شمارهٔ ۳۳۴
چون چنگم از غم سرنگون، کان دلستانم میرود
نالند رگها در تنم، کز سینه جانم میرود
صد چاک کردم جامه را، چون گُل فتادم غرق خون
کان شاخ گلبرگ تری از بوستانم میرود
چون سبره در پایش فتم، بر سر کنم خاک رهش
گیرم سر راهی که آن سرو روانم میرود
چون یاد لعلش میکنم، در جانم آتش میفتد
چون از خطش یاد آورم، دود از دهانم میرود
میرفت و من در پی روان، میگفت با همراه خود
کش این سگ دیوانه را، کز پی دوانم میرود
تن را به مسجد میبرم، تا رو به تسبیح آورم
چون سبحه گردان میکنم، او بر زبانم میرود
ناصر دل مجروح را، کز تو بُتان دزدیدهاند
خونیست تازه بر لبش، آنجا گمانم میرود
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون چنگم از غم سرنگون، کان دلستانم میرود
نالند رگها در تنم، کز سینه جانم میرود
هوش مصنوعی: وقتی از غم به شدت ناراحت و ناامید میشوم، احساس میکنم که قلبم در حال نالیدن است و عواطف و احساساتم به شدت تحت فشار قرار دارند، به طوری که زندگی از سینهام در حال خارج شدن است.
صد چاک کردم جامه را، چون گُل فتادم غرق خون
کان شاخ گلبرگ تری از بوستانم میرود
هوش مصنوعی: صد بار جامهام را چاک کردم و چون گل، در خون فرو رفتم. زیرا آن شاخه گلبرگ تازهای که از بوستانم میروید، نشانهای از حال من است.
چون سبره در پایش فتم، بر سر کنم خاک رهش
گیرم سر راهی که آن سرو روانم میرود
هوش مصنوعی: وقتی که صبرم به پایان رسید، بر روی زمین خاک میریزم و در مسیر او قرار میگیرم؛ مسیری که آن سرو زیبا میرود.
چون یاد لعلش میکنم، در جانم آتش میفتد
چون از خطش یاد آورم، دود از دهانم میرود
هوش مصنوعی: وقتی به یاد لبهایش میافتم، در دلم شعلهای شعلهور میشود و وقتی خطش را به خاطر میآورم، از دهانم بخار و دود بیرون میآید.
میرفت و من در پی روان، میگفت با همراه خود
کش این سگ دیوانه را، کز پی دوانم میرود
هوش مصنوعی: او در حال حرکت بود و من دنبال او میرفتم. میگفت که با خودت این سگ دیوانه را بکش، چرا که او هم به دنبال من میآید.
تن را به مسجد میبرم، تا رو به تسبیح آورم
چون سبحه گردان میکنم، او بر زبانم میرود
هوش مصنوعی: برای عبادت و یاد خدا به مسجد میروم و در آنجا با ذکر و تسبیح، زبانم مشغول یادآوری خداوند میشود. مانند دانههای تسبیح که مرتب به هم میپیوندند، کلمات ذکر نیز از زبانم خارج میشوند.
ناصر دل مجروح را، کز تو بُتان دزدیدهاند
خونیست تازه بر لبش، آنجا گمانم میرود
هوش مصنوعی: ناصر دل زخمیای دارد که به خاطر تو رنج کشیده است و از لبانش خون تازهای جاری است. فکر میکنم او در حال رفتن به جایی است.

ناصر بخارایی