گنجور

شمارهٔ ۳۳۹

عشق که رخت صبر بسوزد بلا شود
گر آب چشم ما نبوَد تا چه‌ها شود
معشوق چون به ملک دو عالم نظر نکرد
سلطان به کوی عشق در آید گدا شود
دل بی وصال دوست نباشد، عجب مدار
هر ماهی‌ای که آب نیابد فنا شود
سر می‌نهیم در خم محراب ابرویش
باشد نماز حاجت ما زو روا شود
بهتر بود ز درد جدائی هزار بار
جان از تن شکستهٔ ما گر جدا شود
گویند آنچه رفت ز وصلش قضا کنیم
در حیرتم که عمر چگونه قضا شود
تاریک شد جهان، ره باریک عشق را
ناصر برو که لطف خدا رهنما شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق که رخت صبر بسوزد بلا شود
گر آب چشم ما نبوَد تا چه‌ها شود
هوش مصنوعی: عشق باعث می‌شود صبر ما را از بین ببرد و اگر اشک‌های ما ریخته نشود، نمی‌دانیم چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
معشوق چون به ملک دو عالم نظر نکرد
سلطان به کوی عشق در آید گدا شود
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب به عالم هستی و دو جهان توجه نکند، پادشاه عشق به آنجا می‌آید و در این حال انسان‌ها به مقام و جایگاه یک گدا می‌رسند.
دل بی وصال دوست نباشد، عجب مدار
هر ماهی‌ای که آب نیابد فنا شود
هوش مصنوعی: دلی که به محبوبش نرسد، جای تعجب نیست. هر موجودی که به آب دسترسی نداشته باشد، از بین می‌رود.
سر می‌نهیم در خم محراب ابرویش
باشد نماز حاجت ما زو روا شود
هوش مصنوعی: ما سر خود را در قوس ابرویش پایین می‌آوریم و به او تضرع می‌کنیم، چون امید داریم که درخواست‌ها و نیازهای ما با عنایت او برآورده شود.
بهتر بود ز درد جدائی هزار بار
جان از تن شکستهٔ ما گر جدا شود
هوش مصنوعی: بهتر بود که به جای این درد جدایی، هزار بار جان ما از بدن‌مان جدا شود.
گویند آنچه رفت ز وصلش قضا کنیم
در حیرتم که عمر چگونه قضا شود
هوش مصنوعی: می‌گویند آنچه از وصل معشوق گذشته را قضا و فراموش کنیم، اما من در حیرت‌ام که عمر چگونه به این آسانی فراموش می‌شود.
تاریک شد جهان، ره باریک عشق را
ناصر برو که لطف خدا رهنما شود
هوش مصنوعی: جهان تاریک شده است و راه عشق محدود و دشوار به نظر می‌رسد. ناصر، برو و دعا کن تا لطف و رحمت خداوند راهنمای تو باشد.