گنجور

شمارهٔ ۲۹

عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
ظاهراً واقف نه‌ای از آتش هجران ما
همچو موم از آتش غم می‌گدازد شمع دل
قطره قطره می‌چکد از دیدهٔ‌ گریان ما
گر چه ابر از چشم ما دایم فشاند سیل خون
هیچ گل در بر نمی‌آید از این باران ما
ما سر و سامان خود دیری‌ست تا گم کرده‌ایم
ای ملامت گو چه می‌جویی سر و سامان ما
زود می‌شد ناصر از تنهایی و غربت هلاک
گر خیال او نبودی هر شبی مهمان ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
هوش مصنوعی: در نهایت، پروردگار ما به دردهایمان رحم خواهد کرد و به یاد ما بندگانش می‌افتد و درمانی برای ما خواهد فرستاد.
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
هوش مصنوعی: اگر وصال معشوق ما در بهشت نباشد، پس باغ بهشت هم برای ما مانند یک زندان خواهد بود.
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
ظاهراً واقف نه‌ای از آتش هجران ما
هوش مصنوعی: تو هیچ‌گاه از خودت جدا نشده‌ای و به نظر می‌رسد که از آتش دل‌ستیزی ما، چیزی نمی‌دانی.
همچو موم از آتش غم می‌گدازد شمع دل
قطره قطره می‌چکد از دیدهٔ‌ گریان ما
هوش مصنوعی: دل ما همچون شمعی است که از غم می‌سوزد و ذوب می‌شود، و اشک‌های ما به تدریج از چشم‌های گریان‌مان فرو می‌چکد.
گر چه ابر از چشم ما دایم فشاند سیل خون
هیچ گل در بر نمی‌آید از این باران ما
هوش مصنوعی: هرچند که از چشمان ما اشک‌باران می‌شود و غم‌ بسیار داریم، اما این رنج و اندوه هیچ سودی برای ما ندارد و نمی‌تواند ما را به آرامش برساند.
ما سر و سامان خود دیری‌ست تا گم کرده‌ایم
ای ملامت گو چه می‌جویی سر و سامان ما
هوش مصنوعی: ما مدت‌هاست که آرامش و ترتیب زندگی‌مان را گم کرده‌ایم، ای کسی که ما را سرزنش می‌کنی، چرا به دنبال سامان ما هستی؟
زود می‌شد ناصر از تنهایی و غربت هلاک
گر خیال او نبودی هر شبی مهمان ما
هوش مصنوعی: ناصر به خاطر تنهایی و غربت خیلی زود به هدایت و نابودی می‌افتاد، اگر هر شب خیال او به خانه‌اش مهمان نمی‌شد.