شمارهٔ ۳۲۹
دوش در مجلس کباب ما ز سوز سینه بود
بیدلان را اشک رنگین بادهٔ دوشینه بود
در دل و چشمم خیال او همه شب تا به روز
همچو مه در چشمهٔ خورشید در آئینه بود
من ازو چون آسمان خالی نکردم دل ز مهر
از چه روی آن ماه را در سینه با ما کینه بود
در سرم تنها نه امروز است ذوق وجد و حال
مدتی شد تا مرا امروز و فردا دینه بود
بادهٔ کهنه به یادت خوردم از روز ازل
گرچه پیمان تازه کردم، عهد من دیرینه بود
همچو نی تجرید کردم جامه پیش پیرِ چنگ
بانگ نی بهتر مرا از خرقهٔ پشمینه بود
دوش ناصر همچو عنقا برد ره در قاف قرب
ارزن زرین انجم زیر پایش چینه بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش در مجلس کباب ما ز سوز سینه بود
بیدلان را اشک رنگین بادهٔ دوشینه بود
هوش مصنوعی: دیروز در مجلس کباب ما، از سوز و درد دلها، بیخبران اشکهایی به رنگ شراب شبانه داشتند.
در دل و چشمم خیال او همه شب تا به روز
همچو مه در چشمهٔ خورشید در آئینه بود
هوش مصنوعی: در دل و چشمم فکر او در تمام طول شب تا صبح مثل نور ماه در آب چشمهٔ خورشید در آینه، واضح و روشن بود.
من ازو چون آسمان خالی نکردم دل ز مهر
از چه روی آن ماه را در سینه با ما کینه بود
هوش مصنوعی: من هرگز دل خود را از عشق او خالی نکردم، پس چرا آن ماه زیبا در درون من نسبت به ما کینه و ناراحتی دارد؟
در سرم تنها نه امروز است ذوق وجد و حال
مدتی شد تا مرا امروز و فردا دینه بود
هوش مصنوعی: در ذهن من فقط احساس شوق و شادی وجود ندارد، بلکه از مدتی پیش، احساس ناآرامی و تردید درباره امروز و فردا نیز وجود داشته است.
بادهٔ کهنه به یادت خوردم از روز ازل
گرچه پیمان تازه کردم، عهد من دیرینه بود
هوش مصنوعی: از روز نخستین، یاد تو را با شراب کهنه گرامی داشتم. هرچند که پیمان جدیدی بستم، اما عهدی که با تو داشتم، قدیمی و پایدار بود.
همچو نی تجرید کردم جامه پیش پیرِ چنگ
بانگ نی بهتر مرا از خرقهٔ پشمینه بود
هوش مصنوعی: من مانند نی، خود را از هر نوع وابستگی آزاد کردم و در مقابل استاد چنگ به صحبت پرداختم. برای من، صدای نی از لباس پشمین بهتر و دلنشینتر است.
دوش ناصر همچو عنقا برد ره در قاف قرب
ارزن زرین انجم زیر پایش چینه بود
هوش مصنوعی: دیشب ناصر مانند پرنده افسانهای عنقا، مسیر را به سوی نزدیکی خدا پیمود. در زیر پاهایش، ستارههای درخشان مانند دانههای زرین در زمین تلی از خاک قرار داشتند.

ناصر بخارایی