شمارهٔ ۲۶۹
از خیال خوبرویان چشم ما بتخانه شد
وز غم زنجیر مویان عقل ما دیوانه شد
هیچ میدانی چرا سرگشته گردد آفتاب
زانکه او بر گرد شمع روی تو پروانه شد
نقطهٔ خال تو را تا خط مشکین دایره است
مور پنداری مگر مایل به سوی دانه شد
میشود از غم دل من همچو شانه صد شکاف
تا چرا سر رشتهٔ زلفت به دست شانه شد
من به مجنونی شدم مشهور در هر کشوری
تا به خوبی همچو لیلی حسن او افسانه شد
ز انتظار شمع رویت چشم من تاریک شد
بر امید گنج وصل تو دلم ویرانه شد
گر به عشق یار ناصر آشنائی میکنی
بایدت اول ز عقل خویشتن بیگانه شد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از خیال خوبرویان چشم ما بتخانه شد
وز غم زنجیر مویان عقل ما دیوانه شد
هوش مصنوعی: به دنبال زیبایی چهرهها، چشمان ما به مکانی شبیه به معبد عشق تبدیل شد و از شدت غم، عقل ما دیوانه و پریشان گشت.
هیچ میدانی چرا سرگشته گردد آفتاب
زانکه او بر گرد شمع روی تو پروانه شد
هوش مصنوعی: میدانی چرا آفتاب سرگردان میشود؟ چون مانند پروانهای است که دور شمع زیبایی تو میچرخد.
نقطهٔ خال تو را تا خط مشکین دایره است
مور پنداری مگر مایل به سوی دانه شد
هوش مصنوعی: پیشانی خال تو تا دور دایرهای مشکی، مانند نقطهای است که مور میپندارد، مگر اینکه مور به سمت دانهای کشیده شود.
میشود از غم دل من همچو شانه صد شکاف
تا چرا سر رشتهٔ زلفت به دست شانه شد
هوش مصنوعی: از ناراحتی و درد دل من، مانند شانهای پر از شکاف و ترک میشود. چرا که چگونه است که سر رشتهی موهایت در دست شانه قرار میگیرد.
من به مجنونی شدم مشهور در هر کشوری
تا به خوبی همچو لیلی حسن او افسانه شد
هوش مصنوعی: من در هر کجایی که میروم به عنوان یک عاشق دیوانه شناخته میشوم، به گونهای که عشق من به لیلی به داستانی معروف و زیبا تبدیل شده است.
ز انتظار شمع رویت چشم من تاریک شد
بر امید گنج وصل تو دلم ویرانه شد
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر انتظار دیدن چهرهات تاریک و خسته شده و دل من هم به خاطر امید رسیدن به تو از هم گسسته و ویران شده است.
گر به عشق یار ناصر آشنائی میکنی
بایدت اول ز عقل خویشتن بیگانه شد
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به عشق یار ناصر آشنا شوی، نخست باید از عقل و درک خود فاصله بگیری.