گنجور

شمارهٔ ۲۷۰

شبی خیال تو در خون چشم ما آمد
چه آشناست که در خون آشنا آمد
خیال روی تو نقشی بر آب زد، پُر آب
ز نقش روی تو آبی به چشم ما آمد
صبا به کوی تو می‌رفت و جان من همراه
ز راه دور به همراهی صبا آمد
شبی به پیش تو گویم سوز دل تا روز
چو شمع بر سر ما آنچه از هوا آمد
قضاست هجر تو بر ما، همین دانم
که جز رضا نبود چون قضا آمد
به گرد کوی تو ناصر مثال باد صباست
چه گرد خیزد از او گر برفت یا آمد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی خیال تو در خون چشم ما آمد
چه آشناست که در خون آشنا آمد
هوش مصنوعی: یک شب، خیال تو در اشک‌های چشمان ما جاری شد. چقدر آشناست که حتی در این حالت عاطفی آشنا به نظر می‌رسد.
خیال روی تو نقشی بر آب زد، پُر آب
ز نقش روی تو آبی به چشم ما آمد
هوش مصنوعی: تصویر چهره‌ات مانند نقشی بر روی آب است و چون آب به خاطر طرح چهره‌ات در چشم ما دلنشین و زیبا شده، به همین دلیل رنگی آبی به خود گرفته است.
صبا به کوی تو می‌رفت و جان من همراه
ز راه دور به همراهی صبا آمد
هوش مصنوعی: نسیم صبح به سمت کوی تو می‌رفت و جان من از راه دور به همراه نسیم به سوی تو آمد.
شبی به پیش تو گویم سوز دل تا روز
چو شمع بر سر ما آنچه از هوا آمد
هوش مصنوعی: یک شبی کنار تو داستان درد درونم را می‌گویم، تا اینکه روز به مانند شمعی در آتش، به ما نزدیک شود و هر آنچه را که از باد و هوا گذر کرده است، در بر بگیرد.
قضاست هجر تو بر ما، همین دانم
که جز رضا نبود چون قضا آمد
هوش مصنوعی: فراق تو مقدر شده و من تنها این را می‌دانم که جز تسلیم شدن در برابر تقدیر چاره‌ای نیست، وقتی تقدیر سرنوشت فرا رسیده است.
به گرد کوی تو ناصر مثال باد صباست
چه گرد خیزد از او گر برفت یا آمد
هوش مصنوعی: نزدیک کوی تو ناصر مانند نسیم صبحگاهی است، که هرچند برای آمدن یا رفتن خود گرد و غباری به پا می‌کند، ولی همیشه در حال حرکت و جابه‌جایی است.