گنجور

شمارهٔ ۲۷۸

هر دیده رخ خوب تو دیدن نتواند
هرکس سر زلف تو کشیدن نتواند
خسرو لب شیرین بگزد همچو شکر،‌ لیک
فرهاد جز از انگشت گزیدن نتواند
خون گشت دلم غنچه صفت از غم هجران
از ضعف ولی جامه دریدن نتواند
امروز که بر شربت وصل تو رسد دست
بیمار چنان شد که چشیدن نتواند
افغان من از پردهٔ‌ افلاک گذر کرد
در گوش تو ای ماه رسیدن نتواند
هر چند که دشمن ز زبان تیغ بلا ساخت
ما را ز تو ای دوست بریدن نتواند
بی همت عالی نتوان رفت ره عشق
بی پر به هوا مرغ پریدن نتواند
گلگون سرشکم ز پی‌ات گشت بسی رود
اِستاد کنون خشک و دویدن نتواند
در دام سر زلف تو مرغ دل ناصر
در عین هلاک است و تپیدن نتواند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دیده رخ خوب تو دیدن نتواند
هرکس سر زلف تو کشیدن نتواند
هوش مصنوعی: هیچ چشمی نمی‌تواند زیبایی چهره‌ات را ببیند و هیچ‌کس نمی‌تواند به موی تو دست بزند.
خسرو لب شیرین بگزد همچو شکر،‌ لیک
فرهاد جز از انگشت گزیدن نتواند
هوش مصنوعی: خسرو با لب‌های شیرینش مانند شکر می‌تواند بخزد و گفتگو کند، اما فرهاد تنها از طریق ناچیز و دردناک می‌تواند به او نزدیک شود.
خون گشت دلم غنچه صفت از غم هجران
از ضعف ولی جامه دریدن نتواند
هوش مصنوعی: دلم به خاطر دوری و جدایی، مانند غنچه‌ای که از غم پژمرده شده، به شدت می‌سوزد. هرچند که ضعیف شده‌ام، اما نمی‌توانم به راحتی شکایت یا اعتراض کنم.
امروز که بر شربت وصل تو رسد دست
بیمار چنان شد که چشیدن نتواند
هوش مصنوعی: امروز وقتی که بیمار به نوشیدن وصل تو دست یافت، حالش به قدری بد شد که نتوانست طعم آن را بچشد.
افغان من از پردهٔ‌ افلاک گذر کرد
در گوش تو ای ماه رسیدن نتواند
هوش مصنوعی: عشق و احساس من به قدری عمیق است که از مرزهای آسمان‌ها عبور کرده و به تو رسیده است، اما نمی‌تواند به تو نزدیک شود و به حقیقت بپیوندد.
هر چند که دشمن ز زبان تیغ بلا ساخت
ما را ز تو ای دوست بریدن نتواند
هوش مصنوعی: هرچند که دشمن با سرنیزه و خشونت ما را تهدید می‌کند، اما نمی‌تواند ما را از تو ای دوست جدا کند.
بی همت عالی نتوان رفت ره عشق
بی پر به هوا مرغ پریدن نتواند
هوش مصنوعی: برای موفقیت در راه عشق، باید همت و اراده بلندی داشت. بدون داشتن عزم و انگیزه، نمی‌توان در این مسیر پیش رفت. مانند این است که پرنده‌ای بدون بال نمی‌تواند پرواز کند.
گلگون سرشکم ز پی‌ات گشت بسی رود
اِستاد کنون خشک و دویدن نتواند
هوش مصنوعی: اشک‌های گلگون من به خاطر تو بسیار جاری شد، اما اکنون آن اشک‌ها خشک شده و دیگر نمی‌توانند به جریان بیفتند.
در دام سر زلف تو مرغ دل ناصر
در عین هلاک است و تپیدن نتواند
هوش مصنوعی: مرغ دل ناصر به خاطر زیبایی و جذابیت زلف تو در عذابی شدید است، اما حتی نمی‌تواند تپش قلبش را کنترل کند.