گنجور

شمارهٔ ۲۵۵

غنچه بر احوال عالم خنده زد، دلشاد شد
دل به زر در بست گل، دوران او بر باد شد
اهل دنیا همچو سبزه پایمال انجم‌اند
سرو بستان آنکه از بند جهان آزاد شد
در جهان بی‌خونِ دل سیمی نیاید در کنار
این‌ قدر ما  را ز آب دیده پیش‌افتاد شد
رفته باشم من ز یاد خلق و در یادم بود
این سخن کامروز از پیر مغانم یاد شد
عقد ما با دختر زر تازه گردان ساقیا
کاین قضای سرنوشت از بخت مادرزاد شد
می‌نهد زلف سیه‌پوش تو سر بر روی خاک
آن شکسته دل مگر در حلقهٔ زهاد شد
عاقبت طرفی نبندد همچو خنجر زان میان
هر که اندر آتش عهد تو چون پولاد شد
باد می‌گویند بوئی دارد از خاک درت
خاک راه باد خواهم هر چه بادا باد شد
آتش پنهان ناصر ناله پیدا می‌کند
راز بلبل در جهان مشهور از فریاد شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غنچه بر احوال عالم خنده زد، دلشاد شد
دل به زر در بست گل، دوران او بر باد شد
هوش مصنوعی: غنچه‌ای با خنده به دنیا نگاه کرد و دلش شاد شد؛ اما همه چیز به سرعت تغییر کرد و دوران شادی‌اش از بین رفت.
اهل دنیا همچو سبزه پایمال انجم‌اند
سرو بستان آنکه از بند جهان آزاد شد
هوش مصنوعی: مردم دنیا مانند سبزه‌ای هستند که زیر پا و نادیده گرفته می‌شوند، اما سرو باغ، کسی است که از بند و زنجیرهای جهان رهایی یافته است.
در جهان بی‌خونِ دل سیمی نیاید در کنار
این‌ قدر ما  را ز آب دیده پیش‌افتاد شد
هوش مصنوعی: در این دنیا که دل‌ها خالی و بی‌احساس شده‌اند، هرگز کسی با دل سیمی و سرد در کنار ما نخواهد آمد. پیشتر از این، اشک ما به کنار آمده است.
رفته باشم من ز یاد خلق و در یادم بود
این سخن کامروز از پیر مغانم یاد شد
هوش مصنوعی: من از یاد مردم رفته‌ام، اما این گفته از طرف پیر مغان در ذهنم باقی مانده است.
عقد ما با دختر زر تازه گردان ساقیا
کاین قضای سرنوشت از بخت مادرزاد شد
هوش مصنوعی: عقد ما با دختر زر تازه، یعنی ازدواج ما با دختری از خانواده‌ای ثروتمند و با ویژگی‌های خوب، به دست تو، ساقی، شکل گرفته است. این موضوع نشان‌دهنده این است که تقدیر و سرنوشت ما از قبل به همین شکل رقم خورده و به لطف بخت و اقبال مادرزاد ما بوده است.
می‌نهد زلف سیه‌پوش تو سر بر روی خاک
آن شکسته دل مگر در حلقهٔ زهاد شد
هوش مصنوعی: زلف‌های سیاه تو بر خاک می‌افتد و دل‌شکسته‌ای به خاطر تو، شاید در جمع زاهدان قرار بگیرد.
عاقبت طرفی نبندد همچو خنجر زان میان
هر که اندر آتش عهد تو چون پولاد شد
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچ‌کس به مانند یک خنجر رابطه‌ای برقرار نخواهد کرد، زیرا هر کس که در آتش وفای تو قرار گیرد، همچون فولاد مستحکم می‌شود.
باد می‌گویند بوئی دارد از خاک درت
خاک راه باد خواهم هر چه بادا باد شد
هوش مصنوعی: باد می‌گوید بویی از خاک تو دارد و من هم به دنبال آن بو می‌روم، هرچه هم که پیش بیاید، برایم مهم نیست.
آتش پنهان ناصر ناله پیدا می‌کند
راز بلبل در جهان مشهور از فریاد شد
هوش مصنوعی: آتش نهان در دل ناصر به تدریج به تلاطم درمی‌آید و صدای ناله‌اش نمایان می‌شود. همچنین رازی که بلبل در دل دارد، به واسطه فریادش در دنیا شناخته می‌شود.