گنجور

شمارهٔ ۲۵۷

حسنش خط دیوانگی بر دفتر ما می‌کشد
ما را ز خط سبز او خاطر به صحرا می‌کشد
شکل صنوبر شد دلم، مایل سوی بالای او
زان رو که سرو قامتش، دل را به بالا می‌کشد
لعلش ز آب چشم من اظهار گوهر می‌کند
چشمم به یاد لعل تو یاقوت حمرا می‌کشد
انسان عینم بارها غواص بحر هند شد
زین سان به دامن چشم من لؤلؤی لالا می‌کشد
هر گه که جنباند صبا از زلف لیلی سلسله
مجنون شیدا می‌رود هر سوی تا پا می‌کشد
ساقی چو جام خون فشان در دور آبم می‌برد
مطرب چو چنگم مو کشان در شهر رسوا می‌کشد
از طاعت بی درد خود صوفی نمی‌یابد صفا
خوش وقت رندی کز قدح دُرد مصفا می‌کشد
ساقی مجلس را ببین دریا به کشتی می‌دهد
ملاح املح دیده‌ای کشتی به دریا می‌کشد
ناصر به غربت تا به کی تنها به مأوا می‌روی
تنهای دورافتاده را خاطر به مأوا می‌کشد

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسنش خط دیوانگی بر دفتر ما می‌کشد
ما را ز خط سبز او خاطر به صحرا می‌کشد
هوش مصنوعی: زیبایی او تأثیر عمیقی بر ما می‌گذارد و باعث می‌شود که از افکار و درگیری‌های روزمره فاصله بگیریم و به دنیای آزاد و طبیعی برویم.
شکل صنوبر شد دلم، مایل سوی بالای او
زان رو که سرو قامتش، دل را به بالا می‌کشد
هوش مصنوعی: دل من مانند درخت صنوبر شده و به سمت او می‌اورد، زیرا قامت زیبا و بلند او، باعث می‌شود که دل آدمی به سوی او پرکشیده و بالا برود.
لعلش ز آب چشم من اظهار گوهر می‌کند
چشمم به یاد لعل تو یاقوت حمرا می‌کشد
هوش مصنوعی: اشک‌های من مانند دانه‌های گوهر است و زیبایی چشمانم به یاد لعل تو مشابه یاقوتی درخشان می‌شود.
انسان عینم بارها غواص بحر هند شد
زین سان به دامن چشم من لؤلؤی لالا می‌کشد
هوش مصنوعی: انسان مانند غواصی که در دریای هند غوطه‌ور می‌شود، بارها به عمق احساساتم می‌رود و از دامن چشم من لؤلؤهای زیبا و گران‌بها را بیرون می‌آورد.
هر گه که جنباند صبا از زلف لیلی سلسله
مجنون شیدا می‌رود هر سوی تا پا می‌کشد
هوش مصنوعی: هر زمانی که نسیم، موهای لیلی را به حرکت در می‌آورد، رشته‌های عشق مجنون در هر سمت پراکنده می‌شود تا آنجا که به زمین می‌رسد.
ساقی چو جام خون فشان در دور آبم می‌برد
مطرب چو چنگم مو کشان در شهر رسوا می‌کشد
هوش مصنوعی: ساقی در حال ریختن شراب خونین در دور و بر من است و مطرب در حینی که با نواهایش من را جذب می‌کند، من را به شهر رسوایی می‌برد.
از طاعت بی درد خود صوفی نمی‌یابد صفا
خوش وقت رندی کز قدح دُرد مصفا می‌کشد
هوش مصنوعی: صوفی که در پی طاعت و عبادت بی‌درد است، هرگز طراوت و صفا را نمی‌یابد. اما کسی که در لحظه‌های خوشی و لذت، از شراب پاک می‌نوشد، خوشبخت‌تر است.
ساقی مجلس را ببین دریا به کشتی می‌دهد
ملاح املح دیده‌ای کشتی به دریا می‌کشد
هوش مصنوعی: ساقی را ببین که چگونه دریا را به کشتی می‌دهد، انگار که ناخدای زحمتکش آن را به دست گرفته است و با چشم‌های آبی‌اش، کشتی را به دریا می‌برد.
ناصر به غربت تا به کی تنها به مأوا می‌روی
تنهای دورافتاده را خاطر به مأوا می‌کشد
هوش مصنوعی: ناصر، تا کی در غربت و تنهایی باید به جایی که آرامش دارد بروی؟ این فقط یاد و خاطرۀ کسانی که دور افتاده‌اند را به یاد می‌آورد.