شمارهٔ ۲۶۳
سخن زلف تو گفتم نفسم مشکین شد
صفت لعل تو کردم دهنم شیرین شد
ذوق فرهاد کم از لذت پرویز نبود
که همه تلخی کامش ز لب شیرین شد
پیش ازین راهبر اهل سعادت بودم
رهزنم صوت مُغنی و می رنگین شد
نتوان داشت ز عهد تو دگر چشم وفا
که به عهد تو جفا رسم و ستم آئین شد
ماه بر گرد خود از طرهٔ شب پَرچین بست
چون سر زلف تو از باد صبا پُر چین شد
بر بساط تو پیاده بنهادم رخِ زرد
بار گیر هنرم اسب سعادت زین شد
دل ناصر که کشیدی سر رفعت بر چرخ
رفت در طرهٔ مشکین تو و مسکین شد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن زلف تو گفتم نفسم مشکین شد
صفت لعل تو کردم دهنم شیرین شد
هوش مصنوعی: وقتی درباره زیباییهای مویت صحبت کردم، نفسام عطرین و خوشبو شد و زمانی که از رنگ لبت تعریف کردم، طعم دهانم شیرین و خوشایند گشت.
ذوق فرهاد کم از لذت پرویز نبود
که همه تلخی کامش ز لب شیرین شد
هوش مصنوعی: ذوق فرهاد از لذت پرویز کمتر نبود، چراکه تمامی تلخیهای زندگیاش با لب شیرین محبوبش شیرین شد.
پیش ازین راهبر اهل سعادت بودم
رهزنم صوت مُغنی و می رنگین شد
هوش مصنوعی: قبلاً من راهنمای کسانی بودم که راه سعادت را میپیمودند، اما اکنون با شنیدن صدای خواننده و نوشیدن شراب، از مسیر خود منحرف شدهام.
نتوان داشت ز عهد تو دگر چشم وفا
که به عهد تو جفا رسم و ستم آئین شد
هوش مصنوعی: نمیتوان به عهد تو امید وفا داشت، چون رفتار تو پر از ظلم و ستم شده است.
ماه بر گرد خود از طرهٔ شب پَرچین بست
چون سر زلف تو از باد صبا پُر چین شد
هوش مصنوعی: ماه در دل شب، ناز و زیبایی خود را به نمایش گذاشته است، درست مانند این که موهای تو در اثر نسیم صبح، پر از چین و تاب شدهاند.
بر بساط تو پیاده بنهادم رخِ زرد
بار گیر هنرم اسب سعادت زین شد
هوش مصنوعی: بر روی وسعت تو، با چهرهای زرد نشستهام که نشان از ناراحتی و بیحالیام دارد. در این حال، خوشبختی به من روی آورده و سوار بر اسب خوششانسیام شده است.
دل ناصر که کشیدی سر رفعت بر چرخ
رفت در طرهٔ مشکین تو و مسکین شد
هوش مصنوعی: دل ناصر با زیبایی و شکوهی که در چهره تو بود، به آسمان رفت و حالا او گرفتار عشق تو شده است.