گنجور

شمارهٔ ۲۶۰

دیده بی روی تو تا کی رنج بینائی کَشد
جان ما تا چند بی تو درد تنهائی کشد
در دماغم فکر زلف توست هر شب تا مرا
در چه سوداهای فاسد عقل سودائی کشد
باد می‌پیمایم اندر زهد، نوعی کن مگر
چشم مست توام در باده پیمائی کشد
ز آب چشمم راز پنهان تو بر روی اوفتاد
عاقبت خود عشق بازی سر به رسوائی کشد
ناصر از شاخ رعونت هیچ سرسبزی مجوی
پای گل خار جفا از دست رعنائی کشد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده بی روی تو تا کی رنج بینائی کَشد
جان ما تا چند بی تو درد تنهائی کشد
هوش مصنوعی: چشم‌هایم تا چه زمانی باید درد از دست دادن تو را تحمل کنند؟ جان ما تا چه زمانی باید به تنهایی رنج بکشد؟
در دماغم فکر زلف توست هر شب تا مرا
در چه سوداهای فاسد عقل سودائی کشد
هوش مصنوعی: هر شب در ذهنم فقط به زلف تو فکر می‌کنم و این فکر کردن من را به کجاهای نابسامان و دیوانه‌وار می‌کشاند.
باد می‌پیمایم اندر زهد، نوعی کن مگر
چشم مست توام در باده پیمائی کشد
هوش مصنوعی: در حالتی از زهد و خودداری قدم میزنم، اما ممکن است زیبایی و جذبه چشمان تو مرا به سمت نوشیدن و لذت بردن از زندگی بکشاند.
ز آب چشمم راز پنهان تو بر روی اوفتاد
عاقبت خود عشق بازی سر به رسوائی کشد
هوش مصنوعی: از اشک چشمانم راز عشق تو برملا شد و در نهایت، عشق بازی به رسوایی انجامید.
ناصر از شاخ رعونت هیچ سرسبزی مجوی
پای گل خار جفا از دست رعنائی کشد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ما می‌گوید که از ویژگی‌های تکبر و خودپسندی که به نظر زیبا می‌رسند، هیچ شکوفایی یا ثمری نخواهید دید. او می‌افزاید که حتی در میان زیبایی‌های ظاهری، ممکن است درد و رنج وجود داشته باشد و دل آدمی به خاطر زیبایی‌های فریبنده آزرده شود.