گنجور

شمارهٔ ۳۰

بیا که شاه نشین است صدر سینهٔ ما
ببین جواهر منظومه در خزینهٔ ما
بر آب دیده گذر داشتم به روز وداع
به موج خون جگر غرق شد سفینهٔ ما
شراب لعل تو داریم در زجاجهٔ چشم
منور است به روی تو آبگینهٔ ما
مرا وصال تو دی بود و هجر تو امروز
زهی خرابی امروز و ذوق دینهٔ‌ ما
ز مهر روی تو ناصر توقع آن دارد
که هیچ‌گاه نبندی کمر به کینهٔ ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که شاه نشین است صدر سینهٔ ما
ببین جواهر منظومه در خزینهٔ ما
هوش مصنوعی: بیا و ببین که در دل ما چه جایی مهم و باارزشی وجود دارد، مثل یک شاه نشین. در آنجا، زیبایی‌ها و ارزش‌های زیادی نهفته است که به شکل جواهرات گردآوری شده‌اند.
بر آب دیده گذر داشتم به روز وداع
به موج خون جگر غرق شد سفینهٔ ما
هوش مصنوعی: در روز وداع، وقتی به آب چشمم نگاه می‌کردم، کشتی ما در دریای غم و خون دل غرق شد.
شراب لعل تو داریم در زجاجهٔ چشم
منور است به روی تو آبگینهٔ ما
هوش مصنوعی: شراب خوش رنگ تو را در ظرف چشم خود داریم که به خاطر روشنی چشمانت، مثل شیشه‌ای شفاف به نظر می‌رسد.
مرا وصال تو دی بود و هجر تو امروز
زهی خرابی امروز و ذوق دینهٔ‌ ما
هوش مصنوعی: دیروز به وصالت رسیدم و امروز دوری‌ات را تجربه می‌کنم. این روز، روزی خراب و دردناک است و دیروز روزی لذتبخش بود.
ز مهر روی تو ناصر توقع آن دارد
که هیچ‌گاه نبندی کمر به کینهٔ ما
هوش مصنوعی: از محبت و دوستی تو، ناصر انتظار دارد که هرگز به خاطر دشمنی ما، دل خود را بر دشمنی نبندی.