گنجور

شمارهٔ ۲۸۶

بهشت را سر کوی او نشان دادند
به یاد او همه حوران ز شوق جان دادند
کشید عقل به پرگار وهم دایره‌ای
چو شد تمام بدان نقطهٔ دهان دادند
چو حرف عشق برین لوح بیست و نه آمد
الف که هیچ ندارد بدان میان دادند
دلم به روز ازل لاف عاشقی می‌زد
بلا و محنت و رنج و غمش از آن دادند
به آشکار بتان گر دلی ز ما بردند
هزار جان به عوض باز در نهان دادند
غرض حقایق اسرار سرّ وحدت بود
مرا که غوطه در این بحر بیکران دادند
چو گشت حلقه به گوش غلام او ناصر
به ملک عشق به سلطانیش نشان دادند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهشت را سر کوی او نشان دادند
به یاد او همه حوران ز شوق جان دادند
هوش مصنوعی: در خیابان او بهشتی را به نمایش گذاشتند و به یاد او، تمام حوری‌ها از شدت شوق جان باختند.
کشید عقل به پرگار وهم دایره‌ای
چو شد تمام بدان نقطهٔ دهان دادند
هوش مصنوعی: عقل به دورهای پیچیده و توهمات نزدیک می‌شود و زمانی که به پایان می‌رسد، به نقطه‌ای می‌رسد که آنجا جواب سوالات و مقصود نهایی است. در این لحظه به دیگران می‌گویند که حقیقت را بیان کنند.
چو حرف عشق برین لوح بیست و نه آمد
الف که هیچ ندارد بدان میان دادند
هوش مصنوعی: وقتی که سخن عشق بر این صفحه بیست و نه نقش بست، حرف الف را که هیچ چیزی در میان ندارد، به آن افزودند.
دلم به روز ازل لاف عاشقی می‌زد
بلا و محنت و رنج و غمش از آن دادند
هوش مصنوعی: دل من در آغاز آفرینش از عشق صحبت می‌کرد، اما به خاطر همین عشق، بلا، درد و رنج را به من دادند.
به آشکار بتان گر دلی ز ما بردند
هزار جان به عوض باز در نهان دادند
هوش مصنوعی: اگر بت‌های آشکار دلی از ما گرفتند، به جای هزار جان که از ما گرفتند، در پنهان چیزی به ما دادند.
غرض حقایق اسرار سرّ وحدت بود
مرا که غوطه در این بحر بیکران دادند
هوش مصنوعی: هدف من درک و کشف حقایق و رازهای وحدت بود که در این دریای بیکران غوطه‌ور شدم.
چو گشت حلقه به گوش غلام او ناصر
به ملک عشق به سلطانیش نشان دادند
هوش مصنوعی: زمانی که غلام او حلقه‌ای به گوشش کردند، ناصر به عشق به سلطنتش نمایان شد.