج بزرگ درون یک خرابه‌ای وارد شد.
بسی لعل و مرجان و یاقوت دید
در او عمر صد ساله را قوت دید
هوش مصنوعی: در او انواع جواهرات و سنگ‌های قیمتی را دید که عمر طولانی را به نمایش می‌گذارند.
در افتاد و می‌کرد مالی به کف
مبادا که واقف شود ناخلف
هوش مصنوعی: درگیر جنگ شد و تلاش می‌کرد چیزی به دست آورد تا مبادا کسی از حقیقت آگاه شود و به او آسیب رساند.
قبا را برون کرد و بنهاد پیش
زر و لعل را شاند بر جای خویش
هوش مصنوعی: او لباس خود را به کناری گذاشت و به جای آن، طلا و یاقوت را بر زمین قرار داد.
به تعجیل آمد که آید به در
به رویش روان بسته شده راه در
هوش مصنوعی: به زودی آمد که به در بیاید اما به دلیل بسته بودن در، نتوانست وارد شود.
که آنجا حکیمی طلسمی نهاد
که با زر نمی‌شد کس آن را گشاد
هوش مصنوعی: در آن مکان، دانایی رمز و رازی را گذاشته بود که هیچ‌کس با طلا نمی‌توانست آن را باز کند.
بیفکند زر چون گرفتار گشت
درش باز شد چون که بی‌بار گشت
هوش مصنوعی: هرگاه که طلا را بیندازد، وقتی گرفتار شود، درب او باز می‌شود، زیرا که بارش سبک می‌شود.
برون رفت و بگریست بیچاره مرد
که زر رفت و او جامه‌ها پاره کرد
هوش مصنوعی: مردی درمانده و بیچاره، وقتی که طلا از دستش رفت، به بیرون رفت و گریست. او به شدت ناراحت شد و لباس‌هایش را پاره کرد.
الا تا غرور جهان نشنوی
که بی زور مانی و بی زر شوی
هوش مصنوعی: همواره به یاد داشته باش که اگر به غرور دنیایی دل خوش کنی، در نهایت بدون قدرت و ثروت خواهی ماند.
درین طاق پیروزهٔ گرد گرد
و زین تیز رو قبهٔ لاجورد
هوش مصنوعی: در این طاق قمرگونه با گنبد آبی که به زیبایی درخشان است، فضای مشخص و دل‌انگیزی به تصویر کشیده می‌شود.
امانی نخواهی به جان یافتن
ز سویش بباید عنان تافتن
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن آرامش و امنیت، باید تلاش کنی و به سمت او رفت و آمد داشته باشی.
جهان کو تن خلق را هست کاست
یکی بیضه از صُلب دار فناست
هوش مصنوعی: جهان، همانند یک جسم مادی، دارای عیوب و نواقص است و مانند تخمی است که از بطن وجود انسان می‌روید و در نهایت به نابودی و فنا می‌انجامد.
تو آن به کزین بیضه بیرون شوی
که طوطی طیار میمون شوی
هوش مصنوعی: تو آنی که از این تخم بیرون می‌آیی، مثل طوطی پرواز می‌کنی و به حد کمال می‌رسی.
ایا صاحب عقل و نفس سلیم
که ره می‌نوردی به امید و بیم
هوش مصنوعی: آیا تو که دارای عقل و دل آرامی هستی، راه را می‌پیمایی در حالی که هم به امید خوشی‌ها و هم به ترس از مشکلات می‌اندیشی؟
عبادت گُزین و به طاعت گرای
ز تو بندگی مرحمت از خدای
هوش مصنوعی: به عبادت و طاعت بپرداز و از خداوند بخواه که تو را در کنار بندگی، رحمت دهد.
چهل صبح یزدان ترا پرورید
ز تو مایهٔ معرفت آفرید
هوش مصنوعی: خداوند چهل صبح تو را به خوبی تربیت کرد و از وجود تو، دانش و بینش آفرید.
خرد داد و ادراک و نفس و روان
دل و فکرت و هوش و چشم و زبان
هوش مصنوعی: خرد و درک، همچنین روح و احساسات، و همچنین فکر، هوش، چشم و زبان، همگی به ما داده شده‌اند.
کز این‌ها توان حکمت آموختن
چراغ یقین شاید افروختن
هوش مصنوعی: از این موضوعات نمی‌توان به راحتی حکمت کسب کرد، بلکه شاید بتوان با آن‌ها نور یقین را روشن کرد.
توانی که گوئی حدیث صواب
به وقت سؤال، به گاه جواب
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی در زمان پرسش، به درستی و دقت پاسخ بدهی، نشان‌دهنده توانایی و دانش توست.
توانی شنیدن ز ما این سخُن
در این‌ها که گفتم تأمل بکن
هوش مصنوعی: می‌توانی به این سخنان ما گوش دهی و در مورد آنچه که گفتم فکر کنی.
ترا ساز دانش همه حاصل است
ترا قوّت ناطقه کامل است
هوش مصنوعی: تو با دانش خود به کمال رسیدی و از قدرت بیان کاملی برخورداری.
چرا باید ای دوست ضایع شدن
به کم باید از دهر قانع شدن
هوش مصنوعی: چرا باید از دست رفتن را تحمل کنیم؟ باید از زندگی با آنچه داریم راضی باشیم.
برو حکمت آموز ای نیکمرد
چو باد صبا گرد عالم بگرد
هوش مصنوعی: ای مرد خوب، به آموزش حکمت بپرداز و مانند باد صبا در میان جهانیان گردش کن.
ز هر گل که بر وی رسی بوی گیر
چو عطار باش و مسایل عبیر
هوش مصنوعی: از هر گلی که به آن می‌رسی، عطر آن را بگیر. مانند عطار باش و به رایحه‌های خوش بپرداز.
ز گرمای جهل است جان تو خوار
ز شاخ معانی بر او سایه دار
هوش مصنوعی: از نادانی، جان تو در رنج و خوار است؛ پس بر معانی و دانایی سایه‌افکن و به آن‌ها پناه ببر.
عمل کن چو فارغ شوی از جدل
درخت است علمت، برِ او عمل
هوش مصنوعی: هرگاه از بحث و جدل فارغ شدی، به کار و عمل بپرداز؛ چون علم تو مانند درختی است که نیاز به کار و تلاش دارد تا ثمر بدهد.
گروهی که در خانهٔ دین کس‌اند
به عین الیقین از عمل می‌رسند
هوش مصنوعی: افرادی که در خانه‌ی دین قرار دارند، از طریق عمل و تجربه به یقین واقعی دست پیدا می‌کنند.
وگر علم داری و کاریت نیست
درخت تو خشک است و باریت نیست
هوش مصنوعی: اگر دانش داری اما کاری از تو ساخته نیست، درخت وجودت خشک شده و ثمره‌ای ندارد.