شمارهٔ ۳۲۸
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
چرخ میزد آب و برمیگشت در گرد حصار
گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود
تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند
کز برای قلعه بگشادن قوی مردانه بود
همچو افعی حلقه میزد آب بر درهای شهر
وز همه بابی بدو افسون ما افسانه بود
دجله آبروی بغدادست چون از سر گذشت
خلق را چون مردم چشم آب زو در خانه بود
آشنا نگرفت دست کس چو دریا شد محیط
تا چه باشد حال آن کز آشنا بیگانه بود
شوق سلطان را چو سرمستان ز پای افکند سیل
می فروشان بلا را درد بی پیمانه بود
اشک ناصر همچو توفان شد ز ماهی تا به ماه
جرم اختر در میان آب چون دُردانه بود
کوه سنگین دل چنان از دیده سیل خون براند
کان عمارتهای سنگین گوئیا ویرانه بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
هوش مصنوعی: رود دجله امسال رفتاری عجیب و شگفتانگیز داشت؛ گویی که به حالتی سرخوش و مست بود، با این حال که پایش در زنجیر و دهانش بسته بود، مثل این که دیوانه شده باشد.
چرخ میزد آب و برمیگشت در گرد حصار
گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود
هوش مصنوعی: آب در دور خود در حال چرخش بود و گویی دوباره به سمت حلقه دور بغداد برمیگشت. مانند شمعی در کنار دجله، شهر بغداد و رودخانهاش به زیبایی و روشنی پروانهای میدرخشیدند.
تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند
کز برای قلعه بگشادن قوی مردانه بود
هوش مصنوعی: ابرها مانند یک تیرباران، باران را به زمین ریختند و سیل مانند یک لشکر به سمت قلعه روان شد تا به زور، دروازهها را بگشاید.
همچو افعی حلقه میزد آب بر درهای شهر
وز همه بابی بدو افسون ما افسانه بود
هوش مصنوعی: آب به دور شهر مانند افعی در حال چرخش بود و از هر دروازهای که وارد میشد، داستان ما برای او عجیب و شگفتانگیز به نظر میرسید.
دجله آبروی بغدادست چون از سر گذشت
خلق را چون مردم چشم آب زو در خانه بود
هوش مصنوعی: رود دجله نماد و نشانهی بزرگی و افتخار بغداد است، زیرا وقتی مردم از آن میگذرند، به یاد داشته باشند که در خانههایشان نیز چشمههایی از آب وجود دارد که همواره به یاد آن رود بزرگ خواهند بود.
آشنا نگرفت دست کس چو دریا شد محیط
تا چه باشد حال آن کز آشنا بیگانه بود
هوش مصنوعی: زمانی که دریا به وسعت و عمق میرسد، دیگر نمیتواند کسی را به نزدیک خود راه دهد. بنابراین، حال کسی که از آشنا دوری میکند و به بیگانه تبدیل میشود، چه خواهد بود؟
شوق سلطان را چو سرمستان ز پای افکند سیل
می فروشان بلا را درد بی پیمانه بود
هوش مصنوعی: شوق و علاقهی سلطان همچون مستی، انسان را از پا درمیآورد و سیل میفروشان، بزرگترین دردها را به ارمغان میآورد که حد و مرزی ندارد.
اشک ناصر همچو توفان شد ز ماهی تا به ماه
جرم اختر در میان آب چون دُردانه بود
هوش مصنوعی: اشکهای ناصر به شدت و مانند طوفانی جاری شدند؛ چون ماهی در آب، آنها به زیبا و درخشان بودن، شبیه دُردانه میمانستند.
کوه سنگین دل چنان از دیده سیل خون براند
کان عمارتهای سنگین گوئیا ویرانه بود
هوش مصنوعی: کوه به شدت ناراحت و متأثر است به طوری که از چشمانش مانند سیلاب، خون میریزد، گویی ساختمانهای محکم و سنگی در حال ویرانی هستند.

ناصر بخارایی