گنجور

شمارهٔ ۲۶۵

چشمت به خواب چون به سحرگه گشاده شد
صد فتنه را به جانب ما رَه گشاده شد
گیسوی مُشکبوی چو برداشتی ز روی
ابر سیاه رفت و رخ مه گشاده شد
بر بسته بودم از مژه سیلاب اشک را
خاشاک سست بود، به ناگه گشاده شد
پوشیده بود چاه زنخدان تو به زلف
چندان نداشت رشتهٔ کوته، گشاده شد
ناصر طناب عمر به زلف تو بسته بود
دل چون قدم نهاد سرِ چَه گشاده شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمت به خواب چون به سحرگه گشاده شد
صد فتنه را به جانب ما رَه گشاده شد
هوش مصنوعی: زمانی که چشمانت در سحرگاه باز شد، هزاران فتنه و جاذبه به سوی ما روانه شد.
گیسوی مُشکبوی چو برداشتی ز روی
ابر سیاه رفت و رخ مه گشاده شد
هوش مصنوعی: زمانی که گیسوان خوشبو و سیاه را از روی خود کنار زدی، ابرهای تیره زاویه‌ات را پاک کردند و چهره‌ی زیبایت مانند ماه درخشید.
بر بسته بودم از مژه سیلاب اشک را
خاشاک سست بود، به ناگه گشاده شد
هوش مصنوعی: من از شدت ناراحتی، اشک‌هایم را با مژه‌هایم نگه داشته بودم و احساس می‌کردم در درونم چیزی بسیار ناپایدار است. ناگهان، همه‌ چیز به یکباره باز شد و اشک‌هایم سرریز کردند.
پوشیده بود چاه زنخدان تو به زلف
چندان نداشت رشتهٔ کوته، گشاده شد
هوش مصنوعی: چاه زنخدان تو به قدری در زلف‌های تو پنهان بود که هیچ نشانی از آن نمی‌شد دید، اما زمانی که زلف‌ها باز شدند، این چاه نمایان شد.
ناصر طناب عمر به زلف تو بسته بود
دل چون قدم نهاد سرِ چَه گشاده شد
هوش مصنوعی: ناصر عمر خود را به زلف تو گره زده بود و وقتی که به سمت چاه رفت، دلش دچار تردید و آشفتگی شد.