گنجور

شمارهٔ ۲۹۵

چه شد که یار به بالین ما گذر نکند
به چشم لطف به بیمار خود نظر نکند
صبا ز محنت شبهای ما خبر دارد
ز حال بیخبرانش چرا خبر نکند
مرا که چهرهٔ شمعی و خرقهٔ عسلی است
چگونه سوز دل از جیب سر به در نکند
من از دهان تو راضی شدم به دشنامی
اگر مضایقه با ما بدین قدر نکند
کجا رسد به تو، کی طی کند بساط زمین
کسی که یک قدم از خویشتن سفر نکند
کشد دراز چو زلفت حکایت ناصر
اگر به وصف دهان تو مختصر نکند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شد که یار به بالین ما گذر نکند
به چشم لطف به بیمار خود نظر نکند
هوش مصنوعی: چرا یار به کنار بستر ما نمی‌آید و با نگاهی مهربان به بیمار خود نمی‌نگرد؟
صبا ز محنت شبهای ما خبر دارد
ز حال بیخبرانش چرا خبر نکند
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از سختی‌های شب‌های ما آگاه است. پس چرا از حال بی‌خبران چیزی نمی‌گوید؟
مرا که چهرهٔ شمعی و خرقهٔ عسلی است
چگونه سوز دل از جیب سر به در نکند
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی با چهره‌ای چون شمع و لباسی نرم و لطیف، احساسات و آتش دلش را از دل پنهان کند؟
من از دهان تو راضی شدم به دشنامی
اگر مضایقه با ما بدین قدر نکند
هوش مصنوعی: من از حرف‌های تلخ تو ناراحت نشدم، اگر تو هم با ما این‌قدر سخت‌گیری نکنی.
کجا رسد به تو، کی طی کند بساط زمین
کسی که یک قدم از خویشتن سفر نکند
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به تو برسد و به سفر در زمین بپردازد، اگر خود را از محدودیت‌ها و نداشتن خودشناسی بیرون نیاورد.
کشد دراز چو زلفت حکایت ناصر
اگر به وصف دهان تو مختصر نکند
هوش مصنوعی: اگر داستان ناصر را به اندازه‌ی زلف بلند تو بگوید، اما نتواند توصیف مختصری از لبت ارائه دهد.