گنجور

شمارهٔ ۳۰۳

گر چشم من پای تو را ناگاه تقبیلی کند
شاید که خاک پای من بر چرخ تفضیلی کند
تا گفته‌ای جان پیش من بفرست بر باد صبا
بر عزم رفتن جان من هر لحظه تعجیلی کند
چندین علوم عقل من در عشق تو بازیچه شد
این بار اگر امکان بود، پیش تو تحصیلی کند
گشتم چو موئی زان میان، حقا که چون موئی شود
این بار اگر شیری کَشد، وین صبر اگر پیلی کند
من خود تو را بینم تو را، چشمم از آن باید که دل
جوری که او بیند به خون بر خاک تفصیلی کند
چون من ز کاهی کمترم، کوه غم او چون برم
ناصر از او در خواست کن، باشد که تعلیلی کند

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چشم من پای تو را ناگاه تقبیلی کند
شاید که خاک پای من بر چرخ تفضیلی کند
هوش مصنوعی: اگر چشمان من ناخواسته به پای تو توجه کنند، شاید خاک پای من در آسمان ارزشی پیدا کند.
تا گفته‌ای جان پیش من بفرست بر باد صبا
بر عزم رفتن جان من هر لحظه تعجیلی کند
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو جان‌ام را به من بگویی، نسیم صبحگاهی به سوی تو می‌وزد و در هر لحظه، جانم به رفتن شتاب می‌گیرد.
چندین علوم عقل من در عشق تو بازیچه شد
این بار اگر امکان بود، پیش تو تحصیلی کند
هوش مصنوعی: عقل من در عشق تو به بازی گرفته شد و حالا اگر فرصتی باشد، می‌خواهم پیش تو علم و دانش یاد بگیرم.
گشتم چو موئی زان میان، حقا که چون موئی شود
این بار اگر شیری کَشد، وین صبر اگر پیلی کند
هوش مصنوعی: من در میان سختی‌ها به اندازه‌ی یک مو نرم و کوچک شدم. واقعاً اگر شیر هم بیاید، به این بار تحمل نخواهد کرد و اگر صبر مثل یک فیل شود، باز هم سختی‌ها بر او غلبه می‌کند.
من خود تو را بینم تو را، چشمم از آن باید که دل
جوری که او بیند به خون بر خاک تفصیلی کند
هوش مصنوعی: من خودت را می‌بینم، اما چشمم باید به گونه‌ای ببیند که دل، به طریقی که او می‌بیند، با غم و اندوهی عمیق بر خاک ببارد.
چون من ز کاهی کمترم، کوه غم او چون برم
ناصر از او در خواست کن، باشد که تعلیلی کند
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای کوچک و بی‌اهمیت هستم که نمی‌توانم کوه غم او را تحمل کنم. ناصر از او درخواست کند، شاید او کمی مرا تسکین بدهد.