گنجور

شمارهٔ ۴

ببین به دیدهٔ ما، روی خویشتن یارا
که حکم آینه شد، آب دیده ما را
تو سرو ناز منی، سر چه می‌کشی از ناز
گذر به جانب آب روان تماشا را
مباش در غم فردا و شاد باش امروز
که کس نداند امروز حال فردا را
بیا که صبح بهارست و وقت گل چیدن
که پر ز لاله و گل دامنی‌ست صحرا را
خمار دردسر آورد، ساقیا برخیز
به اهل درد بده دُردی مصفا را
دمی که کشتی زرین به دست ما آید
ز تشنگی به دمی درکشیم دریا را
بساز ناصر با عاشقی و تنهائی
که نیست زحمت تن‌ها حریف تنها را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ببین به دیدهٔ ما، روی خویشتن یارا
که حکم آینه شد، آب دیده ما را
هوش مصنوعی: ببین دوست، چطور به چشم‌های ما، تصویر خودت را نشان دادی، که مانند آینه، اشک‌های ما را منعکس کرد.
تو سرو ناز منی، سر چه می‌کشی از ناز
گذر به جانب آب روان تماشا را
هوش مصنوعی: خود را به زحمت می‌اندازی، در حالی که تو مانند یک درخت خوش‌حالت هستی. چرا از زیبایی‌ات دور می‌شوی و به تماشای آب روان می‌روی؟
مباش در غم فردا و شاد باش امروز
که کس نداند امروز حال فردا را
هوش مصنوعی: نگران فردای خود نباش و سعی کن امروز را با شادی بگذران، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که فردا چه بر سرش خواهد آمد.
بیا که صبح بهارست و وقت گل چیدن
که پر ز لاله و گل دامنی‌ست صحرا را
هوش مصنوعی: بیایید که صبح بهاری فرارسیده و زمان برداشت گل‌هاست، چرا که دشت پر از لاله و گل است.
خمار دردسر آورد، ساقیا برخیز
به اهل درد بده دُردی مصفا را
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آنجا که نوشیدنی‌ها آدم را به زحمت و دردسر می‌اندازند، برخیز و به کسانی که در رنج و درد هستند، شراب خالص و ناب بده.
دمی که کشتی زرین به دست ما آید
ز تشنگی به دمی درکشیم دریا را
هوش مصنوعی: زمانی که کشتی ارزشمند و زرینی به دست ما برسد، به سرعت و در یک لحظه، دریا را از شدت تشنگی خواهیم نوشید.
بساز ناصر با عاشقی و تنهائی
که نیست زحمت تن‌ها حریف تنها را
هوش مصنوعی: ناصر! در عشق و تنهایی زندگی کن، چون کشمکش و زحمت وجود ندارد که تنهایی را از پای درآورد.