گنجور

شمارهٔ ۳۲۱

عشق تو بود با من و از من نشان نبود
مهر تو بود در دل و دل در جهان نبود
نقش تو در خیال و خیال از نظر جدا
نام تو بر زبان و زبان در دهان نبود
روزی مرا به خوان وصالت بخوانده‌ای
کاین قرص مهر بر طبق آسمان نبود
چرخی زده است به گرد میان تو چون کمر
آن دم که چرخ را کمری در میان نبود
تیری زده است ترک کماندار تو مرا
زان بیشتر که تیر فلک را کمان نبود
در قبضهٔ تو من شده‌ام چون کمان دو تاه
روز ازل که هیچ پی و استخوان نبود
اسرار تست آنکه ز نی می‌رسد به گوش
ما را از آن گیاه ضعیف این گمان نبود
ناصر ز بوی بادهٔ لعل تو یافت جان
ور نه در آب و خاک من‌اش بوی جان نبود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق تو بود با من و از من نشان نبود
مهر تو بود در دل و دل در جهان نبود
هوش مصنوعی: عشق تو با من بود، اما من نتوانستم نشانه‌ای از آن را پیدا کنم. مهر و محبت تو در قلبم بود، اما دل من در دنیا گم شده بود.
نقش تو در خیال و خیال از نظر جدا
نام تو بر زبان و زبان در دهان نبود
هوش مصنوعی: حضور تو در ذهن من، و خیال تو از دید من دور است؛ نام تو در زبان‌ها جاری است، ولی زبان نمی‌تواند آن را به درستی بیان کند.
روزی مرا به خوان وصالت بخوانده‌ای
کاین قرص مهر بر طبق آسمان نبود
هوش مصنوعی: روزی مرا به مهمانی عشق‌ات دعوت کرده بودی که این ماه گردی بر طبق آسمان وجود نداشت.
چرخی زده است به گرد میان تو چون کمر
آن دم که چرخ را کمری در میان نبود
هوش مصنوعی: چرخش دورانی که در بین تو وجود دارد، مانند دور کمر است. زمانی که چرخش وجود ندارد، کمر هم در میان نیست.
تیری زده است ترک کماندار تو مرا
زان بیشتر که تیر فلک را کمان نبود
هوش مصنوعی: تو با تیر و کمان خود به من آسیب زده‌ای، اما جراحت من سنگین‌تر از آن است که تیر آسمان بتواند به کسی بزند.
در قبضهٔ تو من شده‌ام چون کمان دو تاه
روز ازل که هیچ پی و استخوان نبود
هوش مصنوعی: من به مانند یک کمان در دستان تو قرار گرفته‌ام، همان‌طور که در روزهای آغازین وجود، هیچ شکل و استخوانی نداشتم.
اسرار تست آنکه ز نی می‌رسد به گوش
ما را از آن گیاه ضعیف این گمان نبود
هوش مصنوعی: رازهایی که به درستی از نی به گوش ما می‌رسد، از آن گیاه ضعیف در نمی‌آید و ما چنین تصوری نداریم.
ناصر ز بوی بادهٔ لعل تو یافت جان
ور نه در آب و خاک من‌اش بوی جان نبود
هوش مصنوعی: ناصر از عطر خوش بادهٔ لب‌های تو زندگی را دریافت کرد، وگرنه در جسم و خاک من هیچ نشانه‌ای از حیات وجود نداشت.