گنجور

شمارهٔ ۳۳۵

نقش تو در چشمهٔ‌ چشمم چو ماهی می‌رود
هر زمان ما را سپیدی در سیاهی می‌رود
زینهار از ناوک چشمت که در شهر دلم
بیشتر آشوب از آن تُرک سپاهی می‌رود
خنجری بر من زدی آزرده باشد دست تو
خون من بر ساعد تو عذر خواهی می‌رود
می‌رود بر باد چون زلفت سرم، باری ببین
کین سر شوریده چون در بی‌گناهی می‌رود
من غلامت گشته‌ام وز روز آزادی خویش
عار می‌دارم سخن در پادشاهی می‌رود
ساکنان قدس می‌گریند بر من تا به روز
بس که بر گردون خروش صبحگاهی می‌رود
می‌نوشت احوال خود ناصر ولیک از سوز دل
نی قلم سر می‌درآرد نی سیاهی می‌رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نقش تو در چشمهٔ‌ چشمم چو ماهی می‌رود
هر زمان ما را سپیدی در سیاهی می‌رود
هوش مصنوعی: تصویر تو در چشمانم مانند ماهی است که مدام در حال حرکت است. هر زمانی که نگاه می‌کنم، روشنایی تو همچون سفیدی در تاریکی می‌درخشد.
زینهار از ناوک چشمت که در شهر دلم
بیشتر آشوب از آن تُرک سپاهی می‌رود
هوش مصنوعی: مواظب باش که تیر چشمانت، در دل من بیشتر از آن سرباز ترک، آشفتگی و بلوا به وجود می‌آورد.
خنجری بر من زدی آزرده باشد دست تو
خون من بر ساعد تو عذر خواهی می‌رود
هوش مصنوعی: تو به من ضربه‌ای زدی که ممکن است دستانت را نیز آزرده کند، اما خون من بر روی ساعد تو باقی مانده و همین باعث می‌شود که نتوانی به راحتی از این موضوع بگذری.
می‌رود بر باد چون زلفت سرم، باری ببین
کین سر شوریده چون در بی‌گناهی می‌رود
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که حال و روز دل من مانند گیسوانت زیر باد می‌رود و به یاد تو می‌چرخد. پس خواهش می‌کنم نگاهی به این حالت سرگشتگی من بینداز و ببین که چگونه در بی‌گناهی و بی‌سبب در تلاطم هستم.
من غلامت گشته‌ام وز روز آزادی خویش
عار می‌دارم سخن در پادشاهی می‌رود
هوش مصنوعی: من به غلامی تو در آمده‌ام و از روزی که آزادم شدم، شرم دارم که درباره‌ی قدرت و سلطنت صحبت کنم.
ساکنان قدس می‌گریند بر من تا به روز
بس که بر گردون خروش صبحگاهی می‌رود
هوش مصنوعی: ساکنان قدس برای من اشک می‌ریزند تا زمانی که روز به پایان برسد و صداهای صبحگاهی در آسمان طنین‌انداز شود.
می‌نوشت احوال خود ناصر ولیک از سوز دل
نی قلم سر می‌درآرد نی سیاهی می‌رود
هوش مصنوعی: ناصر حال و احوال خود را می‌نوشته است، اما از شدت دلتنگی و سوز دلش، نه قلم می‌تواند آن را بر کاغذ بیاورد و نه جوهرش در کاغذ می‌ماند.