شمارهٔ ۷
ما بی نصیب و آن همه حشمت رقیب را
از خوان رزق کس نبرد جز نصیب را
گیرم حبیب روی نماید معاینه
کو دیدهای چنان که ببیند حبیب را
چون از جفای خار بر آتش گل آب شد
جای خروش خوش نبود عندلیب را
ما را دوای درد ز دارالشفای اوست
زحمت بود معالجت من طبیب را
چون در جهان به حسن غریبی، غریب نیست
گر بنگری به چشم حقارت غریب را
از غم نمیرهیم که چون مست عشق شد
نبود خبر ز رنج بیابان نجیب را
بشنو عزیر من سخن حق که نشنود
ناصر حدیث واعظ و پند ادیب را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما بی نصیب و آن همه حشمت رقیب را
از خوان رزق کس نبرد جز نصیب را
هوش مصنوعی: ما بینصیب هستیم و آن همه شکوه و grandeur رقیب را هیچکس از سفره روزی نمیتواند بگیرد جز خود نصیب.
گیرم حبیب روی نماید معاینه
کو دیدهای چنان که ببیند حبیب را
هوش مصنوعی: اگر محبوب در برابر من ظاهر شود و مرا با چشمی نظاره کند، آیا او نیز میتواند محبوب را ببیند؟
چون از جفای خار بر آتش گل آب شد
جای خروش خوش نبود عندلیب را
هوش مصنوعی: وقتی که خارهای زجرآور بر گل آتش میزنند، فضای ناله و زاری برای پرنده خوشآواز، یعنی بلبل، مناسب نیست.
ما را دوای درد ز دارالشفای اوست
زحمت بود معالجت من طبیب را
هوش مصنوعی: درد ما فقط با دارویی که او میدهد درمان میشود و دردسری که برای معالجهام به تو میزنم، تنها زحمتی برای پزشک است.
چون در جهان به حسن غریبی، غریب نیست
گر بنگری به چشم حقارت غریب را
هوش مصنوعی: اگر به زیباییهای جهان نگاه کنی، میبینی که هیچ چیز غریبی وجود ندارد. تنها اگر از دیدگاه حقارت و نادانی به مسائل نگاه کنی، آن وقت است که چیزی را غریب و ناشناخته میبینی.
از غم نمیرهیم که چون مست عشق شد
نبود خبر ز رنج بیابان نجیب را
هوش مصنوعی: از غم فرار نمیکنیم؛ چرا که وقتی دل به عشق بسپاریم، دیگر از درد و رنج بیابان نابلد چیزی نمیدانیم.
بشنو عزیر من سخن حق که نشنود
ناصر حدیث واعظ و پند ادیب را
هوش مصنوعی: ای عزیز، به سخن حق گوش بده، چرا که کسی که این سخن را نمیشنود، ناصر را هم در نصیحت و پند نمییابد.