شمارهٔ ۲۷۵
با وصل گل رسیدن بلبل نمیتواند
لطفی کند مگر باد، بوئی به او رساند
بر هر ورق چمن را، بی حرف ماجرائیست
کو عاشقی چو بلبل، تا ننوشته خواند
خواهم که جامه بر تن، چون غنچه چاک سازم
باشد که آن صنوبر، حال دلم بداند
دردا که تشنه مُردم، وان یار کو طبیب است
رحمی نمینماید، شربت نمیچشاند
گفتار گرم ناصر، چون تیر آتشین است
بر هر دلی که آید، از دیده خون چکاند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با وصل گل رسیدن بلبل نمیتواند
لطفی کند مگر باد، بوئی به او رساند
هوش مصنوعی: بلبل نمیتواند به زیبایی گل برسد و از آن لذت ببرد، مگر آنکه باد عطر و رایحهاش را به او برساند.
بر هر ورق چمن را، بی حرف ماجرائیست
کو عاشقی چو بلبل، تا ننوشته خواند
هوش مصنوعی: بر روی هر برگ چمن داستانی وجود دارد، که عاشقانی مانند بلبل میتوانند آن را بخوانند، حتی قبل از اینکه نوشته شود.
خواهم که جامه بر تن، چون غنچه چاک سازم
باشد که آن صنوبر، حال دلم بداند
هوش مصنوعی: میخواهم که لباس را به گونهای بدوزم که مانند غنچه باز شود، تا آن درخت صنوبر حال دلم را بداند.
دردا که تشنه مُردم، وان یار کو طبیب است
رحمی نمینماید، شربت نمیچشاند
هوش مصنوعی: چه غمانگیز که من از تشنگی مردهام، اما آن یار که میتواند درد مرا درمان کند، رحم و شفقتی نشان نمیدهد و به من آبی نمیدهد که بخورم.
گفتار گرم ناصر، چون تیر آتشین است
بر هر دلی که آید، از دیده خون چکاند
هوش مصنوعی: گفتار دلنشین ناصر، همچون تیر آتشینی است که به هر دلی میرسد و باعث میشود از چشمش اشک بریزد.