شمارهٔ ۳۱۸
بدیدم آن مه خود را، پگاه خواب آلود
سعادت نظرش خواب غفلتم بربود
دمید صبح وصال و رسید شام فراق
چنان شدم که کسی آید از عدم به وجود
چنان که مه ز فلک روی خویش بنماید
نگار من رخ خوب از کنار بام نمود
دوتا شدم به سلام و نهاده روی بر خاک
نکرده بودم از این خوبتر رکوع و سجود
نداد آن صنم از سرکشی جواب سلام
ولی به غمزهٔ شیرین اشارتی فرمود
که ناصرا ز زبان رقیب میترسم
تو عاقلی و اشارت بسنده خواهد بود
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدیدم آن مه خود را، پگاه خواب آلود
سعادت نظرش خواب غفلتم بربود
هوش مصنوعی: دیدم آن معشوقهام را، در صبحگاهی که خواب آلود بود و حضور او نعمت و خوشبختی را به من نشان داد. خواب غفلت و بیخبری من را از بین برد.
دمید صبح وصال و رسید شام فراق
چنان شدم که کسی آید از عدم به وجود
هوش مصنوعی: صبحی که به وصال محبوب رسیدم، به شام فراق و جدایی دچار شدم. این اتفاق چنان بود که گویی کسی از هیچ به وجود آمده است.
چنان که مه ز فلک روی خویش بنماید
نگار من رخ خوب از کنار بام نمود
هوش مصنوعی: به گونهای که ماه از آسمان نمایان میشود، محبوب من نیز چهره زیبایش را از کنار بام به نمایش میگذارد.
دوتا شدم به سلام و نهاده روی بر خاک
نکرده بودم از این خوبتر رکوع و سجود
هوش مصنوعی: من در برابر تو به دو نیم شدم و سرم را به خاک گذاشتم، اما هیچ رکوع و سجدهای بهتر از این نبود که برای تو انجام دادهام.
نداد آن صنم از سرکشی جواب سلام
ولی به غمزهٔ شیرین اشارتی فرمود
هوش مصنوعی: آن معشوق پاسخ سلامم را نداد و با سرکشی خود، اما با یک نگاه شیرین و ناز، اشارهای کرد.
که ناصرا ز زبان رقیب میترسم
تو عاقلی و اشارت بسنده خواهد بود
هوش مصنوعی: من از سخنان مخالفان ترسانم، ولی تو انسان عاقل و باهوشی هستی و نیازی به توضیح بیشتر نیست.

ناصر بخارایی