گنجور

شمارهٔ ۲۸

تا جسته برق رویت از عکس روی زیبا
افتاده شعلهٔ او در خرمن دل ما
تاب تجّلیّ حسن، جز عشق ما ندارد
محکمترست با تو، عهدم ز سنگ خارا
در فقر اگر ندارم، جز چهرهٔ تو وجهی
از همتم نباشد، جز قامت تو بالا
تا دید حسن رویت، لیلی شدست مجنون
تا باخت نرد عشقت، وامق شدست عذرا
گر جان و دل ستانی، عاشق چه باک دارد
گر جان و دل بسوزد، پروانه را چه پروا
در پای دولت افتم، باشد سرم رساند
بر خاک آستانت، یعنی به چرخ اعلا
جانم از این تمنا،‌ آمد برون و لیکن
هرگز برون نیاید، از جانم این تمنا
زاهد اگر به فردا، سودای نسیه دارد
من یافتم ز عشقت، امروز نقد فردا
ناصر به خون دیده، می‌پرورد خیالت
درّی بدین بزرگی، نبود به هیچ دریا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا جسته برق رویت از عکس روی زیبا
افتاده شعلهٔ او در خرمن دل ما
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و درخشان تو، مانند نوری است که بر دل ما تابیده و آن را شعله‌ور کرده است.
تاب تجّلیّ حسن، جز عشق ما ندارد
محکمترست با تو، عهدم ز سنگ خارا
هوش مصنوعی: زیبایی بیدریغ عشق، هیچ چیزی را استوارتر از ارتباط ما نمی‌کند. پیمان من با تو مثل سنگی سخت و محکم است.
در فقر اگر ندارم، جز چهرهٔ تو وجهی
از همتم نباشد، جز قامت تو بالا
هوش مصنوعی: اگر در فقر و تنگدستی به سر می‌برم، تنها چیز باارزشی که دارم چهرهٔ توست و هیچ چیزی به اندازهٔ قامت تو برایم ارزش ندارد.
تا دید حسن رویت، لیلی شدست مجنون
تا باخت نرد عشقت، وامق شدست عذرا
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی چهره‌ات را دید، مجنون لیلی شد و در نتیجه عاشق شد و عشقش را باخت؛ و همچنین وامق به عشق عذرا درافتاد.
گر جان و دل ستانی، عاشق چه باک دارد
گر جان و دل بسوزد، پروانه را چه پروا
هوش مصنوعی: اگر تو جان و دل مرا بگیری، عاشق چه غم دارد؟ اگر جان و دل بسوزند، پروانه به سوزاندن خود چه اهمیتی می‌دهد؟
در پای دولت افتم، باشد سرم رساند
بر خاک آستانت، یعنی به چرخ اعلا
هوش مصنوعی: من در برابر قدرت تو فروتن هستم، زیرا سرم را به خاک درگاه تو می‌سپارم و به بلندی‌هایی که در جوار توست رهنمون می‌شوم.
جانم از این تمنا،‌ آمد برون و لیکن
هرگز برون نیاید، از جانم این تمنا
هوش مصنوعی: خواستن و آرزوی من به قدری عمیق و شدید است که جانم را به لب آورده، اما با وجود این، این آرزو و خواسته هرگز از جانم جدا نخواهد شد.
زاهد اگر به فردا، سودای نسیه دارد
من یافتم ز عشقت، امروز نقد فردا
هوش مصنوعی: مؤمن اگر به فکر فردا و آرزوهای نسیه باشد، من امروز از عشق تو به چیزی دست یافته‌ام که ارزشش بیشتر از هر چیزی در فردا است.
ناصر به خون دیده، می‌پرورد خیالت
درّی بدین بزرگی، نبود به هیچ دریا
هوش مصنوعی: ناصر با اشک چشمانش، خیال تو را به گونه‌ای پرورش می‌دهد که زمردی در این بزرگی هیچ دریا را ندارد.