شمارهٔ ۲۹۱
آتشی در جان من عقل مشوش میزند
بادهٔ صافی که او آبی بر آتش میزند
همت من پای بر تاج سلاطین مینهد
خاطر من خاک بر تخت منقش میزند
من ز غیرت میخورم خون دل ساغر که او
بوسه بر لعل پریرویان مهوش میزند
همدمی جز نی ندارم در جهان، او هم ز غم
شکر باری گر همینالد دمی خوش میزند
از سماع امروز خواهندم برون بردن به دوش
باز گر آن ماهرویم دست در کش میزند
بخت ما را مهره باید ریخت کاندر راه عشق
سه یک آمد نقش ما و خصم بر شش میزند
بر دل ناصر نشانش هست از آن معنی بر او
چشم تُرکش هر زمان تیری ز تَرکش میزند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آتشی در جان من عقل مشوش میزند
بادهٔ صافی که او آبی بر آتش میزند
هوش مصنوعی: در درون من آتشی شعلهور است که عقل و فکر مرا به هم ریخته و مختل کرده، و این در حالی است که مشروبات صاف و پاکی وجود دارد که میتواند به خاموش کردن این آتش کمک کند.
همت من پای بر تاج سلاطین مینهد
خاطر من خاک بر تخت منقش میزند
هوش مصنوعی: من با اراده و تلاش خود به بالاترین مقامها دست مییابم و در عین حال، فکر و یاد من به زمین و چیزهای ساده و عادی رفته است.
من ز غیرت میخورم خون دل ساغر که او
بوسه بر لعل پریرویان مهوش میزند
هوش مصنوعی: من به خاطر غیرت و عشق خود دلم پر از درد و حسرت است، در حالی که او با بوسهای که بر لبان زیبا و دلربا میزند، به من توجهی ندارد.
همدمی جز نی ندارم در جهان، او هم ز غم
شکر باری گر همینالد دمی خوش میزند
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها همراه من نی است و او هم از غم و اندوه پر است. اما وقتی که به ناله میپردازد، لحظهای خوشی را برایم به ارمغان میآورد.
از سماع امروز خواهندم برون بردن به دوش
باز گر آن ماهرویم دست در کش میزند
هوش مصنوعی: امروز از شادی و موسیقی میخواهم بیرون بیایم، اما اگر آن محبوب زیبا دستش را به سوی من دراز کند، دوباره به او نزدیک میشوم.
بخت ما را مهره باید ریخت کاندر راه عشق
سه یک آمد نقش ما و خصم بر شش میزند
هوش مصنوعی: برای خوشبختی ما باید قمار کرد، زیرا در مسیر عشق، سرنوشت ما به شکل عجیبی رقم خورده است و دشمنان در تلاش هستند تا ما را شکست دهند.
بر دل ناصر نشانش هست از آن معنی بر او
چشم تُرکش هر زمان تیری ز تَرکش میزند
هوش مصنوعی: دل ناصر به خوبی از عشق او آگاه است و به همین دلیل، همیشه در انتظار تیر عشق اوست که به قلبش میخورد.